بالاترین سرمایه ام را برای خدا فدا می کنم
نوید شاهد البرز؛ شهید «ابوالفضل قدمی» در سال 1339، در اشتهارد در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود و ابتدا قبل از اینکه به مدرسه برود در مکتب خانه مشغول فرا گرفتن قرآن و احکام دین بود و بعد در سن هفت سالگی وارد دبستان شد و نصف روز را درس می خواند و نصف دیگر را به علت علاقه به شغل کشاورزی در زراعت به پدرش کمک می کرد و تا کلاس پنجم ابتدائی ادامه تحصیل داد.
وی در سیزده سالگی در یک مغازه خیاطی به شاگردی
مشغول شد و در شانزده سالگی یک استاد
خیاطی بود و یک مغازه داشت و شاگردی به نام «محمد حمیدی» که بعدها او نیز
شهید شد.
او در زمان اوجگیری انقلاب همیشه در صفوف به هم پیوستۀ راهپیمایان و تظاهرات کنندگان بود و بر علیه رژیم شاه فعالیت می کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اشتهارد برگشت.
در دوران دفاع مقدس برای خدمت سربازی اقدام کرد و پس از
دیدن آموزش های لازم عازم خدمت شریف سربازی شد و در همان زمان سربازیش
جنگ تحمیلی آغاز شد که او سه ماه از خدمتش را در جبهه گذراند و پس از پایان سربازی
مجدداٌ چهل روز از طریق بسیج به جبهه رفت و پس از بازگشت به عضویت رسمی سپاه
پاسداران کرج درآمد و بعد از سه ماه آموزش های لازم در سپاه برای نگهبانی از
مجلس شورای اسلامی معرفی شد و حدود یک سال در آنجا خدمت کرد و پس از آن ازدواج نمود و پس از آن
به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام گردید و سرانجام در تاریخ بیست و هشتم آبان ماه
1362، در جبهۀ «پنجوین» در عملیات «والفجر
چهار» زخمی شد و پس از سی و پنج روز بستری شدن در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران به شهادت رسید. تربت پاک شهید در گلزار شهدای «اشتهارد» نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
وصیت نامه ای از شهید «ابوالفضل قدمی» مزین به آیات شریفه قران کریم را در ادامه می خوانید:
بسمه تعالى
وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ
و آن كسى را كه در راه خدا كشته شد مرده نپنداريد بلكه زنده ابدى است ولكن همه شما اين حقيقت را نخواهيد يافت.
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (بقره: 156)
آنانكه چون به حادثه سخت و
ناگوارى روبرو شوند صبورى پيشه گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده ايم و به سوى
او رجوع خواهيم كرد.
من به عنوان يك فرد مسلمان كه جزيى از عمرم باقى نمانده و با سرعت به سوى مرگ مي روم شروع به نوشتن وصيتم كردم كه اين فريضه الهى را انجام داده باشم.
قبل از هر چيز چند كلمه اى با پدر و مادرم صحبتى دارم. پدر و مادر عزيزم شما در بوته آزمايش الهى هستيد اما وقت آن رسيده كه چگونه امانت خدا را باز مى گردانيد. آيا از پس دادن فرزندتان به هستى مطلق، كراهت به خرج مى دهيد يا همچون يك امانتدار به عهد خود وفا مى كنيد و اخلاص مى ورزيد من كه راه خدا را انتخاب كرده ام و بالاترين سرمايه ام را براى او فدا مى كنم ان شاءالله. ما به سوى خدا خواهيم رفت و اما شماييد در اين آزمايش كه چگونه به صبر و استقامت آراسته مى گرديد.
خداوندا! تو را گواهىمى دهم كه هدف من در اين راهى كه انتخاب كرده ام براى احياى كلمه حق و سرنگونى ستمگران است. پدر و مادر عزيزم براى من ناراحت نباشيد اين راهى است رفتنى كه من رفتم و مى بايست هم مىرفتم و شما هم خواهيد آمد اين يك وعده ايست كه خداوند به همه ما داده است.
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ )مومنون: 115) بايد فكر عاقبت بود براى همه مان ثابت است كه اين دنيا فانى است فكر نكنيد من از پيش شما رفتم و احساس خلا در زندگيتان بكنيد. به فكر اين باشيد كه چند صباحى ديگر همه شما به سوى مرگ خواهيد رفت و از همديگر تفكيك خواهيد شد. پدر و مادر عزيزم تقاضايى كه از شما دارم اين است كه براى من زياد گريه نكنيد بلكه افتخار كنيد كه فرزندى داشتيد و در راه الله داديد و در پيش خدا و امت حزب الله رو سفيد هستيد. ان شاءالله .
و اما چند كلمه اى هم به برادران و خواهرانم بگويم. برادران و خواهرانم با رفتن من براى من محزون نباشيد چون راهى است كه بايد رفت و خواهشى كه از شما دارم اين است كه از خدا طلب مغفرت بخواهيد براى من مستغرق گناه تا خدا قلم عفو بر جرايم و اعمال زشت و بد من بكشد و چند كلمه اى هم با اقوام و دوستان و رفقا و همكارانم بگويم. اقوام، دوستان، رفقا و همكاران، من كوچكتر از آن هستم كه چيزى به شما بگويم. ولى در عين حال توصيه مى كنم شما را به نماز مبادا در نمازتان كوتاهى كنيد به وسيله نماز انسان به هدف مىرسد. تنها نماز است كه انسان را از زشتيها و بدى ها باز مى دارد.
( إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ۗ ) عنکبوت:45؛ نه هر نمازى، نمازى كه خشوع و خضوع داشته باشد.
( الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ) و اگر برايتان مقدور است در پنج وعده نمازتان را بخوانيد كه اجر بسزايى دارد كه حضرت آيت الله امام خمينى(ره) در پنج وعده نمازشان را مى خواندند و در عين حال تقوا و ايمان را پيشه خود گيريد كه به الله نزديكتر خواهيد شد ان شاءالله.
....
شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم رب خودم را شناختم. شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم دين خودم را شناختم.. شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم امام خودم امام خمينى (ره) را شناختم و به حق هم شناختم شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم خودم را شناختم. شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم كفار و منافقين را شناختم. شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم استقرار حكومت اسلامى را در مملكتمان ديدم و شكر خدايى را كه زمانى از دنيا رفتم حق و باطل را شناختم و رفتم. باز در پايان از پدر و مادر مهربانم و برادران و خواهرانم طلب حلاليت مىكنم . پدر و مادر عزيزم مىدانم براى من زحمت زيادى كشيديد و در مقابل من نتوانستم خدمتى بهشما بكنم معذرت مى خواهم و اميدوارم مرا ببخشيد. التماس دعا دارم.
حقير ابوالفضل قدمى
هفتم شهریور 1361
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری