در سالروز شهادت شهید«عادل محمودی منش»
من اینجا راحتم* هر چند می دانم همدمم سنگ است* و لیکن خوب می دانم همیشه سنگ یکرنگ است*
شعر و زندگی پاسداری از فدائیان اسلام

نویدشاهد البرز:

شهید «عادل محمودی منش» در یک خانواده معمولی در تاریخ یکم شهریور ماه یکهزارو سیصد و سی و هفت در یکی از بخشهای شهسوار چشم بدنیا گشود و پس از چند سال به اتفاق خانواده به تهران عزیمت کرد و پس از طی دوران ابتدائی و متوسطه در عنفوان جوانی وارد کادر نیروی هوایی شده و بعد از مدتی استعفا داد.

عادل جوانی نبود که که در رژیم شاهنشاهی زیر بار یوغ و اختناق برود و به همین دلیل در نیروی هوایی دوام نیاورد و به تحصیلات خودش در رشته بازرگانی ادامه داد لیکن به خاطر مشمول خدمت بودن موفق به ادامه نحصیل نگردید و به خدمت سربازی رفت و به عنوان «فهماوی» در نیروی دریایی خدمت می کرد که ابتدا در «سیرجان» و سپس در «بندر عباس» و «بندر بوشهر» و در خاتمه در تهران مشغول خدمت بود با شروع زمزمه های انقلاب و پیامهای امام که از «نجف اشرف» و «پاریس» می رسید. او در به ثمر رساندن این پیامها و پخش و تکثیر انها سهم بسزایی داشت و چندین بار به همین دلایل بازداشت شده بود و با وجودیکه چند ماهی به خاتمه خدمتش باقی نمانده بود به فرمان امام خمینی پادگان را رها و به ملت پیوست و همیشه برای تشویق دیگران نیز سعی فراوان می کرد و با فراهم کردن لباس و غیره ترتیب فرار سایرین را به اجرا می گذاشت و در روز 22 بهمن 57 اولین شخصی بود که از دیوار پادگان «باغ شاه» سابق بالا رفته و سپس به اتفاق بقیه فعالیت داشت .

پس از مدتی به اتفاق برادر دیگرش در سپاه پاسداران ثبت نام کرده اما پرونده اش را تکمیل نکرد و به دنبال کارهای دیگر از جمله جهاد سازندگی و ارشاد و تبلیغ اسلامی شهرهای قم و مشهد عزیمت و فعالیت می کرد و سعی می کرد چون قطره ای از این دریای شور انگیز جوانان انقلاب سهمی داشته باشد بالاخره با شرو ع جنگ تحمیلی عراق باایران با ثبت نام در فدائیان اسلام فعالیت می گردد و با گروه اعزامی مذکور از کرج وارد جبهه جنوب کشور شد و به اظهار شواهد عینی سر سختانه و مشتاقانه در راه اسلام و انقلاب خونبارمان جانفشانی و فعالیت می کرد و بالاخره در روز دوشنبه بیست و یکم مهرماه 1359، در سلمانیه به گروگان گرفته شد و پس از شکنجه های شدید او را به شهادت رسانده و پس از مدت 15 روز که پیکر شهید در زیر افتاب قرار داشت توسط برادران پاسدار مستقر در محل به اهواز و سپس به تهران انتقال داده شد و ثابت کرد که تا اخرین لحظه حیات از اسلام و امام امت خمینی(ره) بت شکن دور نبوده و با شعار الله اکبر شهادت را پذیرفته است.آرامگاه این شهید گرامی در بهشت زهرا تهران می باشد.

  شهید«عادل محمودی منش» یک شب قبل از شهادت قطعه شعری سرود که ذیلا درج می گردد.

آی آدمها

اگرمردم نمی خواهم

برایم حجله مرگ جوان بندید

سیه در ماتمم پوشید و اندوه جهان را

میهمان خویشتن سازید

نشاید گونه ای آلوده گردد با سرشک غم

نباید گیسویی آشفته گردد از برای من

آی آدمها

آی خواهر

ایا لطف خدادادی

وای هم شان پاکیها

مکش آه و مزن بر سر

ز سر بردار تو آن تور سیاه داغداری را

به تن کن جامه اطلس

اطاقم را به مشک و عنبر و گلهای پاییزی مزین کن

و خاک سردگورم را

بدست بادها بسپار

ای دوست

مونسم

همدرد و همرازم

بیا یکشب سحرگه طرف گورستان

گلی لاله که روییده زخاک گورمن بردار

عروسم را بگو تن کن

تور سپید عروسی را

سوار مرکب کبرو غرور

در قلب سنگت شو

و همچو کولیان در دامن صحرا

مزارم را بزیر سم اسب سرکشت با خاک یکسان کن

من اینجا راحتم

هر چند می دانم همدمم سنگ است

و لیکن خوب می دانم همیشه سنگ یکرنگ است



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده