زندگینامه مشروح و نامه های ناب و خواندنی فرمانده شهید «علیرضا نوری»
نوید شاهد البرز:
"شهيد عليرضا نوري" فرزند ولي محمد در پانزدهم شهریور 1333 در ملاير(کتول آباد) ديده به جهان گشود. دوران کودکیش را تا سن شش سالگی در ملایر گذراند و بعد از آن بدنبال اشتغال خانواده به شهر ری و در شاه عبدالعظیم منزل گزید و تا دو سالگی در آنجا بود و بعد به منطقه نارمک رفتند وتا کلاس چهارم در نارمک تحصیل کرد و بعد از ان در مدرسه (فرجام سابق ) در خیابان خاور مشغول به تحصیل شد. وی توانست تحصيلات خود را تا سال سوم راهنمايي ادامه دهد. شهید در خانواده ای از طبقه متوسط بدنیا آمد و برای اشتغال یکی از مشاغل ساختمانی را برگزید و مشغول به کار شد.
وی به هیچ خدمتی که مربوط به دستگاه شاهنشاهی باشد علاقه ای نداشت و حتی کار کردن در آن سیستم را حرام می پنداشت. در جریان مبارزات هم به مبارزه پرداخت و در این جریان وی همه سختی را به جان خرید و یکبار ناپدید شد که خانواده سه روز از وی بی خبر بودند. بعد متوجه شدند که ایشان بدلیل مبارزاتشان در بازداشتگاه بسر می برده است.
خانواده شهید می گویند که ايشان از نه سالگي نماز و عبادت و روزه گرفتن را شروع كرد و هرگز از ياد خدا غافل نشد، ايشان در خانواده هيچ گونه اخلاق بدي نداشت و هميشه ديگران را راضي نگه ميداشت و تند خويي نمي كرد. او قبل از تشريف آوردن حضرت امام به ايران، هميشه و پيروزي انقلاب بسيار كمك و فعاليت می كرد.
بعد از پیروزی انقلاب شهید نوری هم همراه موج انقلاب تا پیروزی پیش رفته بود و انقلاب را به ثمر رسانده بود، دیگر آن ادم سابق نبود و عاشق انقلاب و امام بود و از شغل سابق خود دست کشید و وارد سپاه پاسداران شد و به شغل مقدس پاسداری مشغول شد. او بسیار خوشحال بود که انقلاب به پیروزی رسیده است و معتقد بود ما به گفته امام عزیزمان در همه حال پیروز خواهیم بود.
وی یکی از پاسداران از جان گذشته ساه بود
که در طول خدمت خود در ماموریتهای مختلف از جان گذشتگی کرده است. در ماموریتهایی
از جمله ماموریت به ملایر و زاهدان و مشهد که همه برای مبارزه با مواد مخدر بوده
است. در این ماموریتها سه بار تصادف کرد.
زمانی که عراق و صدام جنایتکار کوس جنگ را نواخت و به طمع تصرف این سرزمین به مرزهای ایران اسلامی حمله کرد. با خیال خام اینکه می تواند این سرزمین را اشغال کند و اما غافل از اینکه ما در سرزمینمان شیرمردان مبارزی همچون شهید علی رضا نوری داریم که جان می دهند اما خاک به دشمن نمی دهند.
شهید نوری پنج بار به جبهه اعزام شد و
برای اولین دفعه که پا به نبرد حق علیه باطل گذاشت به جبهه کردستان رفت و در طول
سه ماه در آنجا بود. برای بار دوم که اعزام
شد به آبادان رفت و حدود چهار ماه در آبادان خدمت کرد و برای چهارمین بار که به
جبهه اعزام شد وی یک فرمانده بود که در باختران پنج ماه خدمت کرد و در این اعزام
بود که به دره ای افتاد و زخمی شد.
شهید علی رضا نوری هميشه در صحنه حضور
داشت و در زمان رياست جمهوري بني صدر، ايشان 3 ماه در جبهه بود و پس از آن جنگ
ايران و عراق شروع شد. ايشان مجدداْ به جبهه اعزام شدند و 3 ماه در آبادان بود بعد
از آن مأمور مبارزه با مواد مخدر شده و دوباره به جبهه غرب اعزام شد و 5 ماه در
آنجا بود.
با اینکه در خانواده بسیار صمیمی بود و همیشه سعی می کرد رابطه افراد را به همدیگر نزدیک کند و محفل خانواده را گرم نگه دارد اما از اینکه همیشه نمی تواند در جبهه باشد ناراحت بود و وقتی به جبهه می رفت و مخصوصا در عملیات شرکت می کرد، روحیه اش تغییر می کرد و خوشحال بود. یکی از علاقمندیهایش مطالعه بود بسیار کتاب علمی و اخلاقی می خواند.
وی در سال 1345 ازدواج نموده و همسرشان بانویی بسیار فداکار و مهربان هستند و سه فرزند، دو دختر و یک پسر بنامهای عصمت، لیلا و مهدی دارند.
بنقل از مادرشان است که آخرین دیدار وقتی که از جبهه باختران آمده بود و هیچ آرام و قراری در خانه نداشت. در شب نوزدهم ماه رمضان به مسجد رفت و موقعی که برگشت به او گفتم که پانزده روز مرخصی داری، استفاده کن ولی او فقط سه روز ماند و به جبهه بازگشت. می گفت: چرا من باید در خانه بمانم و در جبهه نباشم ولی برادران دیگرم در جبهه بجنگند، وظیفه اسلامی من است که در جبهه باشم.
سرانجام در آخرین اعزام در جبهه شلمچه بود که آنجا پلی بود برای رهایی از این دنیای مادی و برای سبکبالی و پر گشودن بسوی معبود ابدی شهید شد. در این عملیات فرماندهی هفتاد رزمنده با او بوده است که خمپاره به یک طرف سر او می خورد و او شهید می شود.
به نقل از مادر شهید است که:
پس از عزيمت از جبهه 15 روز مرخصي بود. دوباره براي او تلفن شد كه حمله شروع شده و باز به جبهه رفت در زمان رفتن به جبهه مادرش به او گفت: كه تو تازه به مرخصي آمدي ولي او در جواب گفت كه فعلاْ موضوع جنگ است و جبهه به ما احتياج دارد.
نحوه شهادت
بعد در عمليات رمضان که در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد با زبان روزه بر اثر اصابت تركش به قسمت سر به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
فعاليت هاي مهم عبادي ومعنوي :
واجبات معنوی و عبادی را به نحو احسن به جا مي آورد و در مراسم دعا و سوگواري اهل بيت شركت داشت .
در تظاهرات و راهپيمايي هاي انقلابي شركت داشت .
فردي نيكوكار و با تقوا و مردم دار بود و احترام خيلي خاصي نسبت به پدر و مادر و همچنين علاقه شديدي به همسر و فرزندانش داشته است و همسايه ها را مانند اعضاي خانواده خود دوست مي داشت و احترام ويژه اي به آنها ميگذاشت .
نامه شهید به خانواده:
اينجانب عليرضا نوري خدمت پدر بزرگوارم از جان دل عزيزترم سلام ميرسانم و اميدوارم كه حال شما از هر لحاظ خوب و خوش و خرم بوده باشد. اگر از احوالات اينجانب عليرضا نوري خواسته باشيد، سلامتي برقرار ميباشد و حالم از هر لحاظ خوب ميباشد.
خدمت مادر عزيزم و از جان و دل عزيزترم و مادر مجاهدم سلام عرض مينمايم اميدوارم حال گرامي هميشه خوب و خوش بوده باشد. مادرجان من هيچ ناراحتي ندارم به جز دوري ديدار شما كه اميدوارم آن هم به زودي ديدارمان تازه گردد. مادر جان از شما هيچ چيز نميخواهم بجز نگاهداري بچههايم كه دوست دارم از آنها مواظبت بكني من حالم خيلي خوب ميباشد. زياده عرضي ندارم بجز دوري شما آن هم به زود زود تازه گردد.
نامه ای به همسر
خدمت خانم گراميم سلام عرض مينمايم. اميدوارم كه سلام گرم مرا بپذيري. سكينه جان من حالم خيلي خوب ميباشد دوست دارم كه براي من ناراحت نباشي و هيچ خيالي به سرت نيايد من در شهر آبادان ميباشم زير خمپاره بسر ميبرم انشاءالله بزودي ما پيروز خواهيم شد و تا آخر 10 عاشورا كار را تمام خواهيم كرد. سكينه جان اميدوارم كه حالت هميشه خوب بوده باشد و ملالي در بين نباشد. سكينه جان از بچههايم خوب مواظبت بكن. سلام مرا به عصمت و ليلا و مهدي برسان و به آنها بگو كه حالت پدرتان خوب ميباشد. زياده عرضي ندارم. همسر مجاهد عزيزم كه اميدوارم كه آن هم بزودي زود تازه گردد سلام گرم مرا به پدرت و مادر عزيزم برسان و از آنها احوالپرسي بنما و به آنها بگو كه حا ل علي خوب و خوش و خرم ميباشد. خدمت حسن و ناهيد و عفت سلام برسان و از آنها احوالپرسي بنما و به آنها هم بگو كه حال علي خوب ميباشد. سلام مرا به ايرج با خانواده برسان و از آنها احوالپرسي بنما و همچنين از غضنفر احوالپرسي بنما و سلام گرم مرا برسان. زياده عرضي ندارم بجز دوري ديدار همگي شما كه اميدوارم كه بزودي زود آن هم تازه گردد.بدست سلگي برسد و آن هم به خانواده من برساند.
نامه شهید به همسرش:
سلام به همسر عزيزم سلام به همسر مهربانم. همسر جان عزيزترم و سلام به يگانه مادر بچههايم و سلام به همسر مجاهد و نستوهام .
اميدوارم كه حالت هميشه خوب و خوش و خرم بوده باشد. اگر از احوالات اينجانب همسر گرامي خواسته باشي سلامتي برقرار ميباشد و به غير ياد شما هيچ ناراحتي ندارم و خوش و خرم ميباشم.
همسر گرامي نامهاي كه برايم نوشته بود به دست من رسيد خيلي عنوان كه برايم نامه نوشته ولي نوشته بودي كه خوانا برايت بنويسم. من دست خطم اين طوري ميباشد و معذرت ميخواهم. ولي خودماني تو هم خوب نوشته بودي و ديگر از حرفهايي كه با تو داشتم اين بود كه نصف حقوق مرا خرج نكنيد و بدهكاريهايم را بدهيد. به حسن برادرت بگو به پهلوي احمديان برود و ببيند كه من چقدر به او بدهكار هستم به حسن پول بده تا پرداخت نمايد و ببين من كجا بدهكار هستم آن را پرداخت نماييد. به عصمت و ليلا و آقا مهدي سلام ميرسانم اميدوارم كه سلام گرم مرا از راه دور بپذيريد. اميدوارم كه فرزندان من در آينده راه پدرتان را ادامه بدهيد و هميشه نستوه باشيد. مخصوصاً به تو آقا مهدي كه مواظب ليلا و عصمت خيلي باش و با اسلحه خودم راه پدرت ر ادامه بده. همسر عزيزم اين وصيتنامه نيست اميدوارم كه ناراحت نشوي اين مقداري ارزش فرزند و همسر را بالا بردن ميباشد. همسر گرامي و همسر عزيز من هميشه تو و فرزندانت را دوست ميدارم و خواهم داشت. اي عزيزتر از كسانم هميشه گوش به فرمان امامتان باشيد و دعايي هم براي ما بكنيد كه شهيد بشويم. چون آرزوي ما شهادت ميباشد. اول فتح و پيروزي و بعد شهادت. زياد ناراحت نشو با خواهش ميكنم كه صبر و استقامت زيادي بكار ببري و طاقت دوري اينجانب همسر خوبت را داشته باشي .
همسر گرامي، من حرفهايم تمام نشد و اميدوارم كه سرت را درد نياورم چون ميدانستم كه با يك نامه حرفهايم تمام نميشود .دو نامه برايت مينويسم همسر عزيز به محترم سلام برسان.
سلام گرم مرا به ولي برسان و به او بگو كه تو مواظب خواهرت باش همانجا جبهه تو ميباشد من انتظار ندارم كه تو به جبهه بيايي و جهاد تو همانجا ميباشد. خلاصه همسر عزيز و گرامي چه شبهايي كه با هم تنهايي صحبت ميكرديم. من هميشه در فكر تو ميباشم. به خدا قسم كه هيچ موقع فراموشتان نميكنم و محبتهاي شما فراموشنشدني ميباشد. همسر عزيزم من خيلي دوست دارم كه شهادت نصيب من شود و ولي هنوز پاك نشدهام وشهادت از آن كسي ميباشد كه پاك ومطهر ميباشد و اين سعادت نصيب ما نميشود. همسر گرامي سلام مرا به مادرت و پدرت و حسن و ناهيد برسان و از آنها احوالپرسي بنما و به آنها بگو كه علي وقت نامه نوشتن ندارد و كارش زياد ميباشد. و از آنها معذرتخواهي بكن من زياد سرت را درد نميآورم و اميدوارم كه همسر خوب من طاقت دوري مرا داشته و هيچ ناراحتي به خودش راه نميدهد و را همسر مجاهدش را ادامه خواهد داد. دوست دار تو و به ياد تو و به ياد بچههاي تو و بچههاي خودم خداحافظي ميكنم و سر فرصت اگر خدا عمري داد به مرخصي براي سركشي خواهم آمد تا از نزديك همديگر را ديدهبوسي نماييم و از طرف من بچهها را ببوس خداحافظ خداحافظ عزيزم.
نامه شهید به پدرش:
سلام سلام سلام :
اميدوارم كه سلام گرم اين جانب فرزند حقيرتان را بپذيريد و اميدوارم كه حال پدر گرامي من خوب و خوش و خرم بوده باشد . پدر جان اميدوارم كه موفق و مؤيد و هميشه در كارهايت مؤمن بوده باشي . كه الحمدالله هستي من كه ميبالم كه همچنين پدري مؤمن دارم پدر جان اگر از احوالات اين جانب فرزند كوچكت خواسته باشي بحمدالله سلامتي برقرار مي باشد پدر جان همين شب گذشته بود كه خواب تو و بچه ها را ديدم و خوشحال شدم كه شما را صحيح و سالم ديدم من در اين جا خوب و سرحال مي باشم و حالم خوب مي باشد و در اين جا آن قدر كه به من خوش ميگذرد در كرج به من خوش نمي گذشت چيزهايي كه در اين جا پيدا مي شود در كرج و تهران نيست من فقط از دوري شما مقداري كم ناراحت مي باشم ولي ديگر ناراحت نيستم و السلام عليكم .
نامه شهید به مادرش:
سلام سلام سلام :
سلام به مادر عزيزم سلام به مادر قهرمانم و سلام به مادر مجاهدم اميدوارم كه مادر جان حالت مثل هميشه و سابق خوب و خوش و سرحال بوده باشي . مادر جان من هيچ چيز از خداوند متعال آرزو ندارم جز اين كه شما را سرحال و خوش ببينيم از اين كه همراه من و هم جوار من و در كنارم مبارزه مي كنيد من خوشحال مي باشد مادر جان من حالم خوب و از هميشه بهتر مي باشد و هيچ ناراحتي ندارم منزل خوب و خوراك خوب و جاي مناسب دارم. مادر گرامي جبهه هم ناراحتي براي من ندارد سلام گرم مرا به فاطمه و حسن و بچه هاي او برسان و احوالپرسي بكن من زياد عرضي ندارم به جز دوري ديدار شما كه آن هم در خواب همين ديشب خواب شما را ديدم كه حالتان خوب بود اميدوارم كه در بيداري هم خوش و سرحال باشي و از طرف من هيچ نگراني و ناراحت نباشي اگر تو ناراحت نباشي من هم ناراحت نيستم و اگر تو ناراحت باشي من هم همچنين ناراحت و هميشه خواب ناراحتي شما را مي بينم كه ميدانم ناراحت نيستيد چون من خواب ناراحتي شما را نديدم مادر جان من حرف ديگر ندارم فقط مي خواهم كه به مبارزه ات ادامه بدهي و ناراحت من نباشي به تمام فاميل ها سلام مرا برسان و احوالپرسي بنما من ديگر صحبتي نميكنم زياد عرضي ندارم به جز دوري ديدار شما .
وصیت نامه شهید علیرضا نوری
شهید در نامه ای که به خانواده نوشته اند، این جملات را به عنوان وصیت نوشته بود.
همسرم تو و بچه هایم همیشه گوش به فرمان امامتان باشید. بچه هایم را صددرصد اسلامی تربیت کن و همیشه در سنگرمبارزه همانطوری که بوده اید، باقی بمانید و بعد ازشهادت من صبر و استقامت داشته باشد و در برابر دشمنان اسلام ضغف نشان ندهی.
پسرم مهدی بعد ازخودم راهم را ادامه بده و اسلحه ام را بردار و یک پاسدارخوب باش. همسرم همیشه برای شهادتم دعا کن چون آرزوی ما شهادت است و البته اول فتح و پیروزی و بعد شهادت .
پدرو مادر عزیزمن افتخارمی کنم چون شما پدرو مادری مومن و متعهد دارم که همیشه درسنگرمبارزه هستید، امیدوارم برای همیشه این راه را ادامه دهید.پدرعزیزم ازشما ممنون هستم که برای من و همسنگرانم دعا می کنی ولی پدرجان برای شهادتم نیزدعا کن .