شهید ماه رمضان
بعد از سه ساعت داود را به اتاق عمل بردند، بعد از مدتها خانواده منتظر بودند كه او به هوش بیاید و ببینیم بعد از هوش آمدن چه كسي را صدا مي‌كند...
شهیدی که در راز و نیاز شبانگاهان با معبود آرزوی وصال می کرد؛ شهید داوود غلام نژاد

نوید شاهد البرز:

شهيد "داوود غلام نژاد" در سال دوم شهریور ماه 1346، در يكي از روستاهاي اراك متولد شد. در چهار ماهگي به تهران همراه خانواده عزيمت كرده و ساكن شدند. شهيد فرزند اول خانواده بود. وي سال هاي اول تحصيل را در تهران گذراند و بعد از مدتي همراه خانواده به كرج رفت و در آنجا ادامه تحصيل داد.

در زمان انقلاب و درگيري هاي قبل از پيروزي در تظاهرات شركت مي كرد و براي مجروحين ملافه و دارو جمع آوري مي كرد. وي سال هاي زيادي در بسيج فعاليت مي نمود و با وجود سن كم مسئول پرسنلي پايگاه شهيد عاشوري اسلام آباد بود و دوره تحصيل متوسطه را در مدرسه راهنمايي "شهيد مصطفي خميني" بود كه هنوز تصویر شهيد در آن مدرسه به یادگار مانده است.

به دليل حسن رفتار بسيار خوبي كه داشت اكثر مردم از ايشان به خوبي ياد مي كنند. شهيد با وجود اينكه سن كمي داشت و علاقه به درس خواندن به دليل بيماري پدرش از تحصيل كنارگيري كرد و به پايگاه شهيد دستغيب رفته و مدت 2 سال در آنجا خدمت مي كرد تا بتواند مخارج خانواده و بيماري پدر را تأمين كند و در اين مدت نيز بسيار براي پايگاه مثمر ثمر بود.

وی با وجود اينكه در يك روز تصادف شديدي کرده بود ولي در محل كار خود حضور یافت و كار را ترك نکرد. بعد از مدتي خانواده خود را راضي كرد به استخدام سپاه در آيد و با وجود مشكلات زياد عضو رسمي سپاه در آمد و منطقه آموزشي ايشان اروميه بود و بعد از آن شهيد به بوكان رفت و جزء لشگر 10حمزه سيدالشهدا در آمد و چون فعال بود، معاون فرمانده گردان شد.

سرانجام این فرمانده دلاور بعد از رشادتهای فراوان در حاج عمران در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت 1365، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در امامزاده محمد حصارک به خاک سپرده شد.

خاطره ای به روایت از مادر

شهيد داود در سن پانزده سالگي در اراك دچار درد آپانديس شد همراه خانواده در روستاهاي اراك بودند، شهيد را به اراك منتقل كردند و چون پدرش در اراك نبود و من نيز پول براي عمل نداشتم، آپانديس در شكم ايشان پاره شد ،تا این حال فرزند خود را دیدم از خدا خواستم كه چون فرزندم عاشق شهادت بود در تخت بيمارستان نميرد بعد از سه ساعت داود را به اتاق عمل بردند، بعد از مدتها خانواده منتظر بودند كه او به هوش بیاید و ببینیم بعد از هوش آمدن چه كسي را صدا مي‌كند، بالاي سرش عكس امام بود وقتي شهيد به هوش آمد فرياد زد يا جد امام خميني... كه همگي به تعجب آمدند وقتي دليلش را پرسيدند ايشان سکوت کرد ، و اینگونه بود که داود از ان مریضی نجات پیدا کرد و شهادت در راه خدا نصیبش شد.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده