گامهایی استوار در راه کربلا
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهيد «احمد ملائي» که نام پدرش ابراهيم علي است، بیست و دوم شهریور ماه 1342 در تهران از يك خانواده مؤمن و مذهبي چشم به جهان گشود. وي دوران كودكي خويش را در نزد خانواده سپري کرد تا اينكه به سن هفت سالگي رسيد و جهت كسب دانش و معرفت به مدرسه رفت و تحصيلات خود را در همان محل سكونت خود سپري کرد تا اينكه موفق به اخذ مدرك ديپلم در رشتة برق شد و سرانجام با تشكيل بسيج در آنجا شروع به فعاليت کرد و با شروع جنگ تحميلي لحظهاي نتوانست آرام بنشيند و با آموزش هاي گوناگون با بسيج به جبهههاي جنگ شتافت تا اينكه سرانجام هفتم آبان ماه 1361 در منطقة جنگي سومار با تیر دشمن بعثي مفقود الاثر شد و پيكرش در سال 1370 به وطن رجعت پيدا كرد.
متن نامههای شهید «احمد ملائی» را در ادامه مطلب میخوانیم.
خدمت پدر بزرگوارم
پس از عرض سلام؛ اميدوارم كه حالتان خوب باشد و در كار نبرد با دشمنان مزدور در جبهههاي حق عليه باطل موفق بوده باشيد و در پيشبرد اهداف عاليه اسلام هر چه بيشتر گامهايتان استوار باشد. انشاءالله.
«سلامی به رزمندگان در جبهه های دیگر»
ضمناً از طرف من بر تمام برادران رزمنده كه در جبهههاي جنوب در حال نبرد ميباشند، سلام برسان و آرزوي موفقيت براي تمامي كفرستيزان حق عليه باطل دارم، اگر از احوالات اينجانب، فرزند كوچکتان جويا باشيد، شكر خداوند حالم خوب است و در ظل حضرت مهدي(عج) در حال جهاد ميباشم و اميدوارم كه خداوند اين جهاد را از تمامي رزمندگان قبول كند، من اينكه در اسلامآباد غرب در پادگان اللهاكبر مستقر هستم و معلوم نيست كه چه روزي به خط منتقل كنند ولي اگر خواسته باشيد، برايم نامه بنويسيد. به آدرس همين پادگان بنويسيد كه به دستمان خواهند رساند چه در خط باشيم و چه در جاي ديگر. ديگر عرضي ندارم فقط محتاج دعاي شما هستم.
منتظر جواب نامه هستم، به اميد پيروزي كامل اسلام بر كفر. خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. دوستدار شما احمد سیام شهریور ماه 1361
******
خدمت پدر بزرگوارم
حضور پدر عزيز و مهربانم، سلامي گرم از جبهههاي غرب ميفرستم و براي شما آرزوي سلامتي و موفقيت در كار نبرد با دشمنان بعثي دارم و اميدوارم كه همچنان و كنار رزمندگان بر توان اسلام و در زير سايه رهبري امام عصر حجتبن الحسن العسگري(عج) و نايب بر حقش امام خميني به جهاد خود ادامه داده و اين جهاد و هجرت شما و تمام رزمندگان مورد پذيرش ايزدمنان قرار گيرد.
« به راه حسین و یارانش برویم»
پدرجان، اگر جوياي حال اين حقير فرزندتان احمد باشيد، الحمدالله حالم خوب و سلامت ميباشم، جز غم دوري شما و چون اين دوري به خاطر خدا و اسلام است جاي نگراني نيست. اميدوارم كه با پيروزي كامل دوباره به پيش هم جمع شويم و شكرخدا را به جا آوريم كه ما را در اين مقطع زماني خلق كرده كه خود و اسلام را بازشناسيم و به راه راست هدايت شويم. همان راهي كه حسين و يارانش پيمودند و به ديار عشق پرواز كردند و خداوند انشاءالله توفيق دهد تا ما هم به كاروان حسين(ع) بپيونديم. انشاءالله.
پدرجان، متأسفانه از اينكه به تهران آمديد ولي همديگر را نديديم پدر جان، من تقريبا دو روز بعد از شما برای مرخصی به تهران رفتم و همين كه خبر سلامتي شما به من رسيد، جاي بسي خوشحالي است. در ضمن شنيدم كه جواب نامهام به همراه با يك عكس برايم فرستاديد اما متأسفانه من در آن وقت رفته بودم به تهران و اگر نامه برگشت خورد، ناراحت نباشيد. اميدوارم كه جواب اين نامه را همراه با همان عكس برايم فرستاده و به دستم برسد.
« پیام به تمام رزمندگان»
به تمام رزمندگان اسلام و مخصوصاً همسنگرانتان سلام من و ساير رزمندگان را در جبهههاي غرب برسانيد و بگوييد كه شما از جنوب و ما هم از غرب بكوشيم تا راه كربلا را به حول و قوه الهي باز كنيم و در آنجا به خدمت سرور شهيدان برسيم و عرض ادب نماييم. انشاءالله.
با آرزوي پيروزي اسلام بر كفر و سلامتي رهبر عزيز انقلاب و سلامتي شما و تمام رزمندگان پرتوان. والسلام.
منتظر جواب فوري نامه هستم.
احمد مولائي پنجم ابان ماه 1361 روز تاسوعاي حسيني
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری