از ورزش وهنر تا شهادت... شهادت هنر است یا رزم
نوید شاهد البرز: آنگاه که برلوح چرمین قلم میزدی بر لوح دل خود چه می کشیدی، شهامت را چگونه ترسیم کردی و رشادت را چه رنگی زدی، که زیباییهای این دنیا را دیدی و دلبریدی و گذشتی. ورزش به تو شهامت دادکه پا در مهلکه نهادی یا روحت آنقدر پرورش یافته بود که جان را به جانان تقدیم کردی.چه خوب شهامت را در صحنه نبرد حق علیه باطل نقش بستی و چه قهرمانانه بادشمن متجاوز رزم آرایی کردی.شهید محمد تاجداری از جمله شهدایی بود که به تقویت روح وجسم خود پرداخت و بخاک افتاد اما خاک به دشمن نداد.
"شهيد محمد تاجداري" در سوم خرداد 1345 در شهرستان خرم آباد(لرستان) متولد شد. ايشان در خانوادهاي متدين و معتقد به ائمه اسلام كنار ساير برادران و خواهران خویش رشد يافت .
پس از تحصيلات ابتدايي به اتفاق خانواده به کرج عزيمت كرد و دورة راهنمايي تحصيلي و دبيرستان را در کرج گذراند. در جريان پيروزي انقلاب با وجود سن كم همراه با ساير افراد خانواده در تمامي تظاهرات ضد رژيم شاهنشاهي و راهپيماييها ميليوني عليه طاغوت شركت كرد.
در جريان نبردهاي مسلحانه مردم با عوامل حكومتي به خدمت كردن در سنگرها (سنگرسازي) مشغول بود و در سالهاي بعد از پيروزي انقلاب نيز به اتفاق دوستان هم سن و سال خود براي كمك به كشاورزان در برداشت محصولات به اطراف تهران رفت. فردي بود متدين و معتقد به مباني مذهبي و همواره سعي در انجام عبادات مذهبي در موقع و زمان مناسب داشت. شهيد تاجداري فردي متواضع و فروتن بود و نسبت به بزرگترها و والدين خويش احترام زيادي قائل بود.هيچگاه فرصتي را براي خدمت به همسايگان و خانواده از دست نداد.
شهيد تاجداري به كارهاي دستي علاقه فراواني داشت و از جمله در نقاشي كردن روي چرم مهارت داشت.
فعاليتهايورزشي مخصوصاً رشته رزمي کاراته يكي ديگر از فعاليتهاي ايشان بود. در اوايل سال 65 به خدمت سربازي اعزام و در مدت آموزش سربازي به عنوان مربيكاراته ،گردان خودش انجام وظيفه نمود. پس از پاياندورة آموزشي در يكي از يگانهاي ژاندارمري مشغول انجام وظيفه شد و سالهاي 66و67 به عنوان سرباز وظيفه در جبهه هاي مختلف غرب به سر برد. تا اينكه درسیزدهم فروردين سال 67 با وجودي كه هنوز جراحات قبلي كاملاً بهبود نيافته بود در اثر تركش خمپاره و خونريزي شديد در منطقه شرهانی ایلام به درجة رفيع شهادت نائل گرديد و پیکر پاکش در بهشت زهرا قطعه 40 به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
مادر شهيد خاطرهاي از شهيدش ميگويد:
روز آخري كه قرار بود، فرداي آن روز برود در سيماي او معنويت خاصيميديدم . آن چنان آرام و ساكت بوده كه اصرار زيادي داشت كه در كارهاي منزل به من و پدرش كمك كند. رفت نان خريد و آمد و حياط خانه را جارو كرد و آب پاشيد. وقتي كه رفت بوسيدمش و با طمانینه خاصی با من و برادرهايش خداحافظي كرد و رفت.