سیره و کلام طلبه شهید « مجتبی سادات»؛ خود را بسازید تا جامعه ساخته شود
نویدشاهدالبرز:
شهيد«مجتبي سادات» فرزند سيد حمزه متولد هفدهم آذر 1342، شمسي در شهر اشتهارد از توابعه شهرستان كرج در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد. پدرش از يك خانواده مذهبي كه به كارحفر قنات مشغول بود كه از اين راه زندگي ساده خود را اداره مي كرد. شهيد از همان كودكي انس با قرآن داشت. او تحصيلات خود را در مدارس ابتدايي و راهنمايي گذراند و از لحاظ اخلاق و رفتار در مدارس الگوي دانش آموزان ديگر بود.
وی در مقطع راهنمايي بود که فعاليت هاي فكري و سياسي اش آغاز شد. در دوران راهنمايي به دليل علاقه اي كه به علوم ديني و فقه داشت در سال ،1357 وارد حوزه علميه اشتهارد شد و مشغول فراگيري علوم ديني و فلسفه و منطق شد. در دوران طلبگي در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي نقش مهمي در اشتهارد داشت.
در راهپيمايي ها شركت مي كرد و با مشت هاي گره كرده فرياد «مرگ بر شاه» و «زنده باد اسلام و آرمان هاي والاي امام خميني(رضوان الله)» سر می داد.
وی بر
این باور بود که اسلام در خطر است بايد خون داد و پيرو راه رهبر بود. در شب هاي
جمعه در دعا كميل شركت مي كرد و اشك مي ريخت و دائم از خدا طلب آمرزش مي كرد . به
پدر و مادر خود آن طور كه شايسته بود احترام مي گذاشت. ايشان چند بار به ديدار
امام به تهران رفت. سرانجام داوطلبانه سنگر علم را رها نمود و به جبهه ها اعزام
شد. ايشان در آخرين مرخصي كه آمده بود از همه فاميل و دوستان و خانواده طلب حلاليت
نمود و بیان داشت كه اين سفر آخر است. ايشان در سوم اسفند ماه سال 1362، در جزيره مجنون به شهادت رسيد و پيكر
پاكش تا سال 1374، مفقود بود و اکنون تربت پاک شهید در گلزار شهدای اشتهارد نمادی از دلاوری و ایثار می باشد.
فرازی از وصیت نامه نورانی طلبه شهید « مجتبی سادات» :
سلام بر امام امت خمینی کبیر و مردم شهید پرور ایران و درود به رزمندگان اسلام و کسانیکه در پشت جبهه با دشمن می جنگند و درود فراوانی به شهیدان گلگون کفن که با خون خود درخت انقلاب را آبیاری کردند و با سلام به روحانیت مبارزر مجاهد.
پروردگارا ! تو خودمی دانی که این بنده حقیر تو نه به خاطر بهشت و نه ترس از جهنم است که به جنگ بر علیه کفار و مبارزه بر علیه هر نوع ستم و تجاوز قدم بر می دارد بلکه فقط و فقط اینست که تو سزاوار پرستش و بزرگی هستی. هیچوقت نمی توانم نعمتهای بیکرانت که به این امت ارزانی داشتی فراموش کنم. چگونه این نعمت انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیز را انسان می تواند نادیده بگیرد که تو بر ما منت گذاشتی و نصیب جان مستضعفین بالاخص امت مسلمان ایران نمودی .
پروردگارا
! چگونه الطاف بیکرانت را انسان نادیده بگیرد! چون هر جا که انسان نظر بیافکند
سایه لطف خداست و سلام بر پدر و مادر عزیزم، پدر و مادر اگر من شهید شدم برایم گریه
نکنید و برایم حجله نگذارید زیرا وقتی حجله گذاشتید و عکس مرا آویزان کردید، بعضیها
که دل نازکی دارند، دلشان می سوزد و از انقلاب ممکن است برگردند و انقلاب را مقصر
بدانند و ضد انقلاب از ان استفاده می کند و عده ای از مردمان ساده دل را گول می
زنند و می گویند: باعث این گشته ها انقلاب است و ان ساده دلان که نمی دانند مقصد
اصلی همان ضد انقلاب و صدام و امریکای
خیانتکار است.
از شما می خواهم که در مرگ من گریه و عزاداری نکنید که دشمن شاد می شود. مادر اگر بگویم بعداز شهادتم گریه نکن شاید حرف گزافه باشد ولی در پیش مردم زیاد ضجه نکن تا مردم نگویند که او راضی نبوده که پسرش شهید شود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان این اسطوره مقاومت و قاطعیت خود را مهیا نمودم و پایه میدان نبرد که در واقع بیانگر صحرای کربلا هست گذاشتم و انگیزه ام این بود که باریختن خون ناقابل خود به دست کثیف ترین یزیدیان به پای درخت اسلام عزیز جرعه ای اب برسانم تا ان شااله جوانه زند و هرروز بزرگ و بزرگتر گردد .
پدر و مادر و برادران و خواهرانم زندگی بدون عقیده پوچ و بی معنی است و عقیده بدون مبارزه عقده است.
عزیزانم شما ناراحت نباشید که در جوانی شهید شده ام و جشن عروسی برایم برگزار نکرده اید و بدانید که حجله خود را قبر ابدی در واقع دنیای جاودان را اگاهانه پذیرفتم. به سوی معشوق خود الله شتافتم و ناراحت نباشید و ارزوی خود رسیدم و انچه را که سالها گیج و مبهوت در پی ان بودم یافته ام و لحظه شهادت لذت بخش ترین لحظه برای من است. اسلام را دریابید و خود را بسازید تا جامعه ساخته شود ...
خدایا خدایا تاانقلا ب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و به عمر رهبر افزا
و سلام
علیکم و رحمه اله و برکاته