شهید شفا یافته
نویدشاهد البرز:
شهيد «كيومرث كياني» با نام مستعار « محسن» به سال 1346، در جمع خانواده اي مذهبي و معتقد به مباني اسلامي در روستاي «سيبستانه » از توابع تويسركان ديده به جهان گشود و از همان اوان طفوليت معناي سختي و مشقت را چشيد و در شش سالگي در اثر سانحه ای در یکی از پاهایش نقصی به وجود می آید که بعدiها شفا می یابد.
در سن هفت سالگي وارد دبستان
شد و در سن ده سالگي سايه پر مهر پدر از
سرش كوتاه گشت و مرد کوچک خانه رو به کار و تلاش آورد. عاقبت در سال 1360، با مشكلات فراواني به كرج آمد و در منزل خواهر
سكني گزيد و نامبرده بعد از چند روز در کرج شغلی یافت و مشغول كار شد و در مغازه هاي مختلفي كار مي
كرد و شهيد «محسن كياني» كه از همان كودكي به مسائل ديني علاقه و تعمق خاصي نشان
مي داد و هيچ گاه از انجام فرائض ديني كوتاهي نميكرد. كعبه آمالش را در بسيج، اين
پايگاه شرافت ايمان ديد، لذا در بسيج محل ثبت نام نموده و جمعه ها به اردوي يك
روزه بسيج مي رفت.
تا اينكه در تاريخ بیست و نهم اسفند ماه 1363، برادر ايشان كه
سپاهي بود در منطقه به فيض شهادت نائل گشت و اين امر در روحيه وي تأثير بسياري
گذاشت و از آن پس دامنه فعاليتش را گسترش داده و به كردستان عزيمت نمود و مدت نه
ماه آنجا بود تا اينكه همسر خواهرش قفس تن را شكسته و به ملكوت اعلي پيوست و ديگر او
واقعاً بي قرار شده بود و هرچه زمان مي گذشت اخلاص او از پيش بهتر مي شد و هنگامي
كه بعد از عمليات كربلاي پنج به منزل برگشت، نور تازه اي در زندگي او تابيده شده بود و
هميشه ميگفت: به من الهام شده كه شهيد مي شوم. بالاخره بعد از اتمام مرخصي در
تاريخ نوزدهم اسفند ماه 1365، در ادامه عمليات كربلاي پنج تركش خمپاره اي به چشم
وي اصابت مي كند و مجروح مي شود.
او را به بيمارستان امام خميني(ره) تهران انتقال داده و در سپيده صبح نوزدهم اسفند ماه 1365، از ملك به ملكوت مي شتابد و با رفتنش، نه، بلكه با عروج سرخش مي خواست به ما خواب آلودگان وادي دنيا درس ايثار شهادت و وفاداري به اسلام را بدهد.
نقل قول از خانواده شهید :
در ايام ماه محرم هنگامي كه مردم به عزاداري پرداخته بودند. ايشان بسيار غصه مي خورد كه چرا نمي تواند همانند ديگران به هيئت برود و زنجير زني كند و اكثر شب ها در منزل تنها بود تا اينكه در شب هفتم محرم الحرام وقتي كه مادرش از تكيه برمي گردد با تعجب مشاهده ميكند كه پسرش راه مي رود و با حيرت از او سوال مي كند تو كه نميتوانستي راه بروي؟ !! محسن حرفش را قطع كرده و مي گويد: مادر يك آقا كه خود را حضرت ابوالفضل معرفي كرد آمد و به من گفت: محسن بلند شو برو و تو هم مثل ديگران عزاداري كن بعد از آن روز محسن مشکلی به لحاظ راه رفتن نداشت.
شهید« کیومرث کیانی» وصیت نامه خود را با آرزوی پایان یافتن جنگ و توفیق و سعادت زیارت کربلا آغاز می کند و همه را به صبر و شکیبایی دعوت می کند:
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام بر آنكه زمين و گياه، حيوانات و انسان را آفريد و سلام بر مهدى، اول با نام خداوند متعال شروع مى كنم اميدوارم كه اين جنگ هر چه زودتر تمام شود و ان شاءالله بعد برويم كربلا و نماز جمعه را در كربلاى حسينى بخوانيم. بعد سلام بر مادر و برادرانم و خواهران خوب و مادر عزيزم، اميدوارم كه از پسرت راضى باشى و هر موقع برايم در نماز دعا كنى اول پيروزى رزمندگان و بعد من را مادر جان در اين چند سالى كه در پيش شما بودم شما را اذيت كردم اميدوارم كه هيچ ناراحتى از دست من نداشته باشيد.
مادر جان! من راهى
كه رفته ام راهيست كه امام حسين(ع) آن را انتخاب كرده و ما هم پشتيبان آن راه هستيم.
مادر جان! اگر من يك وقت خدا خواست كه به ديدارش رويم برايم ناراحت نباش و هيچ وقت
گريه نكن.
هر كه دارد هوس كربلا بسم الله. بعد سلام بر برادرانم، برادر جان اميدوارم كه از اينجانب برادر حقير خود راضى و خشنود باشيد و از دست من راضى باشيد. اگر به شما يك وقت نافرمانى كردم از من راضى باشيد و بعد خواهرانم كه روى حرف من با شماست. خواهر جان! تو فقط با همان چادر سياهى كه بر سردارى مشت محكمى بر دهان ابرقدرتان مى زنى، خواهر جان! اميدوارم كه از برادرت ناراحت نباشى، خواهر جان! از اين حرفها خوب گوشت را باز كن فقط حجاب خود را رعايت كن تا خدا از شما راضى باشد و هميشه زينب گونه رفتار كنيد با همه و هيچ وقت با نامحرم بلند صحبت نكن، خواهر جان! حرف بزرگتران را هميشه گوش كنيد و نماز و قرآن را فرا گيريد و درسهاى قرآن را برويد و در جلسه هاى اسلامى و جلسه هاى عمومى و شهدا شركت كنيد. دين خود را ادا كنيد. خوب برايم نماز بخوانيد. برايم دعا كنيد و از خدا برايم طلب آمرزش كنيد ديگر صحبتى ندارم. چهارم اردیبهشت 1365
شب
ساعت 9:20
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري