شهید "حمید مرادتبریزی": من فقط دینم را دوست دارم!
بهگزارش نوید شاهد البرز؛ شهید "حمید مرادتبریزی"، سوم فروردين در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش امير، خواربار فروش بود و مادرش خديجه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. پاسدار بود. دوم مرداد 1358 در سردشت هنگام درگيري با گروه هاي ضدانقلاب به شهادت رسيد. مزار وي در بهشت زهراي زادگاهش قرار دارد.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از ایثار و دلاوریهای شهید "حمید مرادتبریزی" است.
«حميد سال 1339ديده به جهان گشود. از شش
سالگي مشغول تحصيل بود و در تحصيل علم و فضيلت هميشه شاگردي ممتاز بود. خصوصيات بارز
اخلاقياش در تزكيه، فضل و پا گذاشتن بر هواهاي نفساني دربين آشنايان مشهور بود. بي
آلايشي و فروتني او در تمام حالات حكايت از كمال اين خصوصيات اسلامي را داشت آنچه را
كه براي خود ميخواست براي ديگران هم ميخواست و هر چيزي را كه خود نميپسنديد براي
ديگران نيز نميپسنديد وي با اوج گيري انقلاب اسلامي ايران در سال 57به خيل
تظاهرات كنندگان پيوست و از هر راهي كه مي توانست به حكومت پهلوي ضربه وارد آورد.
با دستور امام كه فرمود
خود را مسلح كنيد حميد با برادران ديگر به پادگان مي رفت وبا به دست آوردن اسلحه
به نبرد با سربازان مزدور طاغوت پرداخت پس از 22بهمن سال 57شهيد حميد مراد تبريزي
دركميته رجايي شهر كرج مشغول خدمت به امت قهرمان ايران شد يك شب كه وي در حال گشت
بود مورد حمله ضد انقلابيون قرار گرفت و از ناحيه پا زخمي شد ولي فرداي آن روز كه
روز رأي دادن به جمهوري اسلامي بود درحالي كه از ناحيه پا زخمي و مجروح بود براي
حفاظت صندوق هاي رأي مجدداْبه سركار برگشت تا درثبات و حاكميت قانون اسلامي نقش
اساسي داشته باشد. برادر شهيد حميد مراد تبريزي چندي بعد براي مبارزه با اشرار
منافق دمكرات و كوملهها عازم كردستان گرديد. هنگامي كه حميد وديگر برادران در راه
بوكان مدتي براي انجام فريضه نماز منفرق شدند مورد تهاجم اشرار قرار گرفته ودر
انجام وظيفه مورد اصابت آرپي چي قرار گرفتند و سرانجام حميد مراد تبريزي پس از سال
ها مبارزه با كفر در دوم مرداد ماه 1358 به خيل شهداي گلگون كفن اسلام ميپيوندد.
پدر شهید در خصوص فرزندش چنین روایت میکند: او محصل بودند و دست از تحصيل كشيدند و رفتند سپاه البته سپاه
به آن معنا نبود همين كه مال نوجوانان بود و در تهران پارس و آنجا هم تعليم تير
اندازي ميداد و زير نظر آقاي رفسنجاني هم بود. آن موقع چون ميگفت: من دوست دارم
به مملکت خدمت بكنم. تمايل داشتيم كه برود و براي مملكتش
خدمت بكند تااين كه زماني رسيد كه ايشان آمد، منزل گفت: من ميخواهم به
كردستان پاوه بروم. آن موقع كردستان شلوغ شده بود و يك عدهاي را خواسته بودند كه آنج بروند و آنها را ارشاد بكنند (منظور كومولهها) اينها به پاوه رفتند و موقع نماز چند نفر
بودند كه پياده ميشوند و برای نماز ميروند. داخل ماشينشان بمب ميگذارند. اينها 6كيلومتر كه از پاوه خارج ميشوند بمب منفجر ميشود و همان جا به
شهادت ميرسند.
ما آن موقع به مشهد رفته بوديم. از مشهد كه برگشتيم هفت روز از شهادت پسرم میگذشت. از نظر اخلاقي هم خيلي خوب بود واقعاْ تك بود بارها بهش ميگفتم: پسرم كارت چيست؟ ميگفت: من فقط دينم را دوست دارم من دوست دارم به اسلام خدمت كنم و پيرو امام نيز بود ما كه ميخواستيم به مشهد برويم. گفتم: حميد بيا همسفر شويم! گفت: انشاءالله سري بعد گفت: بابا مأموريت داريم برويم كردستان ميخواهيم يك استخاره برايم باز كني. من قرآن رابرداشتم كه اين آيه شريفه آمد آنهايي كه درراه مابه شهادت رسيده اند مپنداريد كه مرده اند بلكه زندهاند و در نزد ما هستند و در بهشت زير درخت نخل آبياري ميكنند چنان ذوق زده شد كه همان روز رفت.
حميد گلي ديگر از گلزار مصفا و با طراوت ايران اسلامي و از پويندگان عاشقان خط خونين حسين (ع) بود كه با نثار خون پاكش همچون شهيدان زنده تاريخ درس عشق، ايثار و قيام در راه معبود را به تمام انسان هاي آزادانديش و عدالت خواه آموخت. او كه از چهره اش نشانههاي استقامت شهامت و ايثار ساطع بود. با ايماني استوار به مصاف با كفار بر خاست و در اين راه وصال به معبود جان به جان آفرين تسليم و در جوار رحمت حق تعالي جاي گرفت.»
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری