فراز و فرود زندگی شهید کتابعلی ایرانی/ از پیروزی انقلاب تا جنگ تحمیلی
نویدشاهدالبرز:
"شهيد كتابعلي ايراني"
به سال 1312 در يكي از روستاهاي بخش آوج از توابع قزوين چشم به جهان گشود. پس از
دوران طفوليت در مكتبخانه زادگاهش به فراگيري قرآن مجيد كتاب آسماني مشغول شد و در
كارهاي كشاورزي نيز به پدرش كمك ميكرد.
نوزده ساله بود كه به خدمت سربازي رفت و پس از پايان خدمتش چون علاقه فراواني به خانواده عصمت و طهارت داشت. دوبار به صورت مخفي به زيارت كربلا معلي نايل آمد. در سال 1336 با يك دختر مذهبي ازدواج نمود. كهولت و از كار افتادگي پدرش باعث شد، مسؤوليت سرپرستي والدين و هفت خواهرش را به عهده بگيرد و به علت مشكلات زندگي و مسايل مادي مجبور شد به همراه خانوادهاش به تهران نقل مكان كند و در فعاليتهاي ساختماني مشغول به كار شد. ولي مخارج سنگين و مشكل تهيه مسكن و .. مجبورشان كرد به حيدرآباد كرج عزيمت كنند.
او در هيأتهاي عزاداري اباعبداللهالحسين(ع) نقش فعالي داشت و در مبارزات عليه رژيم فعاليت ميكرد. در سال 54 به استخدام سازمان نقشهبرداري درآمد و مشغول به كار شد با شروع نهضت خونين 57 او در اكثر تظاهرات و راهپيماييها و پخش نوارهاي سخنراني امام و ... شركت داشت و در روزهاي سرنوشت ساز دوازده تا بيست و دوم بهمن سال 57 در تهران به سر ميبرد و در استقبال از امام و تسخير پادگانها و زندانها و مراكز مقاومت طاغوت حضور مستمري داشت.
بعد از آن هم در محل كارش يكي از پيروان ولايت فقيه بود كه در پاسداري و حراست از ارزشهاي انقلاب اسلامي تلاش فراوان مينمود. پيروزي انقلاب اسلامي در كشوري كه غربيها از آن به عنوان جزيره ثبات ياد ميكردند و برايشان قابل تحمل نبود. چرا كه بزرگترين پايگاه جاسوسي و هدايت سركوبي جنبشهاي آزاديبخش و حامي سر سخت اسرائيل را نه تنها از دست داده بودند بلكه از اينجا (ايران) تمامي حركتهاي رهاييبخش مسلمين و محرومين جهان حمايت ميشد.
استكبار
جهاني، جنگ تحميلي را در ادامه توطئههايش بر انقلاب و ملت ما تحميل كرد و صدام
عامل اجرا كننده اين تجاوز شوم شد و پس از چندي تعدادي از استانهاي جنوبي و غربي
ميهن اسلاميمان را اشغال و يا تخريب كردند و بندر استراتژيك خونين شهر را به تصرف
خود درآورند (اما بنيصدر و اقمارش با كمك منافقين در برابر مسؤولين خط امام
جوسازي ميكردند و بر اختلافات و مسايل داخلي دامن ميزدند و به جاي بسيج مردم
براي مقابله با نيروهاي صدامي از رساندن مهمات و نيرو و پخش اخبار جنگ جلوگيري
كردند تا آنكه خونين شهر سقوط كرد) اما فرزندان اين مرز و بوم كه از كودكي در
عزاداري اباعبدالله الحسين(ع) بزرگ شده بودند فلسفه چگونه زيستن و چگونه مردن را
در اين مكتب آموخته بودند و بعد از اين تمامي مساجد و تكايا به مراكز آموزش نظامي
و اعزام نيرو و تداركات جبهه جنگ تبديل شد.
شهيد ايراني نيز از جمله لبيكگويان حسين زمان بود كه با توجه به حضور فرزندش در جبهه به بسيج مراجعه نمود و تقاضاي اعزام به صحه نبرد با صداميان را نمود و با اصرار فراوان وارد صحنه پيكار با نيروهاي كفر شد. و پس از مدتي مأموريت وي به پايان رسيد. اما مولايش حسين او را خوانده بود و شور عجيبي در دلش به پا شده بود. مأموريتش را تمديد كرد و سعادت شركت در عمليات بيتالمقدس براي آزادي خونين شهر نصيبش شد. او هم در كنار هزاران رزمجوي سپاه اسلام متشكل در گردانهاي قدس، شبانگاه بر خصم زبون تاختند و درس فراموش نشدني به تمامي تجاوزكاران شدند. او پس از چندين روز نبرد سخت و طاقتفرسا و عبور از ميادين وسيع مين و ... در مورخه بیستم اردیبهشت 1361 با سفير گلوله صداميان در خون خود غلطيد و لالهاي بر لالهزار روييده در بستر نشط خون افزوده شد و آنچه از او به يادگار مانده است، 5 فرزند (چهار پسر و يك دختر) ميباشد. به اميد اينكه يادتان همواره جاودان و راهتان چون چراغ فرا راهمان باشد تا به اهداف عاليه اسلام در برقراري اتحاد جماهير اسلامي و رهايي محرومان جهان نائل آييم.
نقل قول از خانواده شهید است که :
وقتی که مردم به کاخ ظلم و جور وستم شاهی ( سعد آباد) حمله می کنند؛ شهید کفن پوشیده بود و بعد از پایان عملیات شهید با ناراحتی کفن را از تن بدر آورده و می گوید : من لایق این کفن نیستم و خداوند من را قبول نمی کند .
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری