نامه ای که سیزده روز قبل از شهادت نوشته شد + دستخط
نوید شاهد البرز؛ شهيد «صفر مشهدی» در سال 1343، در يك
خانواده كشاورز در «زرند ساوه» در خانواده متدين و مذهبي ديده به جهان گشود. او در
سال 1350، پا به عرصه علم و دانش گذاشت و دوران ابتدايي را در دبستان «عباس آباد»
سيف به پايان رساند. خانواده وي به علت فشار و تظلم خان هاي محلي مجبور شد به كرج
نقل مكان كند. او در سالهاي 1352 تا 1361، برای همراهی خانواده در امرار معاش
کار کرد و به تحصيل نيز ادامه داد و در سه ماه تعطيلي تابستان به كارگري ميرفت و
خرج تحصيل خود را از دسترنج خود استفاده ميكرد.
در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي وارد بسيج شده و به طور مستمر به فعاليت پرداخت تا اينكه جنگي ناخواسته بين حق و باطل در گرفت و اين بار استكبار جهاني خواست از راه ديگري اين انقلاب نوپا را از پا در آورد به همين علت شهيد عزيز جبهه و جنگ را واجبتر از مدرسه دانستند و به جبهههاي نبرد حق عليه باطل اعزام گرديد تا اينكه سرانجام با رشادتها و فداكاريهاي زيادي كه از خود نشان داد در تاريخ بیست و سوم ابان ماه 1361، در عمليات پيروزمند «مسلم بن عقيل» در منطقه عملياتي «سومار» با اصابت تركش به سر به شهادت رسید. تربت پاکش در بهشت زهرای تهران نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن است.
نامه به یادگار مانده از شهید «صفر مشهدی»؛
سلام بر امام زمان؛ فرمانده كل نيروهاي رزمنده اسلام كه با كمكها و امدادهاي غيبي خود ما رزمندگان اسلام را ياري ميكند.
آري! ما در جبهه فقط خدا و امام زمان را داريم كه توانستيم در برابر دشمن تا به دندان مسلح، متكي بر تمام ابرقدرتهاي استعماري ايستادگي كنيم.
و سلام بر امام خميني رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران كه با رهبريهاي الهي و پيامبرگونه خويش اين انقلاب الهي را رهبري كرده است و سلام بر امت شهيدپرور ايران كه با كمكهاي نقدي و جنسي خود ما رزمندگان اسلام را ياري ميكنند.
حضور مادر عزيزم! سلام گرم ميرسانم و سلامتي شما را از درگاه خداوند منان خواستارم. حضور برادر بزرگم علي سلام پر از محبت از سنگرهاي خونين سومار ـ مندلي ميرسانم، حضور زن داداشم نرگس و معصومه سلام عرض مي نمايم. حضور برادرانم عباس و رمضان و محمدرضا سلام عرض مينمايم. حضور خواهر عزيزم زينب و فاطمه و ابراهيم و داماد عزيزمان «شمسعلي» سلام گرم ميرسانم و از اينكه در فكر ما هستيد تشكر از راه دور مينمايم.
حضور دائي عزيزم؛ آشورعلي و عباس و يعقوب با خانواده سلام عرض مينمايم.
حضور عموهاي عزيزم؛ محمد ، ابراهيم، قربانعلي ، جعفر ، حسين ، رضا ، غلامرضا، عباس با اهل خانه سلام عرض مينمايم.
باري برادر عزيزم علي اگر از احوالات اينجانب صفر برادر كوچكت خواسته باشي سالم و به خدمت به درگاه الهي مشغولم. آري! برادر جان ما بیست و دو روز است كه در خط مقدم هستيم. به حمدالله برتري آتش با ما است و دشمن زبون از همان روز اول كه ما وارد خط شديم نميدانم از شانس ما است كه نميآيد تا تانك قطار كنيم نتوانسته است پاتك بزند. ان شاءالله در فرصتي كوتاه ضربهاي جانانه بر صداميان خواهيم زد كه عبرتي باشد بر همگان كه بر ما امت اسلام ظلم ميكنند و زير بار ظالمان نخواهيم رفت.
برادر جان! اگر در ده شايعهاي كردن كه ما را تيكه تيكه كردن تا در نامه ننوشتم به آنجا هرگز نياييد زيرا به جز دردسر چيز ديگهاي ندارد. ان شاءالله چند روز بعد به پشت جبهه خواهيم آمد و ممكن است به مرخصي بيايم و ممكن است كه تيپ محمدرسول الله براي عمليات به جنوب برود. به هر حال راضي هستيم به رضاي خدا.
اگر من شهيد شدم يكي از روزهاي سوم يا هفتم عزاداري را در مسجد صاحبالزمان برقرار ميكنيد و با بسيج كمال همكاري را ميكنيد. اگر مشيت الهي خواست و شهادت نصيب ما گرديد.
آری! برادر جان! ما با دشمني در جنگ هستيم كه با
دندان مسلح به تمام تجهيزات زمان با حمايت تمام ابرقدرتهاي استعماري در مقابل ما و
انقلاب و اسلام ايستادهاند. ...
انشاءالله به ياري خدا و امام زمان پيروزي نهايي نصيب رزمندگان اسلام است.
از قول من به تمام اقوام و خويشان و همسايگان سلام برسانيد و بگوييد كه حتماً ميبخشيد كه نميتوانم يك يك برايتان نامه بنويسم. السلام عليكم و رحمته الله و بركاته.
جبهه سومار ـ مندلي مستقر در تپههاي 402
دهم
آبان ماه 1361، صفر مشهدي