شرح دلاوری رزمنده های کرجی در نامه شهید
چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۸
من اين عقده در دلم ميماند كه نتوانم حتي يك تير به طرف دشمن شليك كنم چون آنها از ترس بچه های کرج خودشان به عقب می روند.
نوید شاهد البرز؛شهید«جواد مصطفایی» که نام پدرش علی است در 1340، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سوم نظری ادامه داد و به عنوان رزمنده به جبهه حق علیه باطل شتافت و در منطقه عملیاتی فکه در شانزدهم بهمن ماه 1361، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در «امامزاده محمد» کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
نامه به یادگار مانده از شهید«جواد مصطفایی» را در ادامه می خوانید:
نامه به یادگار مانده از شهید«جواد مصطفایی» را در ادامه می خوانید:
حضور محترم پدربزرگوار و مادر مهربانم، سلام عرض ميكنم.اميدوارم كه سلام گرم مرا از ميان ارتفاعات و تنگههاي غرب بپذيريد.پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه در پناه خداوند در پيشبرد انقلاب شما هم به سهم خودتان كوشا باشيد. باري اگر از احوالات اينجانب فرزند حقيرتان خواسته باشيد بحمدالله سلامتي برقرار است و ملالي در بين نيست. باري، پدرجان! از قول من به رمضان، حبيب، مجيد، مهدي، جلال، خواهرم حوا، پسرعمه فرمان دو تا زن داداشهايم سلام برسانيد.مادر مهربانم! به جاي من صورت محمدرضا، فاطمه، مهدي، زهرا، مرتضي، ليلا، سميه و ابراهيم را ببوس. متشكرم. باري از قول من به تمام دوستان و آشنايان و اقوام سلام برسانيد. از قول من به علي مصطفايي با خانواده مخصوصاً مصطفي و كربلائي عبدالعلي با خانواده سلام برسانيد.
خانواده عزيزم ميخواهم كمي درباره جبهه با شما صحبت كنم. ما وقتي كه (سوم خرداد ماه 1361) به اينجا آمديم، شب اول دشمن از ما خوب پذيرايي كرد با نقل و نبات. شب دوم درختهاي ما در حالي كه به آنها ميوه ميدادند. آنها يك ميدان بزرگ آشغال درست كرده بودند از آنجا چند ده و يك رشته ارتفاعات وسيع را پشت سر گذاشته و گريخته بودند. فرداي آن روز وقتي نيروهاي خودي فهميدند كه آنها گريختهاند براي پاكسازي به منطقه رفتند و هر وقت كه پاكسازي تمام شود ما را به جلو ميبرند.
من اين عقده در دلم ميماند كه نتوانم حتي يك تير به طرف دشمن شليك كنم چون آنها از ترس بچه های کرج خودشان به عقب می روند.
راستي آدرس مهدي را براي من بفرستيد تا براش نامه بنويسم و از حالش باخبر شوم. ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار شما كه اميدوارم آن هم به زودي زود تازه و روشن گردد. ان شاءالله به اميد پيروزي اسلام بر كفر در تمام جهان. خدانگهدار.
كسي كه هميشه به ياد شماست فرزند حقيرتان. جواد
جواب نامه زود مانند، سريع، فوري مورخ اول تیر ماه 1361
اگر باشد قرار آخر بميرم * نميخواهم كه در بستر بميرم
نميخواهم كه همچون شمع سوزان * بريزم اشك در آذر بميرم
دلم خواهد كه در فصل جواني * دلاور وار در سنگر بميرم
دلم خواهد كه با گلبانگ تكبير* براي حفظ اين كشور بميرم
دلم خواهد كه بهر حفظ قرآن*براي ياري رهبر بميرم
********
حضور محترم برادر عزيزم سلام عرض ميكنم.
پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه با تكيه به الله به رزم با شكوهت ادامه دهي. ان شاءالله.
باري! اگر از احوالات اينجانب برادرت را خواسته باشي بحمدالله سلامتي برقرار است و ملالي در بين نيست.
باري از قول من و بچههاي محل حجت، ابراهيم باقر، محمد زارع، جبروتي به همسنگرانت سلام برسان.
داداش الان كه دارم نامه مينويسم از سر كار آمدهام و در مهتاب برات نامه مينويسم. يك نامه تو درست دور روز بعد از اينكه نام دوم را نوشتم به دستم رسيد و يك نامه تو امروز بعدازظهر به دستم رسيد. چون از خونه به من دير به دير نامه ميرسه نامههاي تو كه بدستم ميرسه خيلي خوشحال ميشم.
راستي به بچههاي مهندسي رزمي سپاه كمك ميكنيم تا چند عدد سوله هست كه بسازيم تا حالا يك سوله براي تداركات، يك سوله براي زاغه مهمات و يك سوله كه نيم ساعت ديگر كار داره براي بهداري ساختيم.
داداش ما امكان 80 درصد دارد كه تو اين روزها بياييم سر پل ذهاب برام نامه ننويس اگر اومديم اونجا مي آیم پيدات ميكنم اگر نيامديم نامه مينويسم.
مهدي چند تا خبر ديگه، مصطفي با چند تا از بچههاي محل رفتن جبهه جنوب. جنازه مرتضي هم پيدا شده و در امامزاده محمد دفن كردهاند. عباس گدا رفته روي مين و پنجه اش مثل اينكه قطع شده. متأسفم كه بعضي از خبرها برات ناگواره ولي خوب هر طور باشه از پيشامدهاي توي محل خبر داشته باشي بهتره. اگر اشكالاتي در نامه ميبيني بايد ببخشي چون در نور مهتاب نامه مينويسم امكان داره اشتباه كرده باشم. توي نامه نوشته بودي كه بر و سر پست خيلي خالي بستي چون من اصلاً تو ليست نگهبانها نيستم حالا خودت بلند
شو كه پاسخش داره صدات ميكنه. ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار برادر عزيزم اميدوارم كه آن هم به زودي زود تازه و روشن گردد. انشاءالله.
خدانگهدار مشتاق ديدار.
به اميد پيروزي تمام رزمندگان اسلام. كسي كه هميشه به ياد توست. برادر همرزمت.
قربان شما جواد. مورخه سیزدهم مرداد ماه 1361
********
حضور محترم و خدمت برادران عزيزم رمضان، حبيب و جلال سلام عرض ميكنم.
پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه در سايه اسلام عزيز زندگي خوشي داشته باشيد.
باري اگر از احوالات اينجانب برادر حقيرتان را خواسته باشيد بحمدالله سلامتي برقرار است و ملالي در بين نيست.
باري از قول من به خانوادههايتان سلام گرم مرا برسانيد. و ازطرف من صورت مرتضي ليلا و سميه و ابراهيم را ببوسيد و بگوييد دلم برايشان تنگ شده. باري از قول من به تمام دوستان، آشنايان و اقوام سلام گرم مرا برسانيد.
مقداري هم از خودم برايتان بگويم. من همانطور كه در نامههاي قبلي نوشتم در پادگان دوكوهه انديمشك هستيم و هنوز معلوم نيست كي به خط برويم اين را هم اضافه كنم كه من در گردان شهادت هستم و براي سلامتي گردان ما صلوات ميفرستند چون اين گردان در اين عمليات حماسه ميآفريند و برگشتن ما با خداست. 80% امكان شهادت 19% امكان مجروح شدن و 1% امكان سالم برگشتن اسارت وجود ندارد. راستي از گردان ما در راديو هم در برنامه سپاه پاسداران اشاره شده.
باري جلال جان اميدوارم كه حالت خوب باشد و مامان را اذيت نكني و به موقع به خ انه بروي كه مامان و آقا دلتنگ نشوند.ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار عزيزانم. خدانگهدار مشتاق ديدار (معلوم نيست) به اميد پيروزي حق عليه باطل كسي كه هميشه به ياد شماست. برادر حقيرتان خدايا ! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. جواب نامه زود تند سريع هه، هه، هه مثل اينكه خيلی ترسوندمتون. ناراحت نباشيد.
مورخ نهم بهمن ماه 1361
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
خانواده عزيزم ميخواهم كمي درباره جبهه با شما صحبت كنم. ما وقتي كه (سوم خرداد ماه 1361) به اينجا آمديم، شب اول دشمن از ما خوب پذيرايي كرد با نقل و نبات. شب دوم درختهاي ما در حالي كه به آنها ميوه ميدادند. آنها يك ميدان بزرگ آشغال درست كرده بودند از آنجا چند ده و يك رشته ارتفاعات وسيع را پشت سر گذاشته و گريخته بودند. فرداي آن روز وقتي نيروهاي خودي فهميدند كه آنها گريختهاند براي پاكسازي به منطقه رفتند و هر وقت كه پاكسازي تمام شود ما را به جلو ميبرند.
من اين عقده در دلم ميماند كه نتوانم حتي يك تير به طرف دشمن شليك كنم چون آنها از ترس بچه های کرج خودشان به عقب می روند.
راستي آدرس مهدي را براي من بفرستيد تا براش نامه بنويسم و از حالش باخبر شوم. ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار شما كه اميدوارم آن هم به زودي زود تازه و روشن گردد. ان شاءالله به اميد پيروزي اسلام بر كفر در تمام جهان. خدانگهدار.
كسي كه هميشه به ياد شماست فرزند حقيرتان. جواد
جواب نامه زود مانند، سريع، فوري مورخ اول تیر ماه 1361
اگر باشد قرار آخر بميرم * نميخواهم كه در بستر بميرم
نميخواهم كه همچون شمع سوزان * بريزم اشك در آذر بميرم
دلم خواهد كه در فصل جواني * دلاور وار در سنگر بميرم
دلم خواهد كه با گلبانگ تكبير* براي حفظ اين كشور بميرم
دلم خواهد كه بهر حفظ قرآن*براي ياري رهبر بميرم
********
حضور محترم برادر عزيزم سلام عرض ميكنم.
پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه با تكيه به الله به رزم با شكوهت ادامه دهي. ان شاءالله.
باري! اگر از احوالات اينجانب برادرت را خواسته باشي بحمدالله سلامتي برقرار است و ملالي در بين نيست.
باري از قول من و بچههاي محل حجت، ابراهيم باقر، محمد زارع، جبروتي به همسنگرانت سلام برسان.
داداش الان كه دارم نامه مينويسم از سر كار آمدهام و در مهتاب برات نامه مينويسم. يك نامه تو درست دور روز بعد از اينكه نام دوم را نوشتم به دستم رسيد و يك نامه تو امروز بعدازظهر به دستم رسيد. چون از خونه به من دير به دير نامه ميرسه نامههاي تو كه بدستم ميرسه خيلي خوشحال ميشم.
راستي به بچههاي مهندسي رزمي سپاه كمك ميكنيم تا چند عدد سوله هست كه بسازيم تا حالا يك سوله براي تداركات، يك سوله براي زاغه مهمات و يك سوله كه نيم ساعت ديگر كار داره براي بهداري ساختيم.
داداش ما امكان 80 درصد دارد كه تو اين روزها بياييم سر پل ذهاب برام نامه ننويس اگر اومديم اونجا مي آیم پيدات ميكنم اگر نيامديم نامه مينويسم.
مهدي چند تا خبر ديگه، مصطفي با چند تا از بچههاي محل رفتن جبهه جنوب. جنازه مرتضي هم پيدا شده و در امامزاده محمد دفن كردهاند. عباس گدا رفته روي مين و پنجه اش مثل اينكه قطع شده. متأسفم كه بعضي از خبرها برات ناگواره ولي خوب هر طور باشه از پيشامدهاي توي محل خبر داشته باشي بهتره. اگر اشكالاتي در نامه ميبيني بايد ببخشي چون در نور مهتاب نامه مينويسم امكان داره اشتباه كرده باشم. توي نامه نوشته بودي كه بر و سر پست خيلي خالي بستي چون من اصلاً تو ليست نگهبانها نيستم حالا خودت بلند
شو كه پاسخش داره صدات ميكنه. ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار برادر عزيزم اميدوارم كه آن هم به زودي زود تازه و روشن گردد. انشاءالله.
خدانگهدار مشتاق ديدار.
به اميد پيروزي تمام رزمندگان اسلام. كسي كه هميشه به ياد توست. برادر همرزمت.
قربان شما جواد. مورخه سیزدهم مرداد ماه 1361
********
حضور محترم و خدمت برادران عزيزم رمضان، حبيب و جلال سلام عرض ميكنم.
پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند تبارك و تعالي خواستارم و اميدوارم كه در سايه اسلام عزيز زندگي خوشي داشته باشيد.
باري اگر از احوالات اينجانب برادر حقيرتان را خواسته باشيد بحمدالله سلامتي برقرار است و ملالي در بين نيست.
باري از قول من به خانوادههايتان سلام گرم مرا برسانيد. و ازطرف من صورت مرتضي ليلا و سميه و ابراهيم را ببوسيد و بگوييد دلم برايشان تنگ شده. باري از قول من به تمام دوستان، آشنايان و اقوام سلام گرم مرا برسانيد.
مقداري هم از خودم برايتان بگويم. من همانطور كه در نامههاي قبلي نوشتم در پادگان دوكوهه انديمشك هستيم و هنوز معلوم نيست كي به خط برويم اين را هم اضافه كنم كه من در گردان شهادت هستم و براي سلامتي گردان ما صلوات ميفرستند چون اين گردان در اين عمليات حماسه ميآفريند و برگشتن ما با خداست. 80% امكان شهادت 19% امكان مجروح شدن و 1% امكان سالم برگشتن اسارت وجود ندارد. راستي از گردان ما در راديو هم در برنامه سپاه پاسداران اشاره شده.
باري جلال جان اميدوارم كه حالت خوب باشد و مامان را اذيت نكني و به موقع به خ انه بروي كه مامان و آقا دلتنگ نشوند.ديگر عرضي ندارم به جز دوري ديدار عزيزانم. خدانگهدار مشتاق ديدار (معلوم نيست) به اميد پيروزي حق عليه باطل كسي كه هميشه به ياد شماست. برادر حقيرتان خدايا ! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. جواب نامه زود تند سريع هه، هه، هه مثل اينكه خيلی ترسوندمتون. ناراحت نباشيد.
مورخ نهم بهمن ماه 1361
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
نظر شما