گفتگویی با همسر شهید کارمند جهادسازندگی؛
نوید شاهد - همسر شهید "ولی‌اله پولادی" از شهدای کارمند جهادسازندگی در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد البرز به ویژگی‌های همسرش، شهادت و آخرین هدیه او در سالگرد ازدواجشان، اشاره می‌کند. توجه مخاطبان را به ادامه این گفت‌وگو جلب می‌کنم.
هدیه سالگرد ازدواج شهید «پولادی» شهادت بود

به گزارش نوید شاهد البرز؛ با همان شور و حال روزهای دفاع مقدس؛ روزهایی که خاکمان به تاراج می‌رفت، اگر این پولادین مردان و شیرزنان نبودند.

این روزها، مرگ ارزش‌هایمان را در مقابل چشم می‌بینیم و دم نمی‎زنیم. ارزش‌هایی که جوانانمان جانشان را دادند تا پایدار باشند. "تهاجم فرهنگی" معروف تا مغز استخوانمان رخنه کرده‌است.

با همه اینها باز هم دلخوشیم به حضور بی‌توقع، خالصانه و جهادی عزیزانی که هستند برآن عهدی که بستند.

 «اشرف طاهرخانی» همسر شهید «ولی‎الله پولادی» هم‎کلام نوید شاهد البرز شد و در خصوص همسر شهیدش که کارمند جهادسازندگی‎بوده‌است، گفت‌وگویی کرد.

"اشرف طاهرخانی" همسر شهید "ولیالله پولادی" در خصوص آشنایی و ازدواج با همسر شهیدش می‌گوید: روزهای خوش نوجوانی‌ام را می‌گذراندم که مهمانی به تاکستان محل زندگی ما آمد. این مهمان، مهمان بخت من شد و تقدیر و آینده من با او رقم خورد. دایی، زن عمویم بود. برای دیدن خواهرزاده‌اش از کرج آمده بود که خواستگار من شد. پدرم  او را دید و پسندید. امام جمعه تاکستان آقای شالی هم که از آشنایانش بود، او را تایید کرد؛ بساط نامزدی ما در بیست و سوم دیماه 1360برپا شد.

طاهرخانی از صحبت‌های اول با همسرش و خواسته‌هایش به یک نکته اشاره می‎کند که من در زمان خواستگاری از او فقط یک چیز خواستم و آن ادامه تحصیل بود، چون آن موقع دوم دبیرستان بودم و بسیار به ادامه تحصیل علاقمند بودم. او هم از جبهه رفتن و وظیفه‌اش در برابر اسلام و مملکت زیاد صحبت می‌کرد. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۰ مقدمات جشن عروسی و زندگی مشترک ما مهیا شد.

روزهایی که پدر نبود

سال 61 بود که به جبهه‌های غرب رفت. چند ماهی از اعزامش می‌گذشت و به مرخصی نیامده بود و بعد راهی جبهه‌های به قول خودش حق علیه باطل شد. وقتی برگشت به او گفتیم: پنج ماهه که پدر شده‌ای. یک ماه پیش ما ماند و باز به جبهه رفت. بعد از تولد پسرم به مرخصی آمد. چند روزی ماند و برگشت. مدتی که گذشت به ما خبر دادند که زخمی شده و در بیمارستان شهید مدنی بستری است.

همسر شهید پولادی با اشاره به اولین باری که همسرش زخمی شده بود چنین اظهار می‌کند: به ما خبر دادند که ولی الله زخمی شده و در بیمارستان بستری است. به بیمارستان رفتیم و دیدیم که چشمانش بر اثر ترکش آسیب‌دیده بود و دلش برای پسرش که از زمان تولدش تاکنون، چندباری بیشتری او را در آغوش نگرفته بود، تنگ شده بود.

آغوش‌پدری که خالی ماند

چون دلش برای پسرم خیلی تنگ شده بود. او را در آغوش کشید ولی چون چشمانش کاملا باندپیچی شده بود پسرم او را نمی‌شناخت. جیغ زد و پرید بغل من. از این صحنه پرستارها به گریه افتادند. بعد از مدتی دخترم فاطمه به‌دنیا آمد. دخترم ۲۲ روزه بود که اعزام شد و دیگر تسویه نکرد تا اینکه به شهادت رسید.

برای رضای خدا

این عضو فعال راویان ایثار در خصوص شخصیت و منش همسرش چنین بیان می‌کند: همسرم فردی منطقی، باخدا و بااخلاقی بود. او بسیار صبور و باگذشت بود. برای من خیلی مهم بود که همسر آینده‌ام خداشناس باشد. او هم همیشه بر رضای خدا در کارها تاکید می‌کرد.

کارمندی به تمام معنا

طاهرخانی از همسرش که کارمند وزارت جهاد سازندگی بود در جایگاه یک کارمند چنین روایت می‌کند: او کارمند وزارت جهاد تهران و کارمندی بسیار مقید بود. همیشه از زمان استراحتش می‌گذشت و کار ارباب رجوع را انجام می‌داد.

او خیلی به بیت المال حساس بود و حتی ذره‌ای نمی‌گذاشت وارد زندگی مان شود. می‌گفت: برکت زندگی می‌رود. خیلی نصیحت می کرد که کار باید برای رضای خدا باشد. بعد از به‌دنیا آمدن دخترم به او گفتم: دیگه خسته شدم نمی خواهم به جبهه بروی. می‌گفت اگر من نروم مملکت دست اجنبی می افتد. مثل سوسنگرد.

دینم را به دنیا نمی‌دهم

یک شب خواب دیده بود، گفت: خواب دیدم داشتی اباعبدالله را صدا می‌زد او جوابت را نداد. من بعد از آن خواب دیگر مخالفتی برای رفتنش نداشتم. گفتم: دینم را به دنیا نمی‌دهم. تا جنگ هست برو. من مخالفت ندارم. او را به اباعبدالله سپردم.

گفت: برویم لباس برای عید بچهها تهیه کنیم. گفتم: خیلی زود است اشکال ندارد شاید نباشم. آن روز خرید زیادی کردیم.

هدیه آخر

همسر شهید ولی اله پولادی از آخرین صحبت‎هایش با همسر شهیدش چنین می‌گوید: شب آخر که می‌خواست برود گفت: من تو این پنج سال ،کادو سالگرد ازدواج به تو ندادم نه اینکه یادم نباشد فرصت نشده‌است. اما امسال یک کادوی ارزشمند به تو می‌دهم قدرش را بدان. آن زمان متوجه نشدم که چه می‌گوید. بعد گفت: دیشب خواب دیدم می‌روم حرم امام حسین (ع) زیارت و فاطمه را به تو دادم و خودم تنها رفتم. گفتم ان‌شالله پیروزی نزدیک است. اما گویی کسی که در خواب زیارت می‌کند بیداری قسمتش نمی‌شود. بعد از شهادتش تازه فهمیدم منظور از هدیه سالگرد ازدواج چه بوده‌است. او ۲۳ دی ماه روز سالگرد نامزدیمان شهید شد و ۲۴ اسفند ۶۵ در سالگرد ازدواجمان، پیکرش تشییع و به خاک سپرده شد.


گفت‌وگو از اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده