شهید "یعقوبی": با قدرت و نیروی قوی، کفر جهانی را ریشهکن کنیم
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «اروجعلی یعقوبی «هشتم شهریور ۱۳۴۳ در شهرستان زنجان دیده به جهان گشود پدرش قاسم و مادرش فضل نام داشت تا پایان دوره راهنمایی درس خواند از سوی بسیج در جبهه حضور یافت نوزدهم بهمن ۱۳۶۱ درفک توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص در امامزاده محمد شهرستان کرج به خاک سپرده شد.
متن نامه به یادگار مانده از شهید "اروجعلی یعقوبی" را بخوانید.
به نام خدا
سلام بر پدر و مادر گرامیام، پس از عرض سلام سلامتی شما را از خداوند متعال خواستارم. امیدوارم که حالتان خوب و خوش بوده باشد. اگر از حال حقیر اینجانب خواسته باشید. الحمدلله به یاری خداوند متعال خوب و خوشحال هستم ولی کمی هم ناراحت هستم من از دوری شما خانواده خوبم هستم.
مادر جان، حالت خوب است حال پدر خوبم چطور است. امیدوارم که حال همه خانواده خوب باشد. مریم خواهر عزیزم، چطوری علیرضا برادر خوبم و غلامرضای قشنگم و برادران خوبم حالتان چطور است؟
از دوری برادرتان ناراحت نباشید؛ خدا را شکر کنید که برادرتان در راه الله و در راه خدا و برای پایدار ماندن جمهوری اسلامی ایران و پایدار ماندن دین چندین سالیان باشیم.
برادر علیرضا تو دیگر بزرگ شدی باید حرف پدر و مادرت را گوش کنی و غلامرضا را و مریم را کاری کنی که درسهایشان را بخوانند و خودت هم دیگر از بازیکردن بگذر به درسها خودت و برادرت و خواهرت برسید.
نگذاری از دیگران کمتر باشد. کاری کن که از دوستانت بالاتر باشی که نکند برادرش نیست ول کنید، اینها درسخوان نیستند.
کاری کنی که پدر و مادرت را پیش همسایه و مردم سربلند کنی. من برادر شما نوکر شما و خانواده نتوانستم پدر و مادر را سربلند کنم لااقل شما کاری کنید که سربلند شوند.
مادر عزیزم و پدر عزیزم، سعی کنید که بچه ها را از خود ناراحت نکنید که برای من بیفتند.
کاری کنید که همیشه خوشحال باشند. علی رضا و غلامرضا به پدر و مادرتان کمک کنید.
اگر برف آمد کمک کن تا پارو بکنید. جای من کار کنید تا پدر و مادر را خوشحال کنید.
مادر عزیزم، امیدوارم که فرزندت را حلال کنی منظورم این است که شیرت را بر من حلال کنی و بگذاری در هر کاری با قدرت نیروی قوی به پیش برویم و دشمن خونخوار را از پا در اوریم و فصل کفر جهانی را ریشهکن کنیم.
پدر زحمتکشم، امیدوارم شما هم مرا ببخشی و حلالم کنی که من فرزند نادانت را که اینقدر شما را اذیت کردم مرا ببخشی. گذشتهگذشته باید آینده را پیشبینی کرد و آینده را ساخت.
اصلا به فکر من نباشید، فکرکنید فرزندی را در راه الله دادهای خدا خودش کمک میکند.
پدر و مادر عزیزم، مرا حلال کنید خدا میداند در این حمله چه بر سر ما میآید و چه خواهدشد.
من را در دامن الله انداختید
اصلا ناراحت نباشید بهفکر من نباشید که کجا هستم و چه میکنم فقط این را بدانید که مرا در دامن الله انداختید.
الله خودش کریم و رحیم است.
اینجا که الان هستیم عین بهار است فقط شبها کمی خنک است.
در این 20 روزی که امدیم فقط خوردیم و خوابیدیم و کاری انجام ندادیم.
امکان دارد تا چند روز یا یک هفته بکشد یا بیشتر یا کمتر به خط مقدم برویم.
خدا میداند چند روز دیگر حمله شروع بشود.
مادر عزیزم، بقیه نامه را در ورقه دیگر مینویسم.
مادر عزیزم، سلام مرا به زن اقا و اقا سید و صدیقه خانم و معصومه خانم و ستارهخانم و علیاقا و حسین برادر کوچولوی من و به پروین و منصوره و مرضیه و نسرین و ماهی منیر و قربانعلی و دوست عزیزم صفر علی سلام گرم برسانید.
سلام مرا به محمد علی و منصور و وحید سرحدی برسانید و بگویید که حمید هم پیش ما هستند و مبارک سلام برسانید.
سلام گرم مرا به تمام دوستان و تمام فامیلها و خصوصا منوچهر و داود و خاله عزیزم سلطان و حسن اقا و فاطمه و خاله کوچکم و مادربزرگ برسانید.
به خانواده علی هاشمزاده که پسر همان خرازی است، سلام برسانید و بگویید که جایمان خوب است و حالمان خوب است تو پیش هم هستیم و نامههایی که نوشته بودی به دستم رسید.
مادر عزیزم، شنیدم منوچهر داییعزیزم میخواهد دستی به پا کند
به دایی عزیزم بگو اگر نتوانستم در جشن انها شرکت نکردم مرا ببخش
مادر و پدر عزیزم از راههای دور و درازی شما را میبوسم.
مادر و پدر عزیزم، به علی رضا و غلامرضا و مریم نماز بیاموزید تا نماز بخوانند و همیشه بعد از نماز امام را دعا کنید و بگویید که
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما.
مادر عزیزم، پدر گرامیام خداحافظ
به امید دیدار تازه
به امید ان روز که باز همدیگر ار زیارت بکنیم.
به امید ان روز که که کی اید.
ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس از رویش
نوکر
شما اروجعلی یعقوبی پانزدهم بهمن
1361
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری