کتاب چشمان یعقوب به مظلومیت و مهربانی پدر شهید کارگر برزی اشاره دارد
نوید شاهد البرز: شهلا پناهی از نویسندگانی است که آثار متعددی درباره شهدای حرم نوشته است. وی درباره ویژگیهای کتاب چشمان یعقوب توضیحاتی ارائه کرده که میخوانید.
*نگارش این کتاب چطور آغاز شد و چه چیز باعث اشتیاق شما برای نگارش زندگی رضا کارگر برزی شد؟
کتاب چشمان یعقوب را اوایل ماه رجب سال ۱۳۹۳ آغاز کردم یعنی زمانی که هنوز سالگرد شهادت وی فرا نرسیده بود. در مراسم تشییع شهید محسن کمالی دهقان و به واسطه یک جانباز دفاع مقدس به اسم بهزاد بیات توانستم با خانواده شهید برزی آشنا شوم و کار را شروع کنم.
در آن زمان به من گفته شد که فرد دیگری در سوریه شهید شده که نخبه الکترونیک است و از آنجا که بحث مدافع حرم در حد اخبار بود و اطلاعات چندانی از این افراد و نحوه اعزامشان و... نداشتم تلاش کردم تا خانواده این شهید را ببینم.
در روز ملاقات متوجه شدم شهید رضا از شهدای نیروی قدس است و همین گرفتن مجوز برای کارکردن روی زندگی این فرد را بسیار سخت و طولانی کرد چراکه برای این پروژه با سختگیریهای زیادی مواجه شدم. در حقیقت این کار را میتوان خطشکنی دانست، چون اولین کتابی بود که از نیروی قدس چاپ میشد.
بزرگترین نکته و اولین موضوعی که من را برای کار کردن ترغیب کرد بحث علمی و نخبه بودن این شهید، تسلطش بر چند زبان، مدارک تحصیلی متفاوت و ... بود.
*نگارش این کتاب چقدر زمان برد؟
نوشتن کتاب چشمان یعقوب نزدیک به یکسال و دو ماه طول کشید چراکه بحث گرفتن مجوز و تایید برای چاپ، همزمان با اوج درگیریها در سوریه بود و همین کار را به لحاظ زمانی به تعویق میانداخت.
گاه برای گرفتن مصاحبه با یک همرزم باید دو ماه صبر میکردم تا فرد موردنظر از جنگ بازگردد و ادامه سوالات پرسیده شود.
*چشمان یعقوب چقدر مستند و مطابق با واقعیتهاست؟
این کتاب کاملا مستند است جز قالب کلی قصهای که پدر شهید روایت میکند، همه مطالب واقعی است چراکه شیوه نگارش من مستندنگاری است یعنی تمام آنچه که در کتاب آمده در قالب مستندنگاری است.
*چه ضرورتی برای پرداختن به این بخش وجود داشت؟
شاکله کلی نیاز داشتم که تمام اتفاقات را وارد آن کنم و قصه در آید. با ورود پدر رضا به قصه و روایتگری آن از سوریه قصه آغاز میشود. در هیچ قسمتی سعی نکردم اغراق و تخیل داشته باشم.
*زیباترین خاطرههایی که به واسطه مصاحبهها شنیدید چه بود؟
دو تا اتفاق جالب در جریان کار روی زندگی شهید کارگر برزی برایم پیش آمد. اول آنکه به من گفته بودند که شهید رضا برزی بعد از ۵ دختر به دنیا آمده بوده و تنها پسر خانواده است در حالی که روزی که به خانه شهید رفتم یکباره با آقایی مواجه شدم که شباهت بسیار زیادی با شهید داشت. وی خود را برادر کوچکتر شهید معرفی کرد و این شباهت به قدری زیاد بود که اگر لباس رزمی بر تن میکرد، رضا کارگر برزی دیگری میدیدیم. این الگوی دیداری همیشه جلوی چشم من بود و در نگارش کتاب هم خیلی به من کمک کرد.
دومین خاطره به واسطه نیازی بود که برای اتصال به دوستان شهید شکل گرفت. من برای وصل شدن به دوستان و همرزمان شهید باید از فردی که در جمع این گروه بود استفاده میکردم. فراموش نمیکنم که شهید مرتضی مسیبزاده با اسم آقای موسوی در این زمینه کمکهای بسبار زیادی به من کرد. من به وی گفتم زمانی که کار تمام شود حتما خواهم گفت که شما چقدر با من همکاری کردید، ولی شهید مسیبزاده با لبخند به من گفت: اگر زنده بودم خوب است و در کارهای بعدی هم کمک میکنم، اما مطمئن هستم قبل از چاپ این کتاب شهید میشوم و همان هم شد.
*عنوان کتاب بر چه اساسی انتخاب شد؟
برای تحقیق و مصاحبه با خانواده شهید باید باید به نظرآباد کرج میرفتم و وقتی میرسیدم به منزل پدر و مادر شهید میرفتم. حاج آقا و حاج خانم خیلی دلسوزانه با من صحبت میکردند برای مثال حاج آقا همیشه میگفت برای مدتی که در راه هستم حتما لقمهای بردارم. وی همیشه در زمان مصاحبه هاله اشکی در چشم داشت و همواره فرزندش را رضای من خطاب میکرد و اینگونه علاقهاش به فرزند را نشان میداد. وی همیشه بعضش را قورت میداد.
بعد از یک هفته که برای مصاحبه به نظرآباد کرج رفتم به من گفته شد که پدر شهید بخاطر گریههای زیادی که میکرد، چشمش را عمل کرده و من همانجا تصمیم گرفتم عنوان کتاب را بخاطر مظلومیت و مهربانی این پدر و هاله اشکی که همیشه در چشم داشت، چشمان یعقوب بگذارم.
با اینکه پیکر شهید رضا کارگر برزی به کشور بازگشته بود، اما وی همیشه حکم یوسف را برای پدرش داشت.
*از نگارش این کتاب چه هدفی داشتید؟
هدف کلی من خیلی خاص است چراکه به صورت ویژه به نیروهای قدس سپاه پاسداران نگاه میکنم تا آنها را از گمنامی در آورم.
همیشه روی شهدای نیروی زمینی و نیروی هوایی مانور رسانهای داده میشود و در این میان گمنامترین شهدای سوریه و عراق شهدای نیروهای قدس سپاه هستند، کسانی که کار اصلی دستشان است، ولی به دلیل مسائل امنیتی و ردههای اطلاعاتی که باید طی کنند گمنام میمانند. هدف و رسالت اصلی من این است که شهدا را از گمنامی در آورم.
*نگارش کتابهایی از این دست چقدر برای نسل جوان مفید است؟
وقتی در کتاب صادقانه، زلال، خالی از اغراق و تخیل یک آدم را معرفی میکنیم این سادگی به دل جوانان مینشیند و این نگاه بوجود میآید که در دنیایی که آدمها درگیر فضای مجازی، مد و... هستند، میتوان جوان بود و این دل مشغولیها را هم داشت، اما با نگاه برتر و بصیرت بالاتر هدف نهایی را به درستی انتخاب کرد. همه شهدا دل مشغولیهای دنیایی را داشتهاند و به دنیای اطراف خود مثل خانواده، خانه، ماشین و. علاقه و دلبستگی داشتند اماوقتی بحث جهاد و حفظ انقلاب اسلامی میشود این افراد از وابستگیها و حتی جان خود میگذرند. در معرفی شهدا باید تلاش کرد تا به جوانان بگوییم کسی که شهید میشود مثل خودتان بوده و وابستگی به دنیا داشته، اما به بصیرت رسیده است.
منبع: میزان