معرفی کتاب «حاج روح اله» روایتی از زندگی شهید « جمشید اصل دهقان»
نویدشاهد البرز؛ مجموعه افلاکیان البرز، حکایت زندگی شخصیتهای برجسته انقلاب و جنگ استان البرز و شهیدان شاخص این مرز و بوم است.
"حاج روحالله" کتاب چهارم از این مجموعه، زندگینامه داستانی شهید جمشید (روحالله) اصل دهقان، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در زمان جنگ تحمیلی است و انتخاب تیتری با عنوان "حاج روح الله فرزند روح الله"حکایت از عشق و ارادت آن شهید والا مقام به مقام شامخ حضرت امام (ره) دارد که در گوشه گوشه ورق های کتاب به راحتی قابل درک است.
راوی
داستان، دختر جوانی به نام روژان است که در زمان کودکی در یکی از
بمبارانهای کرمانشاه به دست شهید روحالله اصل دهقان نجات یافته است. او
که همیشه به دنبال رد و نشانی از فرشته نجات زندگیاش است، وقتی میفهمد
قهرمان زندگیاش شهید شده، تصمیم میگیرد با کمک یکی از دوستانش زندگینامه
شهید را بنویسد و برای این کار سراغ دوستان، آشنایان و خانواده شهید
میرود.
کتاب در هجده فصل تنظیم شده است. در هر فصل روایتهای مختلفی از فرد یا افراد آمده که خواننده را با زندگی، منش و شخصیت شهید آشنا میکند.
جمشید اصل دهقان سال 1337، در روستای شیخ حسن کرج به دنیا آمده است. ششم ابتدایی را که تمام میکند، برای کار به نظرآباد میرود و در کارخانه فخر ایران مشغول به کار میشود. در نوجوانی، پای منبر حاج آقا مهربان، با نام و راه امام خمینی آشنا میشود. در کارخانه نیز با راهنمایی معلم دینی دوران تحصیل خود، به فعالیتهای انقلابی از جمله پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات میپردازد و به تدریج جزو مبارزان فعال میشود. در روزهای آغازین جنگ، از طریق بسیج کارخانه به پادگان شهید رجایی اهواز اعزام میگردد. چند روز پس از ورودش به جبهه اتفاقی با ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران آشنا میشود و وقتی میفهمد نیاز به راننده دارند، آنها را همراهی میکند. چندی بعد که به مقر قبلی خود باز میگردد، به همه اعلام میکند از این پس به جای جمشید نامش روحالله است؛ "روحالله قاتل صدام."
در جبهه، خیلی زود مسولان متوجه شایستگیها و شجاعت روحالله میشوند و ابتدا فرماندهی یک گروه پنجاه نفره و پس از مدتی فرماندهی گردان خیبر از تیپ نبی اکرم را به او میسپرند.
روحالله اصل دهقان تا زمان شهادت در عملیات متعددی از جمله والفجر 5، والفجر 9، کربلای 4، کربلای 5 و خیبر با سمت فرماندهی شرکت میکند. سرانجام سال 1366، در عملیات نصر 7 با لب تشنه، شهید میشود.
قطعه زیر بخشی از این کتاب است که از فصل اول انتخاب شده است:
...آرام خندیدم و نگاهش کردم. رنگ ریشش مثل موهای خودم، خرمایی بود. هر چه حرف زد، می خندیدم و نگاهش می کردم. گفت:
« ببینم، زبونت رو موش خورده یا گربه؟ کدومش؟ نمی خوای جوابم رو بدی؟ این همه راه از خط کوبیدم اومدم که... ولی مثل این که باید برگردم.» ترسیدم. گفتم:
« روژان دیگه عمو. یادت نیست؟»
« اِ... زبون داری و حرف نمی زنی، پدر صلواتی... الان حسابت رو می رسم.»
حسابی قلقلکم داد. بعد رفت عقب. پاهایش را به هم چسباند، دست روی شقیقه گذاشت و گفت:
« قربان، بنده قاتل صدام هستم. قول می دم حساب هر کسی که تو و بقیه ی بچه ها رو زخمی کرده، بذارم کف دستش. تمااام قربااان!» بعد کنارم نشست. آرام پرسیدم:« ننه علی رو ندیدی؟ آخه از فردا هنوز نیومده...» خنده از صورتش محو شد. نفسی کشید و گفت:« ان شالله زود می آد.» سرم را به سینه اش چسباند. موهای به هم ریخته ام را نوازش کرد.
« من هم یه دختر دارم. اسمش فاطمه خانومه. سه سالشه، مثل تو قشنگ و خانم. هربار می رم مرخصی، یه شعر جدید برام می خونه. این بار که رفته بودم، عمو زنجیرباف رو برام خوند. ببینم تو هم بلدی؟» سرم را از سینه اش جدا کردم. نگاهش هم مثل لبش می خندید. منتظر جواب من بود. همان طور که توی چشمانش نگاه می کردم، خواندم: «تفنگ بابای من... تیر میندازه به دشمن... قلب سیاه دشمن...»
چاپ اول (1392) کتاب حاج روحالله: زندگینامه داستانی شهید سردار جمشید (روحالله) اصل دهقان، نوشته معصومه قیطاسی و بازنویسی و ویرایش اکرم زیبایی، در 199 صفحه به همت حوزه هنری و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان البرز از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
گفتنی است این کتاب، در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس نامزد دریافت جایزه در گروه زندگینامه شده است.