آرزوی دیرین یک سرباز شهید و وصیتش
نویدشاهد البرز:
شهید "احد چنکشی" فرزند نصرت اله ساکن روستای نجم آباد در هفتم شهریور ماه سال 1342 ،هجری شمسی همزمان با اوج گیری مبارزات حق طلبانه و ظلم ستیزی مردم ایران به رهبری روحانیت مبارز و انقلابی حضرت امام خمینی (رضوان اله تعالی علیه ) با رژیم ستم شاهی به سرکردگی امریکا می خواست آثاری از اسلام اصیل محمدی که با خون ائمه معصومین و صدیقین و شهدا آبیاری شده بود و بدون محتوا خداوند فرزندی به والدین عطا فرمود که نام او را احد گذاشتند.
او در دامان پدر و مادری مسلمان که تا اجرای قانون به اصلاح اصلاحات اراضی به کشاورزی اشتغال داشتند.
در این تاریخ کشاورزی را رها نمود و در معدن نمک مشغول به کار شد چون تنها کشاورزی جواب امرار معاش را نمی داد.
رشد نمود و در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی ادامه داد ولی به خاطرکمک به خانواده در کارخانه فخر ایران مشغول به کار شد.
از خصوصیات اخلاقی شهید بسیار مخلص و شوخ طبع و پاک بود. او علاقه زیادی به امام داشت همانند دیگر شهدا در سالهای آغازین جنگ بارها خواست به جبهه ولی والدین رضایت ندادند ولی با آغاز عملیات فتح المبین که مصادف بود با نوروز و تعطیلی شرکت ها به همراه تعدادی از جوانان پر شور روستای "نجم اباد" به جبهه شتافت
و با آغاز عملیات بیت المقدس برای آزادسازی "ارتفاعات فکه" در تاریخ یازدهم اردیبهشت 1361، به عنوان کمک آر پی جی زن شرکت نمود و به گفته همرزمان آن شهید با تیر مستقیم به خیل عظیم شهدا پیوست و جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکر پاکش در گلزار شهدای نجم آباد به خاک سپرده شد.
شهید گرانقدر "احد چنکشی "در فرازی از وصیتش چنین می نویسد:
"به نام الله یاری دهنده روح الله"
اینجانب "احد چنگش" فرزند نصرت اله وصیت می کنم که اگر بنده در راه اسلام به شهادت رسیدم؛ پدر و مادرم و برادر خواهر دایی عمو و دیگر اقوام نزدیک و دور و دوست و آشنا اصلا ناراحت نباشند و تا حد امکان خوشحال هم باشند.
چونکه من به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود رسیدم و شماها باید راه مرا ادامه بدهید و همیشه در صحنه باشید و امام عزیزمان را که رهبر شما مسلمین جهان است و نیز نائب بر حق امام زمان هم می باشند، تنها نگذارید و موقع نماز به امام خمینی (ره) و رزمندگان اسلام و امت قهرمان و شهیدپرور ایران دعا کنید که رمز پیروزی اسلام هم همین دعاهای شما است و با همین دعا می توانید مشت محکمی به دهان ابرکثافتکاران و حامیان آنها و منافقان بزنید.
من به ندای رهبر پیرم خمینی بت شکن لبیک گفتم و به یاری رزمندگان در جبهه شتافتم یا بهتر بگویم هجرت به سوی معشوق کردم و در این راه هم جهاد کردم و سپس خداوند این افتخار بزرگ را نصیب من کرد که به درجه شهادت نائل آمدم و این شهادت مرا به هم مبارک بگویید و ما هم میدانیم و می گوییم.
مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد و باید روی عمل هم پیاده کنیم و من هم پیاده کردم.
پس افتخار کنید پدر و مادر من که چنین فرزندی داشتید که خداوند اینچنین درجه ای به او داده و لازم به تذکر میدانم که بنویسم حقوق و مزایای مرا پدرم از کارخانه بگیرد.
به امید پیروزی اسلام و نابودی کفر در جهان
