هنوز هم زینبگونه/ شهیدی که «کلیه» خود را اهدا میکند
نوید شاهد البرز: با تحقیق و تفحص در زندگی شهدا نقش همسرانشان در احقاق آرمانهای آنها بیش از پیش هویدا میشودو این جمله که میگویند: پشت هر مرد موفقی زنی استوار ایستاده است. مردی که ایثار مال و جان، بیچون چرا مشق هر روز زندگیاش بوده، همراهی دارد که هنوز هم زینبگونه ادامه دهنده این راه است.
شهید مدافع حرم
«عبدالرشید رشوندآوه» اول مهر ماه 1346 چشم به جهان گشود. وی پاسدار لشکر10 بود که برای دفاع از
حرم آل الله به سوریه رفت و ششم آذر ماه 1394 با اصابت ترکش در ماموریت شناسایی در
سوریه به شهادت رسید.
در سالروز شهادت شهید مدافع حرم «عبدالرشید رشوندآوه» مهمان منزل همسرش بودیم. دل به روایت های این بانو از همسر شهیدش سپردیم. گفتوگو پیشروی حاصل این دیدار است که آن را در پایگاه نوید شاهد منتشر کردهایم.
- نوید شاهد البرز: حاج خانم لطفا خودتان را برای ما معرفی کنید و از پیشینه خانوادگیاتان برای ما بگویید.
همسر شهید: «آذر رشوندآوه» همسر شهید مدافع حرم «عبدالرشید رشوندآوه» و متولد اول دیماه 1350 هستم. من و همسرم نسبت فامیل داشتیم. در روستا رسم بود که هر دختری که به دنیا میآمد، «نافبر» پسری از فامیل میشد. عبدالرشید چهارساله بوده که من به دنیا میآیم و هنگام تولد ناف من را به نام او میبرند.
بنا به گفته همسرم شب تولد من که یک شب زمستانی سرد بوده، او در خانه پدری من زیر کرسی خوابیده بوده که دم دمای صبح با صدای گریه نوزادی بیدار میشود و میبیند اتفاقی افتاده و همه اهل خانه بیدار و در تکاپو هستند.
شش ماه بعد از تولد من مادرم به رحمت خدا رفت. بعد از آن پدرم ازدواج کرد و در دو سالگی ما به تهران نقل مکان کردیم. من نمیدانستم که مادرم کس دیگریست حتی فامیل مادریام را نمی شناختم.
ده ساله بودم که در یک سفر تابستانی به روستای زادگاهم رفتم و خانههای گلی روستایی را دیدم. با دختر عمویم از جوی آب کنار روستا گذشتیم و به قبرستانی که همان نزدیکی بود، رسیدیم. در قبرستان به مزاری دیدم. از دختر عموم پرسیدم که مزار کیست ؟
دختر عموم تعجب کرد و پرسید: نمی دانی؟ گفت: این مزار مادرت است. من تا ان زمان فکر می کردم که نامادریم مادر واقعی من است. آن روز دختر عموم همه فامیل را به من معرفی کرد.
خانواده داییام که شنیده بودند من آمدهام پسرشان را فرستادند و من را به ییلاق بردند. من آنجا برای نخستین بار همسرم ( شهید رشوندآوه) که پسرداییام بود را دیدم و با خانواده مادرام آشنا شدم.
چند روزی من درکوهستان
بودم و بعد به کرج برگشتیم. من حال و هوای قبل را
نداشتم. درس خواندن و مدرسه رفت برای من سخت شده بود.
- نوید شاهد البرز: چگونه با همسرتان ازدواج کردید؟
پانزده ساله بودم که پسرخاله من که همسن همسرم (شهید رشوند) به خواستگاریام آمد. هنوز جوابی به این خواستگاری نداده بودم که او در نوزده سالگی در جبهه شهید شد. سال 1365 همسرم (شهید رشوندآوه) و پسر خاله من در جبهه همرزم میشوند و با هم عهد میبندند که هر کدام از جنگ به سلامت برگردند با من ازدواج کنند. پسرخالهام در جنگ شهید میشود. عبدالرشید سال 1368 به خواستگاری من آمد.
قراربود مراسم عقد ما برگزار شود که امام به رحمت خدا رفتند. سال 1369 ما در حالیکه پدرم قلباَ راضی نبود ازدواج کردیم و دوران عقد ما هم به همین دلیل، خیلی کم رنگ بود. بعد از اینکه زیر یک سقف رفتیم، ارتباطات من با خانواده همسرم شروع شد. خانواده شهید رشوند یک برادر جانباز و یک برادر رزمنده داشت.
- نوید شاهد البرز: چگونه متوجه شدید که همسرتان تصمیم دارد، کلیهاش را هدیه کند.
همسر شهید: یک روز عبدالرشید که از تصمیمها و آرزوهایش میگفت: در بین صحبتهایش گفت: تصمیم دارم یکی از کلیههایم را هدیه کنم. میخواهم تو هم راضی باشی. من هم پذیرفتم . گفتم هر چه که خدا بخواهد. گفت: بعد از لبنان و جنگ با اسراییل این کار را انجام میدهم.
- نوید شاهد البرز: چگونه متوجه آرزوی همسرتان یعنی شهادت شدید؟
همسر شهید: سال 1365 به عنوان نیروی رسمی سپاه استخدام شد. قبل از آن بسیجی بود. همیشه در صحبت هایش میگفت: من در نهایت ازادسازی راه کربلا را برای هموطنانم و شهادت را برای خودم میخواهم. آن روزها عازم لبنان بود. خودم ساکش را بستم و او را راهی لبنان کردم.
- نوید شاهد البرز: چه انگیزهای باعث میشد که همسرتان را در این مسیر همراهی کنید؟
همسر شهید: من خودم چون عاشق شهدا وخانواده آنها بودم، هیچگاه در این مورد، نظر مخالف نداشتم. همسرم همه آموزش ها را دیده بود و در همه ماموریت ها حضور داشت. در امتحان ها هم نمره خوبی کسب میکرد. آمادگی جسمی فوق العادهای برای آموزش ها داشت. همه چیز مهیا بود، برای خدمت به اسلام و وطنش چرا من سد راه میشدم؟!
- نوید شاهد البرز: در مورد خصوصیات ویژگیهای اخلاقی و عبادی همسرتان بیشتر برای ما توضیح بدهید.
همسر شهید: میگویند شهدا به لحاظ اخلاق، منش و شخصیت خاص هستند و خدا آنها را خریداری کرده است. همسرم هم علی رغم شغلش که نظامی بود، در رفتار و کردار بسیار رئوف و مهربان بود. البته گاهی به اقتضا شرایط جدیت هم داشت. در صحبت کردن بسیار احتیاط می کرد که مبادا کلامش کسی را برنجاند. بچهها را با ادبیات خودشان راهنمایی میکرد. با هرکسی با زبان و ادبیاتی که به سن و سالش بخورد، سخن میگفت. پسرم (روح الله ) نتیجه تربیت و شیوه و سبک تربیتی مدبرانه همسرم است.
آنچنان به اطرافیان محبت میکرد که اگر گاهی هم تندی میکرد، کسی ناراحت نمیشد.
- نوید شاهد البرز: ماجرای اهدا کلیه چگونه پیش آمد؟
همسر شهید: سال 1376 در مراسم عروسیای یکی از بستگان را دیدم که بیمار بود. بچه اش که آمد از رفتار آنها و اظهار دلتنگی هایشان متوجه شدم که مدتی از یکدیگر دور بودهاند. پرسیدم که چرا از همدیگر دور بودید؟ گفت: من چون «دیالیز» می شوم هیچ وقت منزل نیستم و خواهرم از دخترم نگهداری میکند.
بعد از پرسوجو مشکل او متوجه شدم که نیاز به کلیه دارد و دنبال خرید کلیه است.
یاد حرف سالهای پیش شهید رشوند افتادم و گفتم: «آقا رشید قصد اهدا کلیه دارد. » گفت: «به این راحتی نیست شرایط خاصی دارد.» پرسیدم: در مسیر بازگشت از مراسم عروسی، ماجرا را با همسرم در میان گذاشتم.
آقارشید بعد از پیگیری و انجام آزمایش ها تصمیم گرفت که کلیه اش را اهدا کند. موقع اهدا کلیه به دکتر گفته بود، میخوام بهترین (سالمترین) کلیهام را اهدا کنم. چون میگویند: «چیزی که خوب است را باید بخشید.» اما دکتر نپذیرفت و گفت که باید کلیه بهتر برای خودت بماند. کلیه سمت راستش را اهدا کرد. سال 1377 پیوند کلیه انجام شد.
زمانی که در فامیل خبر اهدا کلیه پیچید، همه فامیل این سوال را پرسیده بودند که اهدا کننده کیست؟ اما آقا رشید از ما خواسته بود که پنهان بماند. شبی که بیمارستان بود قبل از عمل خواست عکس یادگاری بندازیم.
- نوید شاهد البرز: آیا پیوند کلیه به راحتی انجام شد؟
همسر شهید: عمل پیوند کلیه با مشکلاتی همراه بود اما در نهایت ختم به خیر شد. چند روز بعد از عمل جراحی پیوند، کلیه دچار مشکل شد. دکتر گفت: «گیرنده» حالش خیلی بد است و «دهنده» باید از آن کلیه دل بکند. نباید تا چند ماه شما همدیگر را می دیدید. آقا رشید گفت: من از ته دل راضی بودم. آن شب به بالای پشتبام رفت و نماز خواند و دعا کرد. فردا صبح تماس گرفتند که کلیه برگشته و مشکل برطرف شده است.
بعد از این ماجرا، آقا رشید در مراقبت و مصرف به موقع دارو به بیمار به آن خانواده کمک میکرد که دوباره کلیه از دست نرود. من هم به او کمک میکردم تا زمان شهادت هم از او مراقبت کرد تا اینکه دو سال بعد از شهادتش به دلیل رسیدگی نکردن کلیه از کار افتاد و آن خانم فوت کرد.
- نوید شاهد البرز: چه انگیزهای شما را در اقدامهای ایثارگرانه همسرتان در کنار او قرار میداد؟
همسر
شهید: من چون معتقد بودم و هستم که ایثار فقط در جبههها نیست، سعی کردم همراه در
کنارش و یاریگرش باشم. هرگز مخالفت نکردم. در مورد دفاع از حرم آل الله هم همینطور
بود. به من میگفت:
برای من دعا کن. نمیدانم چرا کارم درست نمیشود.
ادامه دارد...
گفتوگو و عکس: اباذری