وصیت نامه سراسر خرد و فرهیختگی دانش آموز شهید احمدمعدن دار
نویدشاهد البرز:
شهید "احمد معدن دار" در تاریخ هیجدهم مرداد ماه 1344 در روستای "هیو" از توابع شهرستان ساوجبلاغ چشم به جهان گشود و بعد از دو سال پدر ایشان در اثر تصادف اتومبیل به رحمت خدا رفت و ایشان از نعمت پدر محروم شد. در این موقع خانواده با مشکلات عمده ای روبرو گردید. برادر بزرگتر خانواده جهت تأمین مخارج زندگی مجبور به مهاجرت شد و در تهران کوشش و فعالیت نمود تا بتواند آسایش دیگر اعضای خانواده را تأمین نماید.
شهید نیز با رنجها و مشقات فراوان بزرگ شد به سن 5 سالگی که رسید، علاقه عجیبی به مدرسه و تحصیل در وی به وجود آمد. دوران راهنمایی را نیز به نزد برادرش به تهران عزیمت نمود و بعد از انقلاب در دوران دبیرستان دوباره به زادگاهش "هیو" برگشت و مشغول تحصیل شد. در دبیرستان نیز از هوش و استعداد سرشاری و اخلاق بسیار نیکویی برخوردار بود. مخصوصا بعد از سن پانزده سالگی ضمن فروتنی در مسائل دینی و اخلاقی نیز همکلاسیهای خود را هدایت و راهنمایی می نمود. در سال دوم تجربی برای اولین بار عازم جبهه شد و بعد از یکماه نبرد باصدامیان در منطقه سومار در عملیات محرم در تاریخ دوازدهم شهریور شصت و یک به فیض شهادت نایل آمده و به لقاءا... پیوست تا مظلومیت خود را در پیشگاه عدل الهی به قضاوت بگذارد.
"فرازی از وصیت نامه شهید احمد معدن دار"
"والعصر ان الانسان لفی خسر ان الذین آمنوا و عملو الصالحات و تواصو بالحق و تواصوبالصبر"
سلام بر مادرم ، مادری که عمرش را وقف تربیت فرزندانی کرده است و در طول عمرش بار سنگین چرخ زمانه او را لحظه ای آرام نگذاشته است و پیکر او را همواره درگیر و دار امواج خروشان و پرتلاطم دریای آغاز و اقیانوس بیکران زندگی به بازی گرفته است و او را همیشه در مشقت قرار داده است؛ مشقتی که ثمره ای نیز داشت و آن ثمره شامل حال من نیز می شود؛ منی که همیشه با خودم در جنگ بودم و در درونم یک بیگانه ای را حس می کردم و هنگام چیره شدن آن من دروغین بر این من حقیقی، احساس می کردم که غریب هستم و خود را بیگانه می افتم و محبوس، زندانی و محکوم و امید، امیدی که قدرت عصیان دارد و می تواند آزاد شود به شرایطی و باز امید شود به همان شرایط و من نیز در درونم عصیان کردم و به شکستن غل و زنجیر اسارت پرداختم و سرانجام آزاد گشتم و در خودم یک طراوات و یک قدرت حرکتی یافتم و احساس کردم که دیگر نیست و بایدها امید شده اند و من بار سنگین سکون را بر زمین گذاشتم و باتفکر و اندیشه، به هجرت از سکون و رسیدن به حرکت پرداختم، حرکتی که دو بعد دارد بعد دنیایی و بعد اخروی و من هاجرو و مهاجر در هر دو بعد می باشم و مشتاق دیدار، دیدار یار و دیدار مطلق نه بن بست.
مادرم ای مادرم که خون تو در رگهایم جاریست؛ مبادا از شهادت من احساس غربت کنی و انزوا پیشه کنی، که این خلاف دین اسلام است، اگر نظر مرا بخواهی من دوست دارم ذات تو با نام تو (زینب) هماهنگ باشد، نامی که شهامتها و ایثارهای کربلا را جلوهگر می سازد.
آری زینب (س)؛ زینب آن شیرزن اسلام با آن اخلاق روحانی و با آن برخورد حاکی از عرفان و عشق به خدا، مادرم زینب سنبل بود، می خواهم تو پیرو او باشی و مقاومت را پیشه کنی و زندگی را عبث و پوچ مپنداری، هرچه جدی تر و با شوق و ذوق بیشتر از پیش در اطاعت از رهبر کبیر انقلاب کوشا باشی و هاجر وار و زینب وار راهت را ادامه دهی و این را بدان که من راهم را با آگاهی انتخاب کردم.
آری! انتخاب و شناختی که دارم حاکی از ایمان و عشق است و
هرگز فکر نکن که من به نیستی پیوسته ام و نابود شده ام چون انسان با شهادت به هستی
عظیمی میپیوندد که یادآوری آن جلوه گر عشق و شور است. به آمریکا و همدستانش
بگویید که از شهادت من و امثال من خوشحال نباشند و فکر نکنند که این ملت دست بردار
است و این جوانها با شهادت خاتمه میابند. بلکه شهادتها در تاریخ همیشه شهامتها را
در پیش داشته اند و به مردم بگویید مرگ بر آمریکا را از یاد نبرند چه در شعار و چه
در شعور و چه در عمل و هرگز به تشنج و بی نظمی نپردازند و وحدت خود را حفظ کنند و
از درگیریهای بی هدف و بی نتیجه بپرهیزند چون این اعمال زمینه را برای استعمار
مساعد می سازد و ای امت حزب الله مبادا امام و ولایت فقیه را فراموش کنید که ذرهای
کجروی از راه آنان فاجعه ها به همراه دارد فاجعه ای که جبرانش آسان نیست. در مجلس
ختم من فقرا را با احترام دعوت کنید و همیشه خدمتگزار مستضعفین و محرومین جامعه
باشید. من مقداری اندک پول و اموال دیگر دارم که آن را در راه اسلام و مسلمین خرج
کنید و از اسراف بپرهیزید و همچنین آزادی بیان را فراموش نکنید که زور خلاف قوانین
اسلام است. امیدوارم وصیت من نصیحتی نیز برای جامعه مسلمین باشد.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري