دوست دارم زينب وار بعد از شهادتم عمل كنيد
مختصری از زندگینامه شهید:
شهيد سيد احمد حسيني در 29 اسفند ماه 44 در يكي از روستاهاي شهرستان كرج در خانواده اي مذهبي متولد شد و با هوش سرشاري كه داشت هميشه در مدرسه شاگرد ممتاز مي شد.
شهيد از كودكي علاقه زيادي به اسلام و قرآن داشت و در سن 8 سالگي در كلاس هاي قرائت و ترجمه قرآن شرکت می نمود. وی اوائل سال56 در مراحل حساس انقلاب به همراه پدر در راهپيمائي ها شركت مي كرد و يكي دو بار نیز مورد هجوم مأموران شاه قرار گرفت.
در دوران جنگ تحمیلی شهید بزرگوار با وجود ابتلا به بیماری روماتيسم برای
دوره های نظامی ثبت نام کرد و پس از آن به كردستان و سپس به سيستان و بلوچستان اعزام
شد و بعد از مدتی به منطقه جنوب رفت و در عمليات خيبر از ناحيه فك و سر و دندان ها
مجروح شد و يك تركش نیز در مغزش به جا ماند که دكترها می خواستند او را به خارج
اعزام كنند اما قبول نكرد و با همان مجروحيت به جبهه بازگشت. وی در عملیات های والفجر
8، كربلاي 1 و كربلاي 5 نیز شركت کرد و در نهایت در تاریخ سیزدهم اسفند ماه 1365 به
فيض شهادت نائل آمد و به آرزوي خود رسيد.
در کلام شهید راه سعادت را بیاموزیم
وصیتنامه شهید سید احمد حسینی:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
با سلام حضور يگانه منجى عالم بشريت حضرت بقيه الله الاعظم امام زمان و نايب برحقش امام خمينى بزرگ و همه مستضعفان جهان و سلام و درود فراوان بر شهدا و خانواده هاى شهدا، مفقودين و اسرا و معلولين و مجروحين جنگ.
پروردگارا از اينكه به من توفيق دادى كه
لحظه هاى آخر عمرم را در جبهه سر كنم و اين كه امانتى را كه خودت به من دادى و من
توانستم به وسيله اين توفيق كه به من عنايت كردى اين امانت را در جبهه با رضايت
كامل خودم و با بينشى باز به خودت كه صاحب اصليش هستى هديه كنم بسيار بسيار
خوشحالم. چرا كه اين راه، راه امامان و بزرگان و صالحان بود و هركس در اين راه
جانش را فدا كند در آخرت مورد رحمت تو قرار مى گيرد.
خداوندا از تو طلب عفو مى كنم چرا كه نتوانستم بنده اى شايسته و خوب برايت باشم و ليكن هميشه اميدوار بودم كه تو خداى بخشنده و مهربان و همين بخشندگيت كه به من سعادت دادى تا لحظه هاى آخر عمرم را در جبهه باشم، خودم را در اين راه فداى تو كنم و اين مرگم را نامى زيبا بر آن نهادى، نام كه آرامش گر دلهاست: شهادت.
حسين جان شرمنده ام به مظلوميتت شرمنده ام چرا كه من سيد بودم و تو جدم بودى وليكن نتوانستم فرزندى شايسته و در خور اسمم باشم. حسين جانم از تو مى خواهم كه از درگاه خداوند براى من طلب آمرزش كنى چرا كه من اميدوارم در آخرت جدم به فريادم برسد و به خاطر اينكه اسم فرزندى بر رويم گذاشتند شفيع من باشد.
خداوندا نمى دانم آن چيزى كه هم اكنون بر روى كاغذ مى آورم رضاى تو در آن است يا نه؟ نميدانم الان كه بغض گلويم را فشار مى دهد و قلبم را ناراحت مى كند و در حال نوشتن وصيت هستم آيا همان چيزى است كه بايد بنويسيم؟ از تو مى خواهم كه در اول سخنانم كه شروع مى كنم چيزى را بنويسم كه درخور حالات كنونى جامعه باشد.
برادران عزيز همان طوري كه خودتان در جريان امورات مملكتى اعم از سياسى و اجتماعى و مذهبى هستيد مي دانيد كه در حال حاضر به گفته امام عزيزمان مسئله اصلى ما جنگ است و اين جنگ يك موهبت الهى است كه خداوند به ملت ما هديه كرده. عزيزمان اماممان درست فرموده چرا كه جنگ وسيله اي است كه اهداف عاليه و خواسته ها و ايدئولوژى يك ملت انقلابى را به ديگر نقاط جهان صادر مى كند. البته اين جنگ دو صفحه دارد يكى صفحه روشن و ديگرى صفحه تاريك آن، صفحه روشن آن همان رساندن پيام خدا و قرآن به ديگر نقاط جهان و بيداركردن ملت هاى مستضعف و زير ستم و نشان دادن جلوه هايى از مردانگى شجاعت ايثار و انسان بودن به ملت هايى كه هنوز نتوانسته اند بفهمند براى چه خلق شده اند و در حال حيات هستند و اما صفحه به ظاهر تاريك آن كه مشكلات در آن زياد است دادن بهترين جوانان، كه سرمايه هاى كشورند، كمبود مواد غذايى و غيره و غيره.
با بوجه به بيانات قرآن مجيد است كه متوجه مى شويم اين جنگ واقعا يك موهبت الهى است كه نصيب هر ملتى نمى شود. خداوند كريم در سوره بقره آيه 215 مى فرمايد ( كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهو شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبو شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون) به به چه زيبا فرموده ديگر چه كسى وجود دارد كه با توجه به اين بيانات قرآن مجيد نسبت به جنگ ناراضى باشد آيا كسى وجود دارد كه به قول معروف غر بزند. خداوند در اين آيه مى فرمايد حكم جهاد (كه همان جنگ است) براى شما مقرر گرديد و حال آنكه براى شما ناگوار و مكروه است لاكن چه بسا بسيار شود كه چيزى را شما ناگوار شماريد که به حقيقت خير و صلاح شما در آن است و بايد در اينجا به آنهايى كه فقط به صفحه تاريك اين جنگ نگاه مى كنند و مشكلات و سختي ها و كمبودها و غيره را به رخ مى كشند و تمامى همّ و غمشان اين است كه چرا كمبود است، چرا فلان چيز نيست و در آخر چرا كه صلح نمى كنيم يا مسائل ديگر بگويم كه به گفته قرآن چنين افرادى سخت در زيانند و موقعيت را درك نمى كنند.
وقتى كه امام مى فرمايد اين امر مهم جنگ از اهم واجبات است يعنى چه؟ يعنى هيچ مهمى مهم تر از اين مهم نيست يعنى كه كسى نمى تواند كار و درس و زن و بچه و غيره را بهانه قرار دهد. بياييد و نداى حسين غريب زمان را لبيك بگوييد اگر براى يك بار يا يك بار ديگر هم كه شده بياييد و ببينيد چه مى گذرد. به ولله قسم اگر بخواهم اين مسائل را بنويسم ساعت ها طول مى كشد.
مرگ در راه خدا شهادت و شهادت در راه او سعادتى بس عظيم كه نصيب هر كس نمى شود. شهادت يك زندگى نو و جديد مى باشد. شهادت مانند پلى است كه انسان را از اين دنيا مادى و بى ارزش به آن دنياى سراسر رحمت و لطف خدا كه جاى انبياء و امامان ماست مى رساند. ما در جبهه كسانى را داشته ايم كه در اوج رسيدن به اهداف علمي شان بوده اند ولى در همين انتخابى كه كردند انتخاب صحيح بود و آن هم آمدن به جبهه بوده است و در نهايت رسيدن به لقاء الله روحشان شاد. پس عزيزان استفاده لازم را كنيد از اين دنياى بى ارزش به قول ائمه(ع) مانند يك مزرعه استفاده كنيد در اين مزرعه كشت كنيد تا در آخرت از برداشت خوب آن استفاده كنيد و از شرمندگى در نزد خدا و ائمه(ع) و امام حسين(ع) خود را رها كنيد.
و اما بعد سفارش دارم به خانواده هاى معظم شهدا البته با عرض معذرت، عزيزان شماها خيلى سعادت داريد كه توانسته ايد فرزندتان را در راه خدا قربانى كنيد شما توانسته ايد هم چون ابراهيم خليل الله از امتحانى كه خداوند برايتان گذاشته پيروز بيرون بياييد. شما اگر كمى زندگى حضرت زين العابدين(ع) و حضرت زينب(س) بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش را مطالعه كنيد متوجه مى شويد كه سختي هايى را كه آن بزرگان بعد از شهادت عزيزانشان كشيدند، سختي ها و مشكل هاى شما در مقابل آنها صفر است و اصلا به حساب نمى آيد چرا كه وقتى شهادت عزيز شما را به شما اطلاع مى دهند مى بينيد كه مردم براى تسلى دل شما پدر و مادر شهيد در تشيیع جنازه عزيزتان شركت مى كنند و مراسم هاى عزيزتان را خيلى باشكوه برگزار مى كنند، به شهيدتان خيلى خيلى احترام مى گذارند تا شما جاى خالى عزيزتان را احساس نكنيد اما برعكس آن مى بينيم كه بعد از شهادت مولا حسين(ع) زينب(س) و بچه ها را به اسیری مى برند و سر مبارك حسين را بر سر نيزه مى كنند و در شهرها به عنوان خارجى مى چرخانند. اگر شهيد شما پسر يا دختر كوچکى داشته باشد بعد از شهادتش مردم آنها را در آغوش مى گيرند و بر سرشان دست مى كشند و نوازشش مى كنند ولى بعد از شهادت حسين(ع) سيلى بر صورت سكينه خانم(س) زدند و او را از بالاى ناقه به زمين مى كشاندند. پروردگارا به آبروى امام حسين(ع) و عزيزانش به خانواده هاى شهداى ما هم آن چنان صبرى بده تا بتوانند راه شهيدشان را به ديگران نشان داده ويادشان را هميشه گرامى بدارند.
و در آخر وصيتى دارم به پدرو مادر عزيزم پدر و مادر از شما كمال تشكر را دارم كه مرا از كودكى حسينى بار آورديد و در آخر هم با رضايت كامل مرا به جبهه فرستاديد تا قربانى راه خدا و حسين(ع) شوم و از اينكه من درعوض آن نتوانستم فرزندى شايسته و قدردان زحمات شما باشم از شما طلب بخشش مى كنم و اميدوارم كه خداوند اجر عظيم و صبر جليل به شما عنايت بفرمايد. پدر و مادر و خواهران عزيزم سفارشى دارم براى شما و آن اين است كه نمى گويم در سوگ من نگرييد چرا كه همين گريه ها ست كه راه شهيدان را زنده نگه مي دارد ولى دوست دارم طورى گريه كنيد كه به وسيله قطرات اشكتان چشم هاى دشمنان اسلام كور شود. گريه اى كنيد كه مردم فكر كنند شما از شوق اينكه خداوند تازه فرزندى به شما داده است گريه مى كنيد. خلاصه بگويم دوست دارم زينب وار بعد از شهادتم عمل كنيد از خواهران عزيزم مي خواهم كه اصلا ناراحت نباشيد زيرا كه خداوند در آخرت بايد همه ما را خندان كند نه در اين دنيا. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.