در روایت عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر توسط جانباز هفتاد درصد اباذر خدابین
شهید حاج علی گروسی که بسیار ادم ریشه دار و مذهبی ای بود و جوهره دین برایش خیلی قوی بود ودر عین این هم آدم مقتدری بود. بالای همان گنبد مسجد جامع که با توپ زده بودند، رفت و اولین اذان بعد از فتح خرمشهر را گفت و همه برای نماز آمدند و اذان حاج علی جنگ را به نوعی تعطیل کرد و غلغله شد ومسجد جانبود اونروز شهید جنتی سه بار نماز را اقامه کرد...

گفتگو اختصاصی نوید شاهد البرز با جانباز اباذر خدابین:

بزرگي تو در اين مختصر نمي گنجد ،صعود روح تو در بال و پر نمي گنجد، شراب عشق زخمخانه ولا زده اي ، که مستي تو دراين رهگذر نمي گنجد، وفا و همت و ايثارت اي بهار سخا ، به هيچ دفتر و شعر و اثر نمي گنجد ، مگو به وسعت دردت شبي بينديشم ، به حجم طاقت من اين قدر نمي گنجد ،چگونه وصف تو گويم در اين کلام حقير ، که وصف عشق به گفتار در نمي گنجد ، زلال عشقي و ايمان محض، متن يقين ، حقيقت تو دراین محتصر نمی گنجد.          شعر ازسیمین دخت وحیدی


*آقای خدابین در ابتدا یک زندگی نامه کوتاه از خودتان می فرمایید؟

من اباذر خدابین هستم در سال 1334 در حاجی آباد کرج متولد شدم. دوران ابتدایی را در مدرسه محمد صادق فاتح درس خواندم و بخشی از دوران دبیرستان را در دبیرستان فارابی کرج که الان به دبیرستان نمونه دهخدا نامش تغییر کرده است، ادامه تحصیل دادم. دیپلمم را در مدرسه رزمندگان شهر کرج گرفتم. من فعالیتهایم را درقبل و حین انقلاب و بعد از انقلاب داشتم و نا آرامیهایی که در گنبد، در کردستان، تکاب و بیجارو... صورت گرفته بود، حضور فعالی داشتم و بعد از ان که کردستان و سنندج حضور فعال داشتم.

من یک تراشکار بودم که آموزشهای بسیج ملی را دیده بودم، رفتم کردستان و پاوه چون برادرم در آن منطقه بود که آنجا با شخصیت بزرگواری مثل دکترمصطفی چمران آشنا شدم و کلا مسیر زندگی من تغییر کرد. کلام و مرام ایشان طوری بود که کمتر آدمی پیدا می شد که با او برخورد کند و اثربسیار مثبتی از این برخورد نبیند. او یک متخصص متدین و عارف وبنده خدا در همه ابعاد بود. محور گفتگو امروز ما فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس می باشد. که من سعی می کنم از خاطرات آن عملیات صحبت کنم.


اولین موذن و امام جماعت بعداز فتح خرمشهر البرزی بودند



*در مورد عملیات بیت المقدس و شهید گروسی در فتح خرمشهر بفرمایید ؟

عملیات بیت المقدس:

من بعد از اینکه عملیات بیت المقدس شروع شد، مطلع شدم. زمانی به من اطلاع دادند، مرحله اول عملیات گذشته بود وما دوستانمان را در پادگان حمید پیدا کردیم که پنج کیلومتر پیشرویی کرده بودند واز آنجا قریب هشتصد کیلومتر با دوستان در عملیات بودیم ومن چون دیر آمده بودم به عنوان یک نیروی فعال و آزاد گردان در متن قضیه بودم اما سمت رسمی نداشتم و فرمانده ما شهیدآقامهدی شرع پسند بود که فرمانده گردان ما بود.

عملیات شروع شد و تیپ المهدی شرایط خاصی را در آن زمان داشت . ما از شمال به سمت جنوب خرمشهر عملیات را شروع کردیم ،گردانها سازمان منظمی نداشتند و گاه در آن موقع خود را به 313 نفر آرایش می کردند با تاسی از روایتی که می گویند اما یاران امام این تعداد هستند اما گاهی بدلیل شرایط و سیاست جنگی بیشتر هم می شدند و تعدادی مجروح و شهید می شدند وتعدادی هم از بچه های کرج به ما می پیوستتد.

اگر شما سرشاخه های نهر عرایض را از روی نقشه نگاه کنید، مانند یک درختی است که این سر شاخه ها به تنه درخت می رسند ویک نهری را به عرض پانزده کیلومتر شکل می دهند. نهر عرایض در غرب خرمشهر قرار دارد و در شرق آن کارون می آید ودر جنوب هم رود اروند قرار دارد وما از شمال به پایین آرایش وچینش نیروهای را داشتیم.

شهید شرع پسند یک سخنرانی به عنوان فرمانده گردان کرد که دوستان من اینجا همان تنگه احد است در زمان رسول الله اینجا را اگر بازبگذاریم، دشمن می تواند عبور کند وآسیب برساند اما اگر ببندیم هر چی عراقی داخل خرمشهر هست را می توانیم اسیر بگیریم. هر دو طرف نهر عرایض چینش نیرو داشتند. یک نقشه همه جانبه صورت گرفت و گوشه نهرعرایض که می خورد به اروند یک ساختمان بسیار شیکی بود که آنموقع به نام کاخ شیخ خزعل معروف است که بین نهر عرایض و رود اروند بود و اشراف کاملی بر رود اروند داشت . احتمال می دادند که ممکن دشمن از ان طرف رودخانه بیاید وما را به خطر بیندازد. البته دشمن اونموقع شرایط را نداشت ومستاصل بود و ما تعداد 19200 اسیردر عملیات بیت المقدس داشتیم و یکی از ارکان مهمی که باعث شده بود، گیر بیفتند، بستن همین عقبه بود وما حمله کردیم و آنها در خرمشهر گیر کردند.

در این شرایط یک تعدادی دوستان گفتند قرار نیست که ما وایسیم آنها بیایند به ما حمله کنند. تفکری بود که می گفتند: بهترین پدافند حمله کردن است. خلاصه ما پیشروی خوبی داشتیم و خرمشهر را از دست عراقیها آزاد کردیم. همرزمان شهید من در آن زمان تا جایی که یادم می آید ، شهید سلمان ایزد یار، شهید غلامعلی اکبری در تخریب شهید گلگار و شهید حاج علی گروسی بودند.

ما وارد خرمشهر شدیم و شهر را آزاد کردیم و دیدیم یک رو حانی آنجا بودند بنام حاج آقا جنتی هم امام جماعت بود، هم مسئولیت کانون فرهنگی ولی عصر را داشت، او از روحانیون مبارزی بود که سالها تحت فشار ساواک بود اما حالا امده بود و عملیاتهای پی در پی شرکت می کرد.

شهید جنتی یک مجروحیت سنگینی در عملیات بستان پیدا کرد وناشی از همان مجروحیت وترکشها بعدها شهید شد. وی همان موقع که به مسجد جامع در خرمشهر رسیدند تک تیرانداز امده بود وبالای قمقمه او را سوراخ کرده بود. وقتی رسیدیم به داخل خرمشهر تقریبا ظهر شده بود و گفتند نماز بخوانیم .

شهید حاج علی گروسی که بسیار ادم ریشه دار و مذهبی ای بود و جوهره دین برایش خیلی قوی بود ودر عین این هم آدم مقتدری بود. بالای همان گنبد مسجد جامع که با توپ زده بودند، رفت و اولین اذان بعد از فتح خرمشهر را گفت و همه برای نماز آمدند و اذان حاج علی جنگ را به نوعی تعطیل کرد و غلغله شد ومسجد جانبود اونروز شهید جنتی سه بار نماز را اقامه کرد.

اولین نماز جماعت را حاج آقا جنتی و اولین اذان را آقای حاج علی گروسی گفت. حاج علی یک بسیجی توانمند بود و با اینکه من پاسدار بودم و حاج علی یک بسیجی فرمانده گردان ما بود ومن جانشین او بودم. شهید شرع پسند ابتدا من را انتخاب کرد برای فرمانده گردان اما من از ایشان خواهش کردم که مهدی گروسی که یک توانمندیهایی دارد، ایشان فرمانده گردان باشد و گفتم: من تواناییهای دیدم در عملیات بیت المقدس که من خواستم ایشان فرمانده گردان باشند ومن در خدمتشان باشم.

اولین موذن و امام جماعت بعد از فتح خرمشهر معرفی شد


*شما در عملیاتهای دیگری هم با شهید گروسی همراه بودید؟

درعملیات والفجر مقدماتی من وشهید گروسی

شب عملیات والفجر مقدماتی بعد از مراحلی که ابتدا لشکر بیست وهفت رسوال الله عملیات کرده بود و بعد ما باید ادامه می دادیم. در واقع آن محور زخمی شده بود و دشمن متوجه حضور تمام نیروها بود و آماده باش بود. حمله کردیم به پاسگاه رشیبیه وتا پاسگاه رفتیم، انهدام داشتیم ومن دوساعت قبل از اینکه به پاسگاه برسیم، مطلع شدم که شهید گروسی پاش روی مین رفت و پاش قطع شد ومن هم نیم ساعت بعد دستم تیر خورد که انگشتم قطع شد وکتفم آسیب دیده بود. حاج علی را روی برانکارد گذاشته بودند واز روی برانکارد داشت نیروهایش را هدایت می کرد. دوتا گروهان همراه من ودوتا گروهان هم همراه گروسی بود، بعد به من گفتن بیایید گردان دیگری را هم تحویل بگیرید.خیلی سخت بود آدمهایی که من را نمی شناختن ومن را ندیده بودند از نیمه شب بتوانیم اداره بکنیم حالا من فرماندهشان باشم بهر حال من گروهان را تحویل گرفتم. تا صبح عملیات ادامه پیدا کرد و بعد ما به بیمارستان منتقل شدیم.

*در کدام عملیات شهید گروسی شهید شدند؟

من و شهید گروسی در عملیات خیبر

من و شهید گروسی در عملیات خیبر هم فرمانده گردان بودیم. شهید گگروسی مرد جنگ بود که شرایط نمی شناخت و با یک پا به جبهه برگشت و فرماندهی گردان را بر عهده گرفت. وی تا نفس داشت و می توانست به هر شکلی قدم بردارد دست از دفاع مقدس بر نداشت.

شهید حاج علی گروسی در عملیاتهای متعددی تا والفجر هشت ما در خدمتشون بودیم که در والفجر حاج علی شهید شد ومن مجروح شدم. علی گروسی آنجا زندگی مادی را بدرود گفت که روحش شاد و راهش پر رهرو شهید گروسی برای ما همیشه اسطوره است.

حاج علی گروسی یک فرد مومن ومعتقد و ورزشکار بود در خطه مردآباد که الان به ماهدشت معروف است. علی گروسی وقتی یک پا نداشت کشتی می گرفت با قهرمانهای ملی هماورد بود و هیچگاه ندیدم که کم بیاورد دستان قدرتمند بنیه قوی و اراده مصمم اوهمین امر باعث شده بود که یک بسیجی را فرمانده بذارند، خود من به این مرحله برسم که بگم آقا مهدی ، حاج علی گروسی را فرمانده بذارین.

شهید گروشی اندیشه های بلند داشت وهم در این راستا اراده ای داشت که می تواند تقدیر را تغییر بدهد. علی گروسی هر زمان می توانست محیط را در راستای اصول فکریش تغییر بدهد. شهید علی گروسی یک نابغه در رزم و فرماندهی بود. با اینکه مدت کوتاهی با شهید شرع پسند بود، بیشتر از من که زمان زیادی با او بودم او را شناخته بود. آدم چند وجهی بود افراد آسیب پذیر مرد آباد را او اداره می کرد خیلی از ریش سفیدان متمولین را او هدایت می کرد. بسیار آدم راز داری بود .

در باب فتح خرمشهر که یک پیروزی بزرگ بود، شرایط روحی و روانی به حدی آماده بود که همه بسیج شدند که خرمشهر را آزاد کنند. تحت یک تدبیر فرماندهی، لشکر به لشکر، تیپ به تیپ آمدن در جنوب قرار گرفتن وساماندهی کردن و شناسایی نقشه کردن و عملیات کردن وخرمشهر را گرفتن این یک نگاه نظامیست که با یک نظامی گری وعقلانیت شروع کردن از بالا به پایین . اینها تدبیرهای درون سازمانی و نظامی است اما تعبیر دیگر یعنی تعبیر امام را نگاه کنید؛ می گوید خرمشهر را خدا آزاد کرد که به هیچ یک از تعبیرها و معادلات نظامی ما نمی خورد و اما یک کلمه امام می گوید خرمشهر را امام آزاد کرد. امام فراتر از این داستان می بیند، می گوید: دنیا یک طرف جمهوری اسلامی با این چندتا تیپ وقدرت اینها اصلا مساوی نیستند. 34 کشور وارد جنگ بودن با بهترین تجهیزات و عده و سیاست همه چیز بنام عراق. اما امام می گوید:شماها که جمع می شوید عددتون یک طرفه اما دلهاتون که با هم متحد می شود را خدا متحد می کند. فکر نکنید؛ شما خرمشهر را آزاد کردید خدا دلهای شما را با هم متحد کرد دیدگاه امام خیلی بالاست و نوع نگرش امام بسیار متفاوت و می گوید آن چیزی که بین شما حلقه اتحاد را ایجاد کرد و شما را از جای جای ایران در کنار هم قرار داد، کی این دلها را با هم متحد کرد. خرمشهر را خدا آزاد کرد خدا در شریان اینها جریان دارد. جنس و نوع نگاه امام خیلی فرا تر از اصول نظامی است .


   گفتگو از نجمه اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده