همه قید و بندها را بریده ام...
نوید شاهد البرز؛ سربازشهيد «لطفاله رشوند آوه ئی» فرزند «باباله» در اولین روز از خرداد ماه 1348، در روستاي «آوه» از توابع شهرستان «رودبار الموت ـ قزوين» ديده به جهان گشود. وي دوران كودكي خود را نيز در همان روستا سپري نمود و در سن هفت سالگي پشت نیمکت های مدرسه روستا نشست. وی تا كلاس پنجم ابتدايي تحصيل نمود و بعد از آن به كار كشاورزي روي آورد و به پدر و مادرش در اين امر كمك مينمود.
تا اينكه دوره سربازي وي فرا رسيد كه پس از
گذراندن دوره آموزش نظامي به جبهههاي حق عليه باطل شتافته تا در برابر لشکر بعثي
به مقابله بپردازد. وی پس از چند ماه حضور در منطقه سرانجام در تاريخ شانزدهم
فروردین ماه 1366، در عمليات كربلاي هشت در شرق بصره بر اثر اصابت تركش به درجه
رفيع شهادت نائل گرديد. تربت پاک شهید در روستای الموت قزوین نمادی از دلاورمردی و
شهامت می باشد.
پاسدار شهید «لطف الله رشوندآوه ئی» وصیت خود را ضمن تاکید بر همه قید و بندهای مادی و معنوی دنیایی با مناجاتی زیبا آغاز می کند و در ادامه وصیت نامه خود فرازی از وصیت نامه «شهید چمران» را می آورد و در ادامه وصیت نامه پیامهایی برای خانواده و آشنایان دارد که متن کامل آم را در ذیل می آوریم:
بسم رب الشهدا و
الصالحین
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با عرض سلام خدمت امام مهدی (عج) و نائب بر حقش امام امت و امت اسلامی ایران .
اینجانب لطف اله رشوند متولد سال 1348، فرزند «باب اله» دارنده شماره شناسنامه 219، وصیت نامه خود را بدین شرح می نگارم .
خدایا! من دل سوخته ام و از دنیا وارسته ام، از همه چیز خود دست شسته ام، دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم. من می سوزم تا راه حق را روشن کنم و همه قید و بندها را بریده ام که آزادانه در مقر خود جولان دهم. خدایا! مرا از بلای خود فرو خواه و نجات ده تا حقایق را ببینم و جمال زیبای ترا مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی را نخورم و این عالم خاکی مرا هرگز از یاد تو دور نکند.
قسمتی از وصیت نامه شهید دکتر چمران را ضمیمه وصیت نامه خود می نمایم تا همیشه برایم سرمشقی باشد.
(( بارالها تو خود می دانی که ما تنها به عقیده پیروزی و یا به خاطر دست آوردهای مادی هرگز روی به سوی میدان نداریم، زیرا اینجا مکان جان دادن در راه عشق است. ما به سوی خدا می رویم و فقط به خاطر خدا حرکت می کنیم تا اینکه به حقایق برسیم. خدایا! تو خود می دانی که ما برهان و دلیلی داریم که امام حسین(ع) و یارانش جان بر کف گرفته و شهادت را پذیرفته و آن فقط دین اسلام بود .))
ما نیز می رویم تا اسلام و رهبری احکامش در تمام جهان اجرا شود، ما می رویم تا خمینی بت شکن زنده بماند و حکومت اسلامی را رهبری نماید و به دست صاحبش امام مهدی (عج) تحویل دهد.
بار الها ، دوست دارم که مرا نیز مورد لطف خودت قرار دهی تا شهادتت را بدهم، زیرا که جان ناقابل من در مقابل هدفم ارزش ندارد چرا که اگر پیروز بشویم به وظیفه خود عمل نموده ایم و اگر هم شهید بشویم آن مسئولیت را که بر گردنمان بود انجام داده ایم.
خدایا پس حاصل خونمان را هدایت مخالفان انقلاب و هدایت آنان به صراط المستقیم که راه توست قرار بده و مخالفان غیر قابل هدایت را خودت نابود بفرما.
خدایا! بگذار مخالفان ما هر چه می خواهند بگویند. زیرا من به راهم و هدفم معتقد و آگاه هستم و حاضرم حتی به خاطرش جان دهم و تو شاهد این امری و امیدوارم که جوانان عزیز این کشور ادامه دهنده این راه باشند و جبهه ها را خالی نگذارند.
خدایا! اینجا چه جائی است از دانشگاه اخلاق، بالاتر و از مسجد، با فیض تر است. من در اینجا مشاهده می کنم که اینان انسانهائی معمولی نیستند هریکی شان از دنیای اخلاق و عرفان می باشند. اندوه و حیف که هر یکیشان یکی پس از دیگری به سوی معبودشان پر می کشند و ما دوباره تنها می مانیم و با مسئولیت بسیار سنگین.
* حال پیامی به خدمت پدر و مادر گرامی ام عرض می نمایم *
پدر و مادر مبادا از شما دائم که غمناک شوید زیرا دوست ندارم دشمنان ما شما را ناراحت ببینند و از این موضوع خوشحال بشوند. می دانم که شما برایم زحمت و رنجها و سختیهای فراوانی کشیده اید تا مرا بزرگ کردید شما سعی و کوشش خود را بکار ببندید تا دیگر فرزندانتان به سعادت برسند.
ای مادر؛ آگاهم که کوچک بودم شما مرا در دامن خود بزرگ کردی و به خاطر من بیداریها کشیدی و بدین جهت علاقه شدیدی به من دارید و این را خودتان بهتر می دانید که بنده نه بر اینکه غرور و یا سربلندی داشتم آمدم به جبهه بلکه از روی فکر و عقل به جبهه آمدم تا پاسداری از قرآن و دین اسلام کنم و این نیز فراموش نشود که من و تمام فرزندان امانت خدا در نزد پدران و مادران هستیم و امانت را باید به صاحبش باز گردانید.
من و تمام فرزندان امانت خدا در نزد پدران و مادران هستیم و امانت را باید به صاحبش باز گردانید.
پس خوشا به سعادت آنکه به بهترین وجه امانت را تحویل داده و بنده از شما کمال تشکر را دارم و خیلی ممنونم که اجازه دادید تا راهم را انتخاب کنم و شما همیشه راهنمای من بودید و اگر نتوانستم جبران زحمات شما را بنمایم خیلی عذر می خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید.
* پیامی جهت برادرانم که همه آنها از بنده بزرگترند *
با کمال تشکر از شما، زیرا شما این را می دانید که راهنمای من بودید و در جبهه ها حافظ انقلاب بودید و امیدوارم که در آینده نیز به خدمات بی امان خود در این راه ادامه دهید و پیرو این راه و خط باشید.
من خودم را کوچکتر از آن می دانم که بخواهم مطالبی برای شما بنویسم. در پایان از شما حلالیت می طلبم و اگر نتوانستم جبران زحمات شما را بنمایم معذرت می خواهم و آرزومندم مرا بخشید.
از دوستان و فامیلان و آشنایان نهایت تشکر را دارم و فقط یک سفارش برای دوستان محصل دارم و آن این است که دوستان و رفیقان من درسهایتان را به خوبی بخوانید و ادامه دهید و جبهه را نیز خالی نگذارید. در پایان از کلیه فامیلان و دوستان حلالیت می طلبم و خواهشمندم مرا ببخشید و باز از اینکه نتوانستم زحمات شماها را جبران نمایم. خیلی خیلی عذر می خواهم و امید آن دارم که موفق بوده و موید حق تعالی باشید.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری