روایتی از تولد تا شهادت شهید خوش اخلاق «مصطفی بهمن پور»
شهید «مصطفی بهمن پور» در یک خانواده کارگری و نجیب در شهریور ماه 1343، در تهران به دنیا آمد. اوکه آخرین فرزند خانواده به حساب می آید شیرین ترین و خوش اخلاق ترین فرد خانواده هم شد. از همان ابتدا کارهایی می کرد که محبت سایر اعضاء خانواده را جذب می کرد تا اینکه به سن دبستان رسید .
در سالهای 52 تا 54 و در اوج فساد اخلاقی و زورگویی رژیم ستم شاهی او که کودکی بیش نبود و در کلاسهای سوم و چهارم دبستان درس می خواند. کتابهایی از قصه های شیرین مبارزات آزادیخواهانه مردم آفریقا و اندونزی نوشته «محمود حکیمی» و سایر قصه های آزاد زیستن را به مدرسه می برد.(ازکتابخانه مسجد ابوالفضل (ع) واقع در خیابان دکتر هوشیار روبروی دانشگاه صنعتی شریف می گرفت) و بین همکلاسیها پخش می کرد تا مطالعه کنند و گاهی هم کتابها به او برگردانده نمی شد و خسارتش را خودش پرداخت می کرد ولی برای آگاهی بچه ها اینکار را انجام می داد.
او تنفر شدیدی نسبت به فساد و ظلم و
ستم داشت و صداقت و پاکی را که خودش هم بهره داشت، دوست می داشت به همین خاطر به
دین ائمه اطهار و زندگی یاران معصومین (ع) علاقه شدیدی پیدا کرده بود و با همان سن
کمش ، ظلم و ستم و شکنجه های رژیم نسبت به آزادیخواهان را حس می کرد . با مطرح شدن
امام خمینی(ره) عشق او به امام با شناخت روزبروزش بیشتر می شد و این عشق مانند یاران
پیامبر به پیامبر بود و هرچه شناخت نسبت به امام پیدا می کرد.
عشق به امام شعله ورتر می شد تا سال 57 و شروع مبارزات آشکار مردم علیه ستم شاهی، ایشان نوجوان 14 ساله ای بود که در کلاس اول نظری (دبیرستان دکتر هوشیار – شهید بهشتی فعلی)تحصیل می کرد و فعالیت چشمگیری جهت ساماندهی مبارزه و آگاهی دادن نسبت به ظلم شاه و فساد او آغازکرد و با شرکت در مسجد محل (حضرت ابوالفضل) و مدرسه تا پیروزی انقلاب به اینکار ادامه داد،پیروزی انقلاب او را بسیار راضی کرده بود اما نهضت ادامه داشت و حفظ نهضت واجب فعالیت عقیدتی و سپس با پیروزی انقلاب نظامی – عقیدتی و اخلاقی خود را به شکل وسیع تری در مسجد محل شکل داد و با شرکت در کمیته های تشکیل شده مردمی در اول انقلاب در مسجد محل در جهت حفظ انقلاب و با روشهای اخلاقی و مدبرانه سعی داشت، که تاثیر به سزایی در نوجوانان محل هم داشت و با فضای محبت آمیز همراه با روحیه انقلابی و مردم دوستی و کمک به مردم ستم کشیده به فعالیت می پرداخت.
تا روی کارآمدن بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی در هر سنگری که فکر می کرد کمک به نظام و مردم و انقلاب می باشد شرکت می کردو دراین هنگام در افشای چهره ریاکارانه بنی صدر و شناخت حقیقت روشن شهید رجایی کمک می کرد و از رفتار چندگانه و چند چهره منافقین تنفر داشت. با وجودئیکه 16 سال بیشتر نداشت درغائله 14 اسفند 59 بنی صدر و منافقین مورد حمله طیف منافقین واقع شد و صدمات بدنی بسیاری به ایشان وارد شد ولی در سنگرانقلاب بدون اینکه به کسی بی جهت تلنگری بزند، بر روی کار فکری و عقیدتی و اخلاقی و آدم سازی تکیه بسیار داشت و عشق بسیار او به امام خمینی باعث شده بود که صحبتهای امام را مو به مو پیگیری می کرد و سعی در عمل به آنها می کرد به شهید بهشتی و رجایی بسیار علاقه داشت .
شهید«مصطفی بهمن پور»روزهای دوشنبه و پنج شنبه را حتی المقدور روزه دار بود . بسیج محل را با کمک دوستان بزرگوارش همچون شهید «مهرداد روانمهرو»، شهید «شاپورصفری» و شهید «اصغر کاشانیان» و شهید «کاظم جعفری فرد»بنیان گذاری نمود و در حفظ بازسازی خودش و هم دوستان و هم محله ایی ها تلاش می کرد، در حفظ آبروی افراد بسیار دقیق بود، با پدر و مادر و خانواده با ادب و احترام بسیار برخورد می کرد و دفتری برای خودش درست کرده بود و در این دفتر خطاهای خودش را یادداشت می کرد و سعی در جبران کاستی هایش می کرد.به رجایی عشق و علاقه شدید داشت و در شهادت او گریه فراوان کرد.
در
حالیکه در کلاس سوم دبیرستان درس می خواند و 17 سالش بود و خود را ساخته بود و
آماده عزیمت به جبهه جنگ حق علیه باطل گردید و در اسفند ماه سال 60 عزیمت نمود به
مناطق جنوب کشور و در حالیکه هنوز کمتر از 50 روز در جبهه حضور داشت در چندین
عملیات تعدادی اسیر از عراق گرفته بود و در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در 12 /02 /1361
در حالیکه بین جاده آبادان و خرمشهر برای آزاد سازی خرمشهر حرکت کرده بودند مورد
حمله های هلی کوپتری دشمن واقع شده و به شهادت رسید.
او که بچه شهر بود قبل از شهادتش با بیل و کلنگ سنگرهای بسیار کنده بود. دستانش هم تاول زده و بعدا پینه بسته بود و خود را به این آیه شریفه «اشداء علی الکفارو رحماء بینهم» نزدیک می دید و با یاران انقلاب و طرفداران حق مهربان بود و با دشمنان انقلاب تا آنجا که جا داشت مدارا می نمود و سعی در جذب و رفع اشکال آنان می کرد و از به کار بردن خشونت با افراد گمراه شده خودداری می کرد تا جائیکه با افراد شروری که در محل بودندمدارا می نمود تا به راه راست هدایت شوند با اینکه هنگامی که ایشان در بسیج بود برای او مزاحمت ایجاد می کردند. این افراد به راه راست بازگشتند و در تشییع جنازه او شرکت کردند و برای شهید گل آوردند.شهیدبه خانواده های ناتوان و بی بضاعت در حد توانش کمک می کرد و از افرادی که به لحاظ مالی متمول بودند برای نیازمندان کمک می گرفت.شهید بسیار دوست داشتنی بود، در چهره اش نورانیتی خاص شهدا دیده می شد و اینرا دوستان همه می گفتند.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری