"فرمانده افلاکی"
سهشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۳
نوید شاهد - شهید "مسعود اصلانی" از شهدای دوران دفاع مقدس است. نوید شاهد البرز در سالروز شهادت این شهید روایتی از زندگی او را منتشر میکند.
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید "مسعود اصلانی" که نام پدرش ابوالفضل است. در ششم آذر ماه 1326 در تهران چشم به جهان گشود. وی در نخستین روزهای جنگ تحمیلی در تاریخ بیست و چهارم مهر ماه 1359 به شهادت رسید. تربت پاکش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان دلسوخته است.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از زندگی این شهید است.
«مسعود مستعد و با ایمان، از کودکی همه تلاش و توان خود را در تحصیل گذاشت تا دیپلم گرفت. سپس بهدلیل علاقه بسیار به کارهای نظامی در دانشکده افسری ثبتنام کرد و در همان ماههای آغازین از شاگردان ممتاز به شمار آمد. آموزش او در زمانۀ ستمشاهی بود؛ اما او روی خوشی به حکومت نشان نمیداد و از مرکزی همچون "گارد شاهنشاهی" که برای حفظ سلطنت پهلوی شکل گرفته بود، دوری می کرد. چندین بار از اطلاعات امنیت ساواک، به او شغلهایی پیشنهاد شد که نپذیرفت. او همیشه با عناصر نظام شاهنشاهی سر ناسازگاری داشت و پدر میگفت: «اگر خدای ناخواسته انقلاب اسلامی به ثمر نرسد، من جزء افسران اعدامی خواهم بود! مسعود همیشه با استفاده از مجوز پزشکی و بهانههای دیگر خودش را از فعالیتهای سرکوبگرانه رژیم در ارتش، دور میکرد تا رو در روی مبارزان انقلابی قرار نگیرد. با پیروزی انقلاب، مسعود احساس آزادی و امید داشت.
او از نخستین افسرانی بود که در مساجد فنون نظامی را برای مردم به خصوص جوانها آموزش می داد. بعد از مدتی از شهرستان محل خدمتش به تهران انتقال یافت و برای تربیت افسران و دانشجویان پرشور و انقلابی در دانشکده افسری تهران مشغول به کار شد.
وقتی نوای دفاع مقدس برخاست. سرگرد مسعود استانی همراه نخستین گروه از داوطلبان ارتش، راهی جبهه شد؛ آن هم درست سه روز بعد از سی و یکم شهریور ۱۳۵۹؛ روزی که جنگندههای متجاوز عراقی فرودگاه مهرآباد تهران را بمباران کردند و جنگ به طور رسمی آغاز شد.
خرمشهر، محل نبرد نخستین نیروهای اندک با سلاح کم، اما ارادههای آهنین و قوی بود؛ نبردی طاقت فرسا با دشمن تا به دندان مسلح بعثی. اما نیرو و سلاح کمکی از ذهنم نمیرسید و شهر داشت رفتهرفته سقوط میکرد! در قسمتی از جبهه خرمشهر، جمع دویست نفرهای از دانشجویان رزمنده توسط سربازان عراق محاصره شدند حلقه محاصره هر لحظه تنگتر میشد و شهادت یا اسارت در انتظار آنان بود.
سرگرد مسعود اصلانی همراه جمعی از همرزمانش به کمک آنچه داشتند و پس از نبردی بیامان دشمن را تار و مار کردند و آن را نجات دادند. مسعود برای دفاع از خرمشهر جانفشانیهای بسیاری از خود نشان داد. ساعت ۶ بعد از ظهر روز ۲۴ مهرماه ۱۳۵۹ پیکر استوار شده آماج تیرها و ترکشهای دشمن قرار گرفت و سرو قامتش بر خاک غلطید. حالا دشمن، خرمشهر را در اسارت داشت و پیکر شهدا بر خاک مانده بود. پیکر شهید مسعود نیز در قتلگاه آن دیار بر زمین بود، تا آنکه یارانش به قلب دشمن شبیخون زدند و چند شهید دیگر را به عقبه انتقال دادند. وصیتنامه مسعود را به خاطر آغشته شدنش بهخون پاک او، دیگر نمیشد خواند.»
منبع: کتاب «مسافران بهشت»
نظر شما