گذری مختصر بر زندگی و رشادتهای شهید علی اکبر صفر پور
نویدشاهدالبرز:
"شهدا شمع محفل بشريتند"
"شهيد علي اكبر صفرپور” در تاريخ 1341 در خانوادهاي مذهبي و مؤمن در شهرستان كرج پا به عرصه وجود نهاد دوران كودكي را در دامان مادري پاك و عفيف و پدري فداكار سپري كرد.
در سن هفت سالگي براي كسب علم و دانش وارد مدرسه شد و درس خواندن خود را به طور جدي ادامه داد تا اينكه دوره راهنمائي را نيز به پايان رسانيد. در دوره دبيرستان به خاطر وضع نابسامان كشور و بسته شدن مدارس , انقلاب فرهنگی مدتي تحصيل را رها كرده و به جمع مردم پيوست. بعد از پيروزي بخاطر عشق و علاقهاي كه به امام داشت به فرمان او به عضويت بسيج درآمده و ضمن اينكه درس ميخواند، در بسيج هم از هيچ كاري دريغ نميكرد با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران كه توسط صدام اين غلام حلقه به گوش آمريكا ، برپا شده بود، همراه ديگر صف شكنان به سوي ميدانهاي نبرد دستانت به رزم بيامان خود به مقابله با بعثيون پرداخت.
تا اينكه سرانجام در تاريخ بیست و هشتم تیرماه 1361 در عمليات رمضان در منطقه عملياتي بصره بر اثر اصابت تركش و متلاشي شدن بدن به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پيكر مطهرش در منطقه بجاي مانده و چند سال بعد توسط گروه تفحص پيدا شده و به وطن رجعت داده شد و در امامزاده محمد به خاك سپرده شد.
"وصیت نامه شهید عالیقدر علی اکبر صفر پور"
"ماا از آن خدائیم و سپس به سوی او باز می گردیم"
همانطور که یازده امام و دیگر یارانشان جان خود را برای اسلام واقعی فدا کردند و با خون خودشان اسلام حقیقی را آبیاری کردند.
من و دیگر برادرانمان همچون امامان خود جان بی قابل خود را برای اسلام واقعی فدا خواهیم کرد.
در قرآن آمده است : آنهایی که در راه خدا کشته می شوند مپندارید که آنها مرده اند بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.
ما پیرو قرآنیم می خواهیم قرآن را سرمشق زندگی خودمان قرار دهیم و در همین قرآن آمده است.
و من این شهادت در راه خدا را از بهترین لحظات زندگی خود یعنی .....را به آن ترجیح خواهم داد. اکنون وقت آن رسیده است که به یاری حسین بشتابیم همانطوریکه که حسین (ع) هر روز عاشورا در صحرای کربلا بعد از اینکه تمام یاران باوفایش شهید شدند فریاد زدند:آیا کسی هست که ما را در راه خدا یاری دهد و اینک ما با گذشت از جان خود و با دادن خون خود خواهیم گفت: بلی.
از کسانی که ضد این انقلاب هستند، نمی خواهم برای تشیع جنازه و یا فاتحه خواندن برای من بیایند، یعنی برای خودنمایی به دیگران شرکت کنند چون من از آنها راضی نیستم و نخواهم بود و اگر هم بشود که جنازه من چند روز هم بماند، بماند و کسانی که در پیرو این انقلاب و یاور امام هستند برای تشییع و فاتحه خواندن بیایند و خانواده من این افتخار را داشته باشند که فرزندی را برای اسلام داده اند.
خودتان بهتر می دانید که کسی که به راه خدا می رود و کشته (شهید) می شود، اوج خوشبختی اوست. مبادا برای من گریه سر دهید، همچون مادرانی که فرزندشان را در راه خدا داده اند و گریه نکردند از آنها عبرت بگیرید و در آخر وصیت نامه خودم این خواهش را دارم که هرگز از راه خدا غافل نشوید و پیرو اسلام و قرآن باشید و همیشه در همه جا برای اسلام و امام دعا کنید که خدا او را از جمیع مسلمین نگیرد زیرا او افتخار مسلمین جهان و عامل وحدت ماست و بکوشید.
ای پدر
همچون حسین (ع) باشی و تو ای مادر همچون زینب
به امید پیروزی اسلام بر کفر و طول عمر برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی
والسلام
قربان شما فرزندتان اکبر