دلنوشته شهید در مقام مادر
نویدشاهد البرز:
ستوان يكم شهيد «محمد علي جعفري» در تاريخ هشتم آبان ماه 1333 ، در يكي از روستاهای شهر يزد در خانواده اي كشاورز و زحمتكش به دنيا آمد و دوران كودكي و ابتدايي خود را در يزد گذراند و در سن نه سالگي قرآن كريم را به طور كامل فرا گرفت . دو كلاس هفتم و هشتم (سال هاي اول و دوم سابق دبيرستان) را در قم و بقيه را در كرج به پايان رسانيد. وي همگام با درس كار مي كرد و هميشه علاوه بر خرج تحصيل خود مقداري هم به خانواده كمك مي كرد. وي پس از دريافت ديپلم وارد دانشكده افسري شد و در سال 57 فارغ التحصيل و براي ديدن دوره پياده وارد دانشكده پياده شيراز شد و با فرمان امام خميني بر خروج ارتشي ها از پادگان به كرج آمد و در منطقه شهيد صدوقي اقدام به ايجاد اولين ارگان انقلابي يعني كميته محلي نمود.
او تأسيس كتابخانه اي در محل و مقداري كتاب هم
از طريق جهاد سازندگي تهيه كرد ليكن موفق به اتمام آن نشد. در زمستان 58 جهت
رويارويي با اشرار مسلح وابسته به اجنبي همراه با گروهان خود عازم بانه گشت و پس
از يك ماه كه پادگان بانه در محاصره كامل اشرار مسلح بود و شهيد جعفري مسئوليت حفظ
پادگان را بر عهده گرفتند و بعد از ده ها روز مقاومت دليرانه پادگان را از خطر
سقوط حتمي نجات بخشيد و در آبان ماه 1359،
راهي آبادان شد و براي آزادسازي جاده ماهشهر _ آبادان با همرزمان خود تلاش بسيار
نموده و در شب بیست دي ماه 1359، در يك حمله دشمن به درجه شهادت نائل می شود و پيكر
پاكش نه ماه بعد از پاكسازي آبادان به دست نيروهاي خودي مي افتد و در روز جمعه هفدهم مهر ماه سال 1360، تشييع و در جوار گلزار شهدای «امامزاده محمد» کرج به خاک سپردند.
دلنوشته به یادگار مانده از شهید« محمد علی جعفری» :
«مادر»
مادر
، مادر، مادر اي روح بزرگ ابدي ، اي سرچشمه همه مهربانيها، ترا ستايش مي كنم به خاطر
آن قلب پراحساست كه صفاي آسماني بهار را دارد، براي آن روح پاك و آسمانيت كه شكوه
درياي بيكرانه را به ياد ميآورد. به خاطر فروغ جاويدان مهرت كه آفاق زندگانيم را
روشني دل افروزي ميبخشد.
مادر، مادر، اي روح مقدس اي عشق بزرگ، اي همه فداكاريها، تنها ترا كه محبت بيدريغت را ميبخشايي و ترا كه مهربانيهاي بيتوقعت را ميپراكني، باز ترا كه رنجهاي بياجر و مزدت را نثار مي كني، ستايش مي كنم. روح آسماني ترا كه گستردگي درياي بيكرانه را دارد، وجود هستي پرورت را كه فرجام شراب زندگي ميريزد، اشكهاي به غمآلوده ترا كه به پاكي شبنمهاي سحري است و بالاخره به خاطر عشق پاك تو را ستايش ميكنم.
تويي كه دفتر زندگيت را بانقش محبت پر ميكني، تويي كه گرايش عاشقانهاي به فرزندانت داري. صداي تو معني كامل عاطفه است و زيباترين تجلي عشقهاي آسماني را مي توان در قلب تو پيدا كرد. آنچه درديدگانت ديده مي شود جلوه شكوه مبهمي از يك روح مقدس آسماني است و آنچه در آفاق زندگي فرزندانت ميدرخشد، ستاره مهر است.
مادر ، اي انسان بلند پايه ، اي كه آن تارك سپهر و آن بهشت زيبا زير پاي توست و آن روح مقدس كه بطن طاهرت صدف گوهر هستي من است. به خاطر خدا فراموشم نكن و با آن ديدگان خسته است كه هميشه در غمهاي من گريسته است، پايدار باش. مگر نميبيني كه دستهاي ستايشگرم را براي پاسداري به سويت دراز كردهام، آري بسويم نگر زيرا يك نگاه تو صفاي بهشت را دارد.
بياد ترانههاي دلنواز لالائيت كه شبها نشسته و خواب را در ديدگانم نهاده است. به ياد آن شراب سپيدي كه از جانت مكيدم، به ياد آن چشمهاي بيدارت كه آبدانههاي اشكهايي در نيمههاي شب، گلشن تشنه جانم را آبياري كرده است، تو راستايش مي كنم.
مادر، اي مسافر عزيز بهشت، اي الهه هستي بخش زندگي، اي محور همه فداكاريها و رنجها، همه جاي دلم و همه احساسم را به تو تقديم مي كنم.
راستي مادر، چگونه وصف تو نگويم؟ به خدا در برابر روح تو اگر سنگ باشد به سخن ميآيد! مادر هنگاميكه دور از تو زندگي مي كنم به ياد تو دلم چنان شور ميزند كه هر كس در آنجا مرا ميبيند ميگويد: ديوانهام. آري ديوانهام. ديوانه بزرگي وعظمت تو. مادر مادر باغ آرزوهاي من بي وجود تو خزان ديده گلشني است كه همه زيباييهاي آن به تاراج رفته است . اي كاش! به فراق جاويدانم دچار نميكردي؟ هرگاه بر عظمت و شكوه نامتناهی آسمانهاي مينا رنگ، مينگرم ،نميدانم؛ چه احساسي ميكنم كه بي اراده به ياد عظمت روح و صفاي دل مادر ميافتم!!
اي مادر! آخر بر سيماي كدام پديدههاي طبيعت تماشا كنم كه از روح تو، دل تو احساس تو و عشق پاك تو شكوهمند تر و صفا انگيزتر باشد؟ مادر، اي آنكه از گوشه چشمانت نور خدا ميدمد. اي آنكه بهشت زيبا را در زير پاي تو نهادهاند، روحم را به تو تقديم مي كنم و تو راستايش مي كنم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری