تداوم جریان خونِ شهید در رگهای تاریخ
بهگزارش نوید شاهد البرز؛ شهید محمدیحیی ملاحسنی در بیستم اردیبهشت 1338 در شهر اشتهارد از توابع کرج دیده به جهان گشود. در خانواده ای مومن و متقی دوران کودکی را سپری کرد و وارد مدرسه شد. با هوش سرشاری که داشت توانست دیپلم بگیرد و علاوه بر تحصیل به کار نیز بپردازد.
«مبارزات انقلابی»
محمدیحیی سال 1357 توسط یکی از افراد مبارز در تهران اعلامیههای امام خمینی (ره) را دریافت کرده و به اشتهارد میبرد و به همراه برادران و دوستان پخش میکرد. در کلیه راهپیماییهای اشتهارد شرکت فعال داشت.
در اوج انقلاب، 21 بهمن 57 همراه گروهی از برادران برای جلوگیری از نظامیان شاه که از جاده اشتهارد کرج از کرمانشاه به تهران برای کمک به گارد شاه میرفتند به مردآباد رفت و در منطقه محمدآباد کرج با نظامیان درگیر شد.
یکی از سربازان نظامی خواست به برادران انقلابی بپیوندد. شهید یحیی فوراً کت و کفش خود را به او داد که لباسش را عوض کند تا فرماندهاش او را نشناسد که فرمانده فهمید و آن سرباز را هدف قرار داد و به شهادت رساند. وقتی به اشتهارد برگشت متوجه شدند که کت و کفش ندارد.
در
این میان یکی از بستگانش، آقای مصطفی ملاحسنی نیز به شهادت رسید. ایشان با انجمن اسلامی اشتهارد و بسیج جهت
نگهبانی همکاری نزدیکی داشت و در جهاد فرهنگی ثبت نام کرد که توفیق آن را نیافت.
«در کسوت رزمنده بسیجی»
هنگام جنگ تحمیلی در بسیج ثبت نام کرد و پس از سه ماه دوره آموزشی همراه عدهای به جبهه میمک اعزام شد و پس از سه ماه و اندی جنگ با صدامیان، همزمان با پایان ماموریت به اشتهارد آمد.
سرانجام شب 21 شهریور 61 گروه شهید در جبهه آماده شد که برای کمین یا شناسایی کمینگاه های دشمن به منطقه کنار ژاندارمری و جنگل بوکان برود؛ که ناگهان بر اثر رگبار دشمن در حالیکه تکبیر میگفت شربت گوارای شهادت را نوشید.
متن کامل وصیتنامه شهید محمدیحیی ملاحسنی» را در ادامه می خوانید:
«بسمه رب شهداء وصديقين»
«وصيتنامه اينجانب محمديحيى ملاحسنى»
«شهادت عشق است»
« مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی، و مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه»؛ آنکس که مرا طلب کند، مرا مییابد و آنکس که مرا یافت، مرا میشناسد و آنکس که مرا شناخت، مرا دوست میدارد و آنکس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد و آنکس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و آنکس که من به او عشق ورزیدم، او را میکشم و آنکس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او میباشم. »
«راه بیپایان»
اينجانب، «محمديحيى ملاحسنى» عضو بسيج سپاه پاسداران افتخارميكنم كه توانستم يك بار و يك مسئوليت و يك وظيفه شرعى را كه خود احساس مسئوليت نمودم و جزء سرباز امام زمان افتخارحضور يافتم آن را تا مرز شهادت انجام وظيفه نمايم. دراين راه حتما من پيروزهستم اگر ما بكشيم پيروزيم و اگر كشته شويم، پيروزيم و انشاءالله حتما پيروز و برنفس خويش غلبه خواهمكرد به يارى خداوند بزرگ دراين مقطع حساس زمان وصيتى را داشتمكه به پدر و مادرخود بنـمايم اولاَ؛ اگرشما مارا ديگر ملاقـات نكرديد هيچ ناراحت نشويد زيرا ما راهى را كه مىرويم راه بیپايان است و بعد از مرگ يك زندگى و به لقاءالله خواهيمرفت كه آنراه را هيچ صبرى تحمل نيست. دوم؛ مرا به مدت يكماه روزه است، يكسال نمازيوميه و شما ميتوانيد اگر از طرف سپاه پول دادند آنها را خريده و اميدوارم كه از طرف مردم هيچ حق تمـاس برگردن ما نباشد اگركسى طلب نمـود با آن وجه كه گفتـم بپردازيد و اگر پولى ازاين بابت زياد آمد به جبهه كمككنيد تا بعد ازمن اين خون درجريان باشد. انشاءالله از برادران ميخواهم كه اسلام را ياور باشند و ولايت فقيه را پشتيبان و با نفس خود هميشه درمبارزه باشند.
از پدر و مادر مىخواهم كه حتما مرا غربت كنند و من از همه شما اهل خانه راضى هستم و از خدا براى شما توفيق و سعادت در راه خدا آرزو ميكنم.
خدا ياور مستضعفان و نگهدار مسلمين باشد.
محمديحيى ملاحسنىمنبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري