گذری بر زندگی شهیدی از تبار عملیات «مسلم بن عقیل»
نویدشاهدالبرز؛ شهید «اسفندیار اصغری» در سال 1341، در «روستای طارون» از توابع میانه در خانواده ای فقیر و متدین دیده به جهان گشود و تا سن ده سالگی در نزد مادر خود تربیت یافت. اسفندیار برادرانش در روستا مشغول به کار شد و هزینه خانواده را تامین می کردند.
او تا پانزده سالگی در روستا بود بعد از ان به همراه خانواده خویش به تهران امد و در باغ آذری مستاجر شدند بعد از چند ماه پدر اسفندیار به در بیمارستان «سرخ حصار» تهران بستری شد و به دلیل اینکه پدرش بیمار بود.
وی به همین دلیل در کارخانه بلور سازی در میدان شوش مشغول به کارشد و چون در آن کارخانه بیمه اش نکردند بعد از هفت سال کار طاقت فرسا و سخت از کارخانه بیرون امد و بعد از ان در قنادی «شاهرضا » واقع در بلوار البرز مشغول به کارشد و در حین کار در قنادی در مواقع بیکاری به باشگاه نادر می رفت و در رشته پرورش اندام فعالیت داشت و ورزش را یکی از کارهای لازم در زندگی می دانست.
چهارسال هم در قنادی کارکرد در همین حال وقتی اوج گیری قیام یکپارچه امت حزب الله را برای نابودی رژیم ستم شاهی پهلوی رادید در تظاهرات شرکت کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خود را به بسیج محل معرفی کرد و حدود شش ماه در بسیج فعالیت داشت. او فردی باایمان بود که یک لحظه از نماز و روزه اش غافل نمی شد و در خانه رفتاری بسیار خوشایند و خوب با اهل خانواده و مخصوصا بچه ها داشت که طاقت ناراحتی انها را نداشت و سعی می کرد همه از او راضی باشند.
در سال 1359، با دختر خاله اش ازدواج کرد و دو ماه بعد از ازدواج وقتی دید که برادران رزمند ه ما در جبهه های حق علیه باطل از جان و مال خود می گذرند و با بعثیان مردانه مبارزه می کنند شور و شوق دیگری برای
خدمت به اسلام در وجود خود یافت. از این رو تمام همت خود را برای حمایت از اسلام به کار بست و به جبهه رفت.
ابتدا در تیپ «55 هوابرد شیراز» مشغول خدمت شد و بعد از ان به «عجب شیر» اعزام شد و بعد از چند ماه خدمت به «سومار» منتقل شد و در چند عملیات شرکت داشت.
سرانجام اسفندیار در عملیات «مسلم بن عقیل» در کربلای سومار در تاریخ یازدهم مهر ماه 1361، به شهادت رسید و با شهادتش ورقی دیگر از تاریخ سراسر مبارزه اسلام را رنگین کرد.
به نقل از خانواده ایشان است که؛
گرچه سواد چندانی نداشت و بنا به دلایلی نتوانسته بود تحصیل کند اما حرفهایی که می زد انسان را به فکر فرو می برد.
او همیشه به خانواده اش می گفت که اگر ما چهار برادر شهید شویم شما هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید.
زیرا جوانان دیگر بعد از ما
جای ما را خواهند گرفت. آنها را جای فرزندان خود بدانید و به این شهادتها افتخار
کنید زیرا با خون دادن ما است که درخت تنومند انقلاب اسلامی ابیاری می شود و
مسلمین و مستضعفان عالم در زیر این سایه
می توانند به زندگی خود ادامه دهند و با کمال آسودگی و عزت آزادانه زندگی
کنند.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره
اسناد انتشارات، هنری