ویژهنامه شهید حجت الاسلام والمسلمین «ابراهیم شیری»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهيد روحانی"ابراهيم شيری" که نام پدرش حاج ايوب شيری است در تاريخ دوم فروردین 1339 در يکی از خانواده های مذهبی در روستای قمقان از توابع شهرستان ميانه پا به عرصه گيتی نهاد. دوران خردسالی را در همان روستا پشت سر نهاد. از برخوردهای کودکانهاش همواره آثار بزرگی نمايان بود. در سن نوجوانی همواره سعی داشت کارهای نيکو مانند نماز روزه تلاوت قرآن و .... را خوب و به طور صحيح ياد بگيرد و عمل کند، سپس به ديگران از جمله هم سن و سالهايش آموزش بدهد. او پيش از دوران دبستان در زمين کشاورزی پدر پشت سنگ بزرگی محلی را به عنوان نماز خانه به خود اختصاص داده بود و هنگام دخول وقت نماز در آنجا به عبادت می ايستاد. به طوری که سبب شگفتی اعضای خانواده و آشنايان می شد. در هفت سالگی وارد دبستان روستای قمقان شد و دوره ابتدايی را در همانجا به پايان رساند.
تحصیل علوم دینی
پس از اتمام دوره ابتدائی چون شهيد علاقه وافری به تحصيل علوم دينی داشت تصميم گرفت به حوزه علميه جعفريه ميانه هجرت کند اما خانواده وی به دليل مسائل عاطفی و جدا شدن او از خانواده حاضر به اين هجرت نبود ولی وقتی با احساسات پاک و عشق شورانگيز او نسبت به يادگيری علوم اسلامی مواجه شدند به وی پاسخ مثبت دادند و او بلافاصله در سال 1352 به سوی شهرستان ميانه روانه شد و در حوزه علميه آن شهر اسکان یافت. با شورو شوق فراوان در محضر اساتيد مدرسه به يادگيری علوم نحو، منطق، معانی بيان، اصول و فقه پرداخت و بخش عمده ای از اين دروس هم در محضر حجت اسلام والمسلمين ميرزا فتاح اسبقی شاگردی کرد و تا سال 1357 به تحصيل خود در شهر ميانه ادامه داد در کنار آن دوره راهنمايی و دبيرستان را نيز تحصيل کرد.
شرکت در عرصه های انقلاب
شهيد شيری در طول اقامت خود در حوزه علميه ميانه علاوه بر تحصيل علوم و معارف اسلامی به تهذيب نفس و تربيت روح خويش نيز همت گماشت ودر رشد شکوفايی مکارم اخلاق خود کوشيد.
ايام اوج گيری نهضت بزرگ اسلامی در شهرستان ميانه چون مدرسة علميه جعفريه کانون انقلاب و مرکز تجمع معترضان بر ضدرژيم شاه بود و شهيد شيری هم در آنجا سکونت داشت به طور طبيعی حضور فعال در انقلاب پيدا کرد و در اغلب صحنه های درگيری تظاهرات و راهپيمايی آن نقش سرنوشتسازی از خود نشان داد. چنانکه بعد از مدتی مورد توجه و تعقيب مأموران ساواک قرار گرفت و دستگير شد ولی بعداَ به طور غيرمنتظرهای از چنگ مزدوران رژيم رهايی يافت. هنگام دستگيری با اين که اعلاميه های حضرت امام خمينی رحمت الله و ساير مراجع را با خود داشت ولی برخوردهای بسيار متين و آرام او سبب سردرگمی مزدوران ساواک شد و آنها هيچ گونه علائم و شواهدی دال بر به اصلاح اخلالگری وی نتوانست پيدا کند و ناچار او را آزاد کردند.
پس از پيروزی انقلاب شکوهمند اسلامی وی به دلیل نقش متعهدانه اش در عرصه های مختلف از سوی رهبران مذهبی و انقلابی شهرستان ميانه به عنوان يکی از اعضای فعال در "هيأت پاکسازی اداره آموزش و پرورش ميانه " برگريده شد و مدتی در آن ستاد در جهت پاکسازی افراد فرصتطلب و ضدِانقلاب و جذب نيروهای کار آمد و انقلابی در آن اداره خدمت کرد. همزمان آن با مراکز انقلابی ديگر مانند سپاه جهاد سازندگی همکاری تنگاتنگ داشت در سال تحصيلی 1359 جهت تکميل اندوخته های علمی خود عازم حوزه علميه قم شد و در حضور اساتيد معروف و سطح عالی مانند حضرات آيات اشتهاردی، پايانی و اعتمادی به تحصيل کتب رسائل مکاسب و کفايه همت گمارد. او ضمن تحصيل در قم از از اوضاع فرهنگی مذهبی روستای خود غفلت نداشت و ايام تبليغ و تعطيلات تابستان به زادگاه خود میرفت و با رفتار و کردار و گفتارهای معنوی خويش با مردم و جوانان در تسیس کتابخانة عمومی کوچکی در آن روستا موثر بود.
نامه شهیدروحانی محمد ساقی
او از زمانی که در قم کنار حرم کريمة اهل بيت حضرت معصومه (سلام ا... عليها ) رحل اقامت گزيد از صفا و معنويت فزونتری بهرهمند شده بود. سيمای نورانی و جذابيت خاص او همه چيز را به سهل ونمايان می ساخت. طلبة شهيد سيد محمد ساقی چون در قم مشغول تحصيل بود.
از چند گاهی به حجرة شهيد شيری می آمد و با او انس می گرفت که در چند جلسه کوتاه بود چنانچه شهيد ساقی طی نامه ای به يکی از دوستان عميقاٌ نسبت به برجستگی های اخلاقی و معنوی شهيد شيری غبطه می خورد شديداٌ اظهار تأسف می کند که در شهرستان ميانه هنوز مقام و منزلت وی چندان شناخته شده نیست.
سلحشوری شهيد در دفاع مقدس
هنگامی که جنگ تحميلی شروع شد اين روحانی سلحشور و با احساس مسئوليت هر چه تمامتر حضور حماسی خود را در جبهه های مختلف از غرب تا جنوب به طور مستمر نشان داد. همچنین طلاب و جوانان ديگر را جهت اعزام به مناطق جنگی و ادای مسئوليت بيشتر تشويق و تر غيب کرد تا جايی که حجره محقر خود را در مدرسه آيت الله وحيدی حجره شماره2 واقع در ميدان آيت الله مطهری عملاَ به منزله"ستاد اعزام طلاب به جبهه" قرارداد به طوری که وقتی اغلب دوستان طلاب از تهران تبريز و ميانه می خواستند به مناطق جنوب اعزام شوند در مسير راه وقتی در قم پياده می شدند يک راست به حجره اين روحانی شهيد می رفتند و در آنجا اتراق می کردند. او نيز با استقبال واحترام از اين عزيزان پذيرايی می کرد و هنگام عزيمت به جبهه با کمال تواصع تا ايستگاه راه آهن آن حماسه سازان را بدرقه میکرد.
تشکيل خانواده
شهيد ابراهيم شيری در سال 1363 تشکيل خانواده داد و حاصل اين مبارک يک دختر و يک پسر به نامهای زهرا و مرتضی شد اما هرگز اين ازدواج او را از ايفای نقش در عرصه های رزمی تبليغی وا نگذاشت و بلکه اين بار با همياری و همفکری همسر فداکارش به فعاليتهای خود عميق و توسعه بيشتر بخشيد. او همچنان به جبهه های نبرد شتافت و به مسئوليت انسانی اسلامی و انقلابی خود عمل کرد.
که البته در اين مقطع نقش همسر صبور و مقاوم وی در جهت تدبير منزل در غياب همسر، تربيت فرزند و تأمين زمينههای آرامش روحی قا بل تقدير و تأمل است.
انتخاب سخت
شهيد سلحشور ابراهيم شيری بعد از آن همه تلاش و کوشش يک آرزوی ديرينه در دل داشت و آن زيارت خانه خدا و حرم حضرت رسول (ص) و ائمه بقيع (ع) در مکه و مدينه بود از اين رو چند وقت پيش در سازمان حج جهت تشريف ثبت نام کرد و قرار بود در مرداد ماه 1366 همراه پدر گرانقدرش به اين سفر معنوی اقدام کند. تمام مقدمات سفر از قبيل تهيه فيش معاينه و خريد لوازم مورد نياز را انجام داده بود. او قبل از رسيدن وقت موعود سخت در تلاش و تکاپو بود تا همه حقوق و بدهیهای خود را بپردازد و بادوستان و آشنايان اگر از وی احياناَ کوتاهی ديده باشند. حلاليت بطلبد از جمله خيلی اصرار داشت يک بار ديگر هم که شده عازم جبهه شود و دين خود را نسبت به انقلاب کشور اسلامی رزمندگان ادا نمايد تا فارغ از هرگونه مسئوليت با آرامش روحی اطمينان خاطر و سبک بال به ديدار بيت الحرام و زيارت مرقد شريف پيامبر مشرف شود لذا برای چندمين بار از ستاد اعزام مبلغ دفتر تبليغات اسلامی قم برگ اعزام گرفت و آماده سفر به جبهه شد. وقتی از سوی برخی نزديکان به وی گفته شد اينهمه اعزام شدی ديگر بس است اين بار خوب است به فکر مسافرت حج باشيد. او در جواب گفته البته امروز جبهه واجبتر از حج است اول بايد به جبهه بروم. چنانکه امام حسين نيز حج را ناتمام گذاشت و به کربلا رفت. من هم بهتر است نخست به کربلای ايران بروم سپس اگر خدا فرصت داد با خيال راحت به حج مشرف میشوم.
گويا وی يقين داشت از اين سفر حماسی باز نخواهد گشت و به جای خانة خدا و حرم رسول گرامی و قبرستان ائمه بقيع با خود خالق لايزال و رسول و فرزندان معصوم پيامبر ديدار هميشگی خواهد داشت. حال عجيبی به وی دست داده و رفتار وکردار و گفتارش نورانیتر شده بود. مرتب پدر و مادرش را به اطرافيان و نزديکان سفارش می کرد.
خاطرهای از خواهر شهيد
يکی از همشيره هايش که در آن ايام دوازده سال بيشتر داشت، میگفت:
يادم هست در مقطع دوم راهنمايی درس می خواندم. آن شبی که شهيد ابراهيم می خواست فردايش به جبهه برود من امتحان رياضی داشتم و تا پاسی از شب بيدار بودم و مطا لعه میکردم.
او نيز بيدار بود و می آمد و مرا تشويق می کرد و بعد به حياط می رفت مرتب به آسمان نگاه می کرد و با خدا راز ونياز داشت. او می دانست که اين آخرين شبی است که همراه خانواده است نماز شب می خواند و ناله های حزين سر ميداد و مرتب از خدا می خواست که مرگ او را در راه شهادت قرار دهد.
فردای آن روز هنگام خداحافظی اشک در چشمانش حلقه زده بود و مرتب در ميان حرفهايش وصيت می کرد ولی ما آنوقت اصلاَ متوجه نبوديم بعد از شهادت به خود آمديم و فهميديم با همه اهل منزل به خصوص چندين بار با مادر و همسرش خداحافظی کرد و رفت بعد از چند دقيقه ای از سر خيابان برگشت و دوباره خداحافظی رااز سر گرفت. گويا میخواست دل همه را به دست بياورد.
آری روحانی مسئول شهيد ابراهيم شهيدی به پاس احترام و قدردانی از همسرش در مقابل زحمات طاقت فرسايی که در غياب او تا به حال متحمل مصائب شده بود و از اين به بعد هم مشکلات مضاعف مواجه خواهد شد برای چندمين بار به نزدش آمد و با وی وداع کرد.
شهادت
روز بیستم خرداد 1366 عازم جبهه کردستان منطقه سردشت شد. پس از نوزده روز حضور حماسی در ميان رزمندگان اسلام که مصادف با شب عمليات و بمباران هوائی دشمن بود دوباره با خانواده تماسی تلفنی گرفت و با همه خداحافظی کرد. سرانجام فردا صبح روز دهم تیرماه 1366 بر اثر بمباران هوائی دشمن در منطقه سردشت از ناحيه سر به شدت مجروح و به درجه رفيع شهادت رسيد و روح بلند پروازش به سوی معبود متعال پرگشود.
پيکر مطهر اين روحانی شهيد به شهر خون و قيام قم منتقل شد با حضور هزاران زن و مرد به دور حرم حضرت معصومه (س) طواف دادند و با احترام وشکوه ويژه به سمت گلزار شهدا تشيع شد و در جوار مرقد امامزاده علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد.
مهربانی در حق مادر
مادر شهيد شيری در بخشی از خاطرات دوران کودکی او میگوید: شهيد ميرزا ابراهيم صفای روحی عجيبی داشت. ايامی که به دبستان می رفت مدتی من سخت بيمار شدم ودر بستر بيماری افتادم. او مرتب به فکر من بود و از هر فرصتی درجهت بهبودی من استفاده میکرد. تغذيههای خود را از دبستان می گرفت و نمیخورد. همه را به خانه می آورد و به من می داد و با اصرار می گفت: بخور تا زودتر خوب شوی.
همچنین برادر کوچکتر از خودش نيز توصيه می کرد که تو هم تغذيه ات را برای مادر بياور تا او بهبودی خود را زودتر به دست بياورد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره تبلیغات و فرهنگی