سالگرد شهادت شهید علی عبادیان
امام را دعا کنید این پیر قلب روح جوان را فراموش نکنید و درسخت ترین شرایط تنها نگذارید خانواده شهداو یتیمان رافراموش نکنید و آنها همیشه چشم به راه هستند ازخدا برایم طلب آمرزش کنید تاخدا شهادتم را قبول کند...
نوید شاهد البرز:

"شهید علی عبادیان" درسال 1339 چشم به جهان گشود. وی در محیطی مذهبی بدنیا آمد و خود نیز علاقمند به معنویات و اطاعت از خدا بود.

وی علاقه وافری به زیارت امام رضا (ع) داشت. در جوانی راه و خط قرآن و خاندان عصمت و طهارت را برگزید. قبل ازانقلاب اززمانیکه راهپیمائی بزرگ عید فطر آغاز گردید. او هم چون دیگر امت حزب الله درصحنه بود. هرجاکه راهپیمائی و تظاهراتی بود، او هم بود.

شبها برروی بام او جز اولین نفراتی بود که ظاهرمی شد و بانک تکبیر سرمی داد و همواره درانتظار فرمان امام گوش بزنگ و آماده بود. او درهمه حرکتهای مردم حاضربود و در زمان اوج گیری انقلاب بر فعالیتهایش افزود و با دل و جان به مبارزه ادامه داد، تا زمانیکه انقلاب به پیروزی رسید.

علی پس ازپیروزی انقلاب تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند و پس ازآن به خدمت سربازی رفت و در زمان سربازی که پس از آموزش دربیرجند روستا مشترک خدمت می کرد که در این ایام همواره ازمسائلی که درمحل خدمت خود می دید، بسیار ناراحت بود و می گفت: هنوز هم افسران دینی طاغوتی هستند و بدرد جامعه اسلامی نمی خورند.

پس ازپایان خدمت نظام برناراحتی او افزوده شد زیرا هیچوقت ازمسائلی که دیده بود غافل نبود و ازاینکه نتوانسته است، خدمت کند، سخت درناراحتی بود و سعی او براین بود که کاری انجام دهد. زیرا می گفت: این شهیدان دین عظیمی برگردن ما دارند و ما باید حرمت خون آنان را نگه نکنیم و مبادا مدیون آنها ازدنیا برویم. درهمین رابطه بود که سخت نسبت به شهدا احساس مسئولیت می کرد.

او عاشق امام بود و آرزو داشت ازنزدیک امام را ملاقات کند که به این آرزو نتوانست برسد، علی بعد ازمدت چندماهی که ازخدمتش گذشته بود،پدر ومادرش را راضی کرد و به جبهه رفت

بهمین جهت درچند روز پایان ماه رمضان 61 بودیم که به اتفاق پسرعمویش ازطرف جهاد به جبهه خرمشهر و منطقه عملیات رمضان رفتند و تا پایان عملیات در آنجا ماند و سپس به خانه بازگشت و از آن به بعد بازهم درفعالیت بود تا بتواند مجددا به جبهه برود.

شهید علی عبادیان بسیار مسئو لیت پذیر بودو در خانه وشهرش ارامش نداشت، قبل از عملیات اولیه والفجر به جبهه عزیمت نمود.

شهید با اینکه بسیار به پدرش احترام می گذاشت، نتوانست به خواسته پدر جامه عمل بپوشاند و راهی جبهه شد تا تکلیف الهی خود را ادا کند.

تا اینکه در تاریخ بیست وششم اردیبهشت 1362روز جمعه صبح ساعت 7 به خط می رود تا به رزمندگان اسلام آب برساند که هدف گلوله صدامیان کافر قرار می گیرد و سرش گلوله اصابت می کند و پس ازحمل او به آمبولانس و ازآنجا به هلیکوپتر به شهادت می رسد.


وصیت نامه شهید علی عبادیان

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده مهربان آن خدایی که ما را آفرید و به ما هستی داد و ما را ازانواع نعمتهای خودبهره مند ساخت و ما را در دورانی قرار داد که بتوانیم در راهش جهاد کنیم و ازبالاترین نعمتها که شهادت می باشد، بهره مند شویم و ما را در دورانی قرار داد که درسایه ولی فقیه باشیم. درسایه امام امت این رهبر مستضعفان جهان این نائب برحق آقا امام زمان این ابرمرد تاریخ این مرد خدا که کلامش، وجودش، سخنش، فکرش، هدفش، ازخداست و برای خداست، زبانش، زبان خداست، دستش، دست خداست، حکمش، حکم خداست و چه نعمتی بالاتر ازاین که خداوند عنایت فرمود و ما را دراین دوران قرارداد و حالا مابه شکرانه این نعمت و به فرمان امام به جبهه آمدیم تا درروز قیامت در پیش انبیاء و شهدای اسلام بتوانیم، طلب شفاعت کنیم .

ازخداوند می خواهم که توفیق دهد تا بتوانیم با موفقیت و خلوص این راه را به پایان رسانیم و چند کلمه دردل دارم با امت این امتی که امام ما گفت: ما الهی شده من با چه زبانی با اینها درد دل کنم، هرکدام این امت رهبری است ولی برای تجدید پیمان زبان دراز می کنم.

ای امت شهید پرور ما به فرمان امام و برای یاری اسلام دین خدا و یاری مستضعفین جهان و هدفی به جز این هدف نداشتیم و ازخدا می خواهم توفیقمان دهد.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

پدرجان! پدرعزیزم من زیاد رنجانده ام و نتوانستم حق فرزند نسبت به پدر را به جای آورم و ازشما شرمنده ام اگرشما مرا پیش آقا امام حسین (ع) چگونه بروم. علی اکبر (س) دریاری پدرش درراه خدا جانش را فدا کرد ولی من برای شماچکارکردم؟ چه چیزی به جز رنجاندن مگر شما درهنگام طفل بودن من با آن زحمات مرا نپروراندی ولی من به جز زحمت و مزاحمت برای شما چه داشتم پدرجان مراببخش، مرا ببخش تابتوانم پیش خدا رو سفید باشم تا بتوانم به زیارت آقا امام حسین (ع) سرور شهیدان بروم. انشاالله به بزرگیت و به خاطر خدا مرا می بخشی.

مادرجان من شرمنده شما هستم، مادرجان من نتوانستم برای شما پسرخوبی باشم. مادرجان اکنون که فکر می کنم ازشرم عرق سرد پیشانیم را پوشانده و ازترس خدا که اگر شما مرا نبخشید، خداوند چه رفتاری با من خواهدکرد و برایم چه مجازاتی درنظر خواهد گرفت. خدا می داند، مادرجان انشاالله که من را می بخشید، بخاطر مادر علی اکبر (ع) هم باشد، مرا می بخشید. برای سرورمان حسین (ع) گریه کنید و عزاداری کنید و دراین عزاداریها مرایاد کنید تا آنها شفیع ما باشند.

امام را دعا کنید این پیر قلب روح جوان را فراموش نکنید و درسخت ترین شرایط تنها نگذارید خانواده شهداو یتیمان رافراموش نکنید و آنها همیشه چشم به راه هستند ازخدا برایم طلب آمرزش کنید تاخدا شهادتم را قبول کند.

خواهرانم و برادرانم! مرامی بخشید که نتوانستم بعنوان برادر بزرگتر ازنظرسنی وظائفم راانجام بدهم، ازشما استدعا دارم که مراببخشید اگرتندخویی کردم.

اگر ازخطاهای من بگذرید، ازخداوند برایم طلب آمرزش و بخشش نمایید.

مرا دعا کنید. برای جلوگیری ازانحرافات تقوا پیشه خود کنید. انشاالله که با پیروزی رزمندگان بتوانیم، آقاامام حسین (ع) را زیارت کنیم.

به امید زیارت کربلای حسینی و پیروزی رزمندگان اسلام برکفر .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

کوچک شما حقیر وبرادر شرمنده شما علی عبادیان بیست وسوم فروردین 1362



حماسه سازی دیگر از تبار حماسه سازان؛ امام را دعا کنید این پیر قلب روح جوان را فراموش نکنید


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده