در سالروز شهادت « یوسف کمالی پور» منتشر می شود؛
دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۵۰
آري! شايد شما كه اين كلمات را اكنون مي خوانيد درد مرا ندانيد و شايد حتي نتوانيد تصور آن را بكنيد دوستاني كه مانند خورشيد روشن كننده راه من بودند و كلامشان مانند آهنگ دلنشين و صوت قرآن بود كه گوش را نوازش مي داد. آري! وقتي من مي انديشم كه چه جوانهاي خوبي از اين آب و خاك به دست صداميان ملعون به خاك و خون كشيده مي شوند. فقط به خاطر اينكه پيرو امر امام و خدايشان هستند. به خودم مي گويم: بايد بايستم و تا آخرين نفس و آخرين قطره خون بجنگم و پيروز شوم و يا به آرزويم شهادت برسم.
دلنوشته


نویدشاهد البرز؛ شهید «یوسف کمال پور» که نام پدرش«داوود » و مادرش « کبری» است در بیست و چهارم آذر ماه 1348، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا دوم دبیرستان ادامه داد و به عنوان رزمنده پاسدار در منطقه «ماووت» بعد از دلاور مردی های فراوان در تاریخ سی و یکم اردیبهشت 1367، به درجه شهادت رسید. تربت پاک شهید در گلزار شهدای «امامزاده محمد» نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن می باشد.

دلنوشته ای از شهید «یوسف کمال پور» در دست داریم که مملو از یاد و خاطره همرزمان شهید است که در ادامه مطلب آن را می خوانید:

وقتي به گذشته مي انديشم، به ياد دوستاني مي افتم كه از پيش من رفته اند. به ياد دوستاني كه هيچ وقت فراموششان نمي كنم. به ياد برادراني كه با رفتنشان مرا تنها گذاشته اند. آنها به پيش خدايشان رفته اند. وقتي به آنها مي انديشم. قلب من، روح من، مي شكند و از غصه آنها مانند شمع آب مي شوم و گاهي آن چنان گريه مي كنم و قلبم مي گيرد كه حد ندارد.

آري! شايد شما كه اين كلمات را اكنون مي خوانيد درد مرا ندانيد و شايد حتي نتوانيد تصور آن را بكنيد دوستاني كه مانند خورشيد روشن كننده راه من بودند و كلامشان مانند آهنگ دلنشين و صوت قرآن بود كه گوش را نوازش مي داد. آري! وقتي من مي انديشم كه چه جوانهاي خوبي از اين آب و خاك به دست صداميان ملعون به خاك و خون كشيده مي شوند. فقط به خاطر اينكه پيرو امر امام و خدايشان هستند. به خودم مي گويم: بايد بايستم و تا آخرين نفس و آخرين قطره خون بجنگم و پيروز شوم و يا به آرزويم شهادت برسم. هر چند دوستان من به آرزوي شان رسيدند و شهادت آرزوي هر بسيجي آزاده اي است و فرمانده گروهانمان برادر «صفر حاجوي» در وصيت نامه خود مي گويد: دوست دارم كه اگر شهادت نصيبم شد جنازه ام در صحراي كربلا بماند.

آري! وقتي مي انديشم به كارهاي آنها صحبت هاي آنها و اينك مرگ در راه خدا كه همانا شهادت است براي آنها بالاترين آرزوها بود. وقتي فكر مي كنم كه بسيجي با اينكه مي داند ممكن است در عمليات شهيد شود و اين امكان بسيار بالاست ولي با اين حال  هم باز عاشقانه هر كجا كه باشد خود را به عمليات مي رساند و دليرانه مي جنگد. روي ميدان مين مي رود تا معبر باز شود و بچه‌ها از آنجا رد شوند و عمليات كنند به ايمان آنها آفرين مي گويم و مي‌گويم كه خدا چقدر به ما لطف و مرحمت دارد و چقدر ما را ياري مي كند. وقتي فكر مي كنم چگونه بسيجي ها از موانع و سيم خاردار و ميدان مين ها و كانال هاي آب و غيره كه دشمن در سر راه ايجاد كرده مي‌گذرند. مي گويم اينها جزء قدرت خدا چيز ديگري نيست و اگر روزي مردم پشت جبهه كه نمي دانند عمليات چگونه است و بسيجي ها چه كار مي كنند بيايند در جبهه و موانع و جاهاي كه آزاد شده را كه تسخير شده بنگرند از تعجب مات خواهند ماند و خدا را صدها بار شكر خواهند كرد و خواهند فهميد كه ما بر حق هستيم.

وقتي فكر مي كنم كه بسيجيان در جبهه ها به خاطر خدا و آسايش مردم مملكت خون مي‌دهند ولي بعضي از اين لاشخورها در پشت جبهه دشمن را هدايت مي كنند تا با هواپيماها و توپ هاي خود مردم بي دفاع شهرهاي ما را به خاك و خون بكشند براي آنها افسوس مي خورم و مي گويم چه ابله‌هاي كه فكر مي كنند با اين كارها مي توانند مردم ما را وادار به صلح تحميلي كنند، چه صلحي!  چرا وقتي صدام در خرمشهر بود و داشت پيشروي مي كرد كسي حرف از صلح نمي زد؟!  چرا وقتي مردم خرمشهر سوسنگرد ، حميديه ، بستان و غيره را به خاك و خون مي كشيد حرف از صلح نمي زد و حالا كه دارد نابود مي شود حرف از صلح مي زند ولي اين بدبختها و ضد انقلابها بايد بدانند كه دارند به خون شهيدان خيانت مي كنند و كساني كه مي گويند صلح، صلح بروند بهشت زهرا و نگاه كنند چه جوانهاي گلي در آنجا آرميده اند و مادران سر قبر پسرانشان و پسران سر قبر پدرانشان چه مي كنند.چه گريه ها و چه ناله ها...

از آنها خجالت بكشيد از دل سوخته آنها حال ما بيايیم صلح كنيم يعني به خون آنها خيانت كنيم، به خون اين همه شهيد. آري! آيا آنها راضي هستند؟ آه و ناله مادران قلب انسان را از جا مي كند. من خودم بارها شاهد بودم. شاهد گريه‌ها و ناله‌هاي مادران بر سر خاك پسرانشان. چنان است كه ناخود آگاه اشك انسان سرازيز مي شود و قلب انسان شايد بخواهد از حركت بايستد. مادران بر سر خاك حرفها مي زنند كه انسان را منقلب مي كند.

آري! اگر آنجا رفتيد و تحت تأثير قرار نگرفتيد معلوم مي شود و خودتان را نخواهيد شناخت ولي اگر همه اندكي فكر كنيم و به خود آييم و بدانيم خداي نيز وجود دارد كه بر اعمال ما نظر مي‌كند و ما بايد روزي به زير خروارها خاك برويم. البته هر كسي به طريقي يكي شهيد مي شود. يكي بر اثر مرگ طبيعي مي ميرد و خلاصه هر كسي با كوله بار خودش مي رود و بايد جواب كارهاي خودش را بدهد.

آيا انديشيده ايد در قبر ممكن است چه بر شما بگذرد و قبر چقدر تنگ است. اگر نديده ايد برويد و بنگريد شب قبر تنها هستيد. تنها فقط با كردار خود و اينكه چه داريد جواب بدهيد بيائيد و بر گذشته خود نظر كنيد و ببينيد آيا راه درست را داريد مي رويد يا راه كج را و در كارهاي خود تجديد نظر كنيد و هميشه به ياد روز قيامت باشيد و بدانيد در آن روز هر انساني ذره اي كار خوب كرده باشد پاداشش را مي گيرد و اگر ذره اي كار بد هم كرده باشد پاداش آنرا مي گيرد.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده