سیری در حیات و کلام طیبه «شهیدی از فخر ایران»
نویدشاهدالبرز؛ شهید «محسن رنگرز» در بیست و دوم دی ماه سال 1349، در منطقه «ساوجبلاغ» در خانواده ای متدین و متعهد زاده شد. منزل پدری او در منطقه مسکونی کارخانجات فخر ایران بود و او دوران کودکی خویش را در آنجا سپری کرد. سپس به مدرسه راه یافت و دوران دبستان و راهنمایی تحصیلی را با موفقیت گذراند و وارد دبیرستان شد. در سال دوم دبیرستان که تحصیل می کرد به عضویت بسیج دانش آموزی در آمد و در این نهاد به آموزش های نظامی پرداخت و خود را برای شرکت در جنگ تحمیلی آماده ساخت و همزمان به تحصیل نیز ادامه داد تا در فاصله زمانی کوتاهی پس از آن از سوی جبهه های جنگ اعلام نیاز به نیرو شد و او به همراه خیل عظیم بسیجیان مشتاق راهی مناطق جنگی شد و در منطقه کوشک به نبرد با دشمن بعثی پرداخت.
او با این که هنوز سادگی و صفای نوجوانی در وجودش بود ولیکن در مقابل دشمن مردی بود استوار و سربلند که مردانه جنگید و فخر ایران زمین را با خون رنگین خویش بر تمامی جهانیان اثبات کرد.
در
تاریخ اول مرداد ماه 67، در منطقه عملیاتی کوشک در اثر اصابت ترکش خمپاره به دیدار
حق شتافت و غیرتمند و سربلند همچون مولای خویش ابا عبدالله الحسین (ع) در راه حفظ
دین خدا و آزادگی ملت خویش جان شیرین نثار کرد. مزار مطهرش در گلزار شهدای هشتگرد کرج میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.
شهید «محسن
رنگرز» در وصیت نامه خود را چنین بیان می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» .
سلام بر منجی بشریت آقا امام زمان و با سلام خدمت پدر و مادر گرامی امیدوارم حالتان خوب باشد . سلام مرا به همه اهل خانواده برسانید . تا کنون در پناه حق صحیح و سالم هستم . شاید باری تعالی از سرگناهان ما بگذرد . فقط توبه می خواهد زاری در درگاهش می خواهد با خلوص نیت آری همانا ، وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم را ما به زبان می آوریم نباید از روی معده باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه.
آه خدایا! از سر تقصیراتم بگذر بندگانت را از من
گنه کار راضی بگردان. تو ای بخشنده و مهربان نمی دانم چرا وقتی می خواهیم گناهی
انجام دهیم بی خیال هستیم ؟ چرا؟
وقتی که مرا تشییع کردید از همه بخواهید که مرا حلال کنند .
درست است باید برای شهید گریه کرد ثواب دارد ولی وقتی جلوی مردم هستید؛ نه .
یادتان نرود مرا حلال کنید. مرا حلال کنید. از همه بخواهید مرا حلال کنند. از همه ...... برادران ، خواهران و فامیل مرا حلال کنید .
محل دفن فخر ایران در نزدیکی «مهدی سلطانیان» ، باید گذشت از دنیا به آسانی ، باید مهیا شد از بهر قربانی بر روی سنگ قبرم بنویسید :
بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید، بمیرید که از این خاک در آیید
که زین خاک برآیید سماوات بگیرید
در تشییع جنازه ام بدهید به برادرم باقر بخواند .
تقدیم به مادر مهربانم .
اگر دیدی که بی سر گشته ام صبر کن مادر
اگر دیدی که بی دستم صبر کن مادر
اگر دیدی ندارم صورت سالم صبر کن مادر
اگر دیدی نیم در سفره ات صبر کن مادر
اگر دیدی که بی دست و پایم صبر کن مادر
اگر دیدی دگر محسن نداری صبر کن مادر
اگر دیدی که پهلویم شکسته صبر کن مادر
اگر دیدی که در خاکم نهادن صبر کن مادر
به امید خدا پیروز گشتی تو بیا مادر مرا بو کن
که من بوی حسینی دارم اکنون برو سوی حسین بگو او که داماد گشته فرزندم بیا او را ببر .
برایم
از خدا طلب بخشش کن . در تشییع این حقیر از مردم فخر ایران برایم حلالیت بخواهید.
خداحافظ مادر که رفتم سوی معبودم که من ملحق شدم با کاروان یار . مورخه نهم تیر ماه 1367
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری