شهیدی که با در بر گرفتن مین خود را فدای همرزمانش کرد
نوید شاهد البرز:
درون برکه ای از خون شناور صدای یا مدد از ژرف سنگر
زماگر شط خون جاری شود باز بماند جاودان الله و اکبر
صدای غیر می آید به گوشم شکفتهسینهشبراخروشم
زخون خود کنم غسل شهادت کفن در راه آزادی یار هم
"شهید علی اصغر عیسی آبادی" در سال 1341 در خانواده ای مسلمان و متعهد دیده به جهان گشود. در پرتو عنایات رب العالمین رشد و نمو یافت. در سن 7 سالگی در مدرسه هاتف نظام آبادی جنوبی تهران مشغول درس خواندن شد. از همان سال اول علاقه سرشاری به فراگیری درس داشت و تا ششم ابتدائی با معدل و نمرات عالی قبول شد و در سال 1355 اسلام آباد کرج آمد و تا کلاس دوم راهنمائی در دبیرستان دهخدا به درس خود ادامه داد و از اول سال 57 در تظاهرات خیابانی بر علیه طاغوت زمان شرکت فعالانه و گسترده داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خویش ادامه داد و مدتی به نگهبانی در محل می پرداخت و سپس به اهواز رفت. با نخستین فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج، سریع به کرج عزیمت نمود و در بسیج عضو شد و دوره آموزش نظامی را فرا گرفت و اولین پایه گذار بسیج منطقه 5 اسلام آباد بود و همیشه با منافقان و گروهکهای مشرک سرسختانه به مخالفت مینشست و علاقه فراوانی به ولایت فقیه و روحانیت داشت و در زمان جنگ تحمیلی 3 بار به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام گردید و عشق و شهادت و ایثار دفعه چهارم ایشان را به جبهه جنوب کشید و در حمله فتح المبین در میدان مین هنگامی که مین خنثی میکرد، در آخرین لحظات احساس کرده بود که منفجر خواهد شد. در حین تخریب با به آغوش کشیدن مین برای اینکه همرزمانش آسیبی نبیند مین را در بر گرفت و جان شیرین خود را به جان آفرین تسلیم نمود و در تاریخ 1361/01/30 در جبهه رقابیه به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و به لقاء الله پیوست .
از خواهر شهید روایت است:
علی اصغر در اهواز نقاشی اتوموبیل ،کار می کرد. روزی من برای دیدن او به اهواز رفتم. به در مغازه صاحب کارش رسیدم، سراغ علی اصغر را گرفتم. او گفت: که بیمار است و بیرون رفته من منتظر شدم، دوستش که همکارش نیز بود، آمد. سراغ علی اصغر را از او گرفتم ؛او گفت: در پارک خوابیده و از صبح تا حالا چیزی نخورده است. سراسیمه به دیدن او رفتم، که دیدم، در تب می سوزد. به او گفتم: چرا به منزل استاد کارت نرفتی؟ گفت: او زن و دختر جوان دارد و من نامحرم هستم، آنها در عذاب خواهند بود.
فرازی از وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اناالله و انا الیه الراجعون
ما از آن خدا هستیم و سپس به سوی او مراجعت می کنیم ( قرآن کریم )
شهادت می دهم که خاتم انبیائ محمد (ص) پیامبر و فرستاد خداوند است و درود خدا بر او و آل او باد .
مادر مهربان و برادران عزیزم
این وصیتنامه پس از شهادت من است و این چند سطر را برای شما می نویسم و امیدوارم به گفته هایم پس از شهادتم عمل نمائید.
پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید زیرا من با چشمانی باز و آغوشی گشوده به استقبال شهادت رفته ام و می خواهم در مراسم تشیع جنازه من همیشه سر بلند باشید و گریه نکنید و افتخار کنید که پسرتان را در راه اسلام و امام عزیزمان از دست داده اید زیرا با گریه شما دشمنان اسلام و امام شاد و خندان می شوند و با مقاومت شما دشمن زبون اسلام شکست می خورد .
شما را سفارش میکنم به نماز و دوری از گناهان، نماز شب را حتما" بپا دارید زیرا کسانی که نماز شب نمیخوانند از مسلمانان ممتاز نیستند و در تمام راهپیمائی ها و مراسم تشییع جنازه شهدا شرکت کنید .
یاور و پشتیبان امام امت این قلب طپنده مستضعفان و نایب به حق امام زمان ( عج ) باشید و امام را تنها نگذارید . به مستمندان و بیچارگان انفاق نمایید. تمام مخارج مراسم عزاداری من را به بنیاد امور خیریه بدهید . در مراسم تشیع جنازه من فقط بگویید که
**ما همه سرباز توئیم خمینی ** گوش به فرمان توئیم خمینی **
مرا در کنار یکی از فقیرترین و گمنام ترین افراد فوت کرده در گورستان امام زاده محمد به خاک بسپارید. خواهرانم بیائید راه حضرت زینب (ع ) را ادامه دهید و در خاتمه از تمام کسانی که سعادت دیدارشان را نداشته ام، حلالیت میطلبم .. به فکر معنویات باشید و فکر مادیات را کنار بگذارید.
والسلام علیکم