سفارش شهید «نقل و سکه دامادی در روز تشییع»
شهید «علی اصغر کمالی دهقان» فرزند « شعبان» در روز اول فروردین 1346، در حصارک کرج به دنیا آمد. وی در دوران دفاع مقدس به جبهه رفت و در منطقه «قلاویزان»در سر پل ذهاب بعد از رشادتهای فراوان در تاریخ بیست و سوم مهرماه 1365، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
شهید گرامی « علی اصغر کمالی دهقان» در وصیتش چنین می فرماید:
به نام خدا
مادرم و پدرم و برادرانم سلام وصيتى كه با شما مى كنم این است؛ اين يك وظيفه شرعى است كه بايد هر مسلمان وصيت خودش را قبل از مرگش بگوید و من هم خواستم وظيفه خودم را انجام داده باشم. خوب مادرم و پدرم و برادرهايم دوست دارم كه شما پدر و مادرم مثل زينب وارانه و حسين وارانه باشيد كه فرزند خود را فداى مردم و آب و آتش كرده اید و دوست دارم كه شما هم همانطور باشيد و پيش خودتان فكر نكنيد كه بگويد با چه بدبختى فرزندم را بزرگ كرده ام .
پدرم
و مادرم و برادرانم مى دانم براى من چه زجرها و چه بدبختى هاى كشيده ايد. مى دانم
دردت را احساس مى كنم و فكر فرزندت ديگر نباش من بايد تمام خون شهدا را انتقامشان
را بگيرم و همانطور على اكبر وار آمدم بايد خون انتقام اين عزيزانى را كه مى كشند
و سرمى برند، انتقام خون محمد، حميد و بهروز را بگیرم . مگر من چه چيزى از آن كمترم و مگر
خون من از خون آن رنگين تر است. مادرم حالا مى خواهم با تو درد و دلم را بگويم.
مادرم شيرت را حلالم كن و اگر هر چه خلافى از من
سر زده، ببخش .
مادر جان! مى دانم تو مرا تا به اينجا رساندى چه مصيبتها چه زجرهاكشيدى و با شما هستم پدرم ؛ اگر در روى تو ايستاده ايم و يك وقت چيزى به شما گفته ام و توهين كرده ام به من ببخش و برادرانم اگر شما را زده ام و ناراحتتان كرده ام و شما هم از تقصيرات من بگذاريد.
مادرم مى دانم كه شما مى خواستيد داماديم را ببينيد و نقل و سكه برويم بريزيد و اگر مردم روى تابوت من نقل و سكه را بريزند فكر كن انگار براى فرزند عزيزت عروسى گرفته اى و به دشمنانم بفهمان و با صداى بلند داد بزن و صدايت را به گوش آسمان برسان. پدرم و مادرم و برادرانم اگر يك وقت عمرم به سر آمد و مردم مرا در پهلوى دوستان و فاميلها به خاكم بسپار و تا توى عالم ديگر غريب نباشم يا كنار قبر پسر دایى ايم «محمد رضا كمالي دهقان» يا كنار پسر خاله ام حميد يا پسر عمه ام بهروز دوستانم .
مادرم و پدرم و برادرانم دوست داشتم روى ماه شما عزيزان را ببينم و بميرم و خداوند متعال نخواست. اى خدا از تو و درباريانت مى خواهم كه هر چه خطا از من سر زد و هر چه خلافى كرده ام به نام خودت ببخش. مى دانم جوان نادان بودم ولى الان ديگر نادان نيستم. مادر و پدرم و برادرهايم اگر مردم به دوستانم بگويد كه كنار حجله مرا خالى نگذارند الا به پسر خاله ام منصور و دوستم فاميل و على و دوستان را جمع كنى خانه برايم عزادارى كنيد و سينه بزنيد و ناله خودتان را به گوشم برسانيد و تا ببينم، دوستان من چه كسى است .
پدرم و مادرم اگر مردم دوتا كبوتر بياورى خانه محض رضاى خدا و به ياد من نگه دارى بكنيد چونكه خودم خيلى عاشق كبوتر بودم مادرم و برادرهايم و پدرم در موقعى كه مى خواستم بميرم و اول نام مادرم و پدرم وبرادرايم را صدا مى زنم چون كه شير حلالم داده بوديد و ما را به بيستسالگى رسانده بوديد. مادرم و پدرم وبرادرانم شما بايد افتخار كنيد كه براى دين و ميهن به عالم ديگر پا گذاشته ام . مادرم و برادرانم و پدرم دوست دارم كه جنازه مرا در خانه مى آورند گريه نكنيد و تازه بايد برادرم را بنويسد انتقامم را از دشمنانم بگيرند .
مادرم سنگر به سنگر پاسدارى مى كنم
من براى خاك ميهن جان فشانىمى كنم
شب به شب ساعت به ساعت بى خوابىمى كشيدم
تو را در عالم رويا ديدم
مادرم هرگز فراموشم نكن
فراموشم نكن هركز فراموشت نخواهم كرد
تو درمنآتشى هستى كه خاموشت نخواهم كرد
اگر ديدى تو را كردم فراموش
بدان كه شمع عمرم گشتهخاموش
تو خاموش نيستى منخاموشم
كه شبها صداى خش وخش آيد بگوشم
مادرم فكر مىكنم ساعت شمارى مىكنم جور شود من بي تابى مىكنم مادرم نمى دانى مثل يتيم هستم
دور از پدر ومادر جدا بشوم
خدا خراب كند خانه آن كسى را
كه ما را در غربت اسير و آواره كرد
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری