نامه ای برای پدر و پیغامی برای امام به یادگار مانده از روزهای جنگ
نوید
شاهد البرز؛ شهید «محمد خدابنده» در
سال 1343، در منطقه «ساوجبلاغ» متولد شد. پدر
و مادرش از اهالی روستای «زنجان» بخش «خدابنده» بود. انسانهای مسلمان و
متعهد بودند
که با دلسوزی و زحمت بسیار فرزندی چنین رشید پروردند. محمد در سن هفت سالگی
پس از
کسب تجربیات اولیه زندگی گام به عرصه علم و دانش نهاد و به دبستان رفت. پس
از آغاز
تحصیل هر سال با موفقیت به کلاس بالاتر و هر روز در کسب معرفت و شعور و
دانائی به
مرتبه والاتر می رسید. پس ازطی مدارج علمی عمومی در مقاطع علمی و راهنمائی
وارد
مقطع دبستان شد و در رشته علوم انسانی تحصیل خود را ادامه داد در کنار
تحصیل علم
همواره در تحصیل ادب و آداب زندگی تلاش می کرد و فردی وظیفه شناس و با
ایمان و محجوب، خونگرم و مهربان بود و به والدین خود احترام بسیار قائل
بود.
پدر ومادر خوب و مهربانم سلام سلامی به بلندی کوههای سر بفلک کشیده و آسمان پر ستاره پدر ومادر عزیزم حالم خوب و مشغول اسیر کردن دشمن و حتی اجیر و شکست او هستیم با رهبری ودعای خیر امام خمینی بت شکن و کلیه هموطنان عزیز که برای ما دعا می کنند از حمایت انها سپاسگزاریم.
پدر جان! آیا از قدیم شنیده ای که می گویند خوش باشد که بعد از انتظاری به امیدی رسد. امیدواری معنی بر این است که من وامثال من پس از سالها انتظار و صبوری که داشتیم منتظر اصل آن هستیم یعنی شهادت. پیش دیگر برادران، پیش خدا رفتن.
نمی دانم پدر تاکنون رهبر عزیز ما را دیده ای یا نه؟ اگر دیده ای که خوب ولی اگر ندیده ای باید بروی و ببینی چون مانند زمینی ها نیست. از صورتش نور می بارد و نگاهش دستور و فرمان است. هر کس او را ببیند به خوبی درک خواهد کرد که ملتش چه می خواهد اگر مقدور بود؛ برو و با صدای بلند فریاد بزن ای رهبر عزیزم فرزند من گفته تا جان به این تن است خون دشمن را می ریزم و از طرف من به مادرم دلداری بده و نگذار ناراحت باشد. یادت نیست خوابی را که برایت گفتم.
مادرگفت با اینکه حلقه های آتش دور تا دور تو را گرفته طولی نخواهد کشید... این کلمه مرا خیلی خوشحال کرد به همه بچه های محل بگو مردها چرا بیکار می گردند؟! بیاید و به همرزمان خود کمک کنید دیگر عرضی ندارم. مرا حلال کنید و شما را به خدای بزرگ می سپارم .