نعمت، نعمت خدا بود / روایتی از شهید مظلوم و گمنام افغانستانی
گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز: فاطمیون یکی از نیروهای فعال شیعه و مبارز افغانستانی است
که برای دفاع از حرم قهرمان کربلا عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری و حضرت رقیه (س) در مقابل نیروهای داعش در سوریه حضور دارند، سال 93 بود که شهید مدافع حرم سید نعمت هاشمی یکی از دلاوران اهل افغانستان در دفاع شجاعانه از این حریم مقدس لباس رزمندگی به تن کرد و در قامت یک رزمنده مدافع حرم
همراه با همرزمانش در لشکر فاطمیون راهی سوریه شد، بعد از جند ماه توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید و پیکر وی در حلب به جای ماند و هنوز هم خانواده این شهید بزرگوار جشم انتظار بازگشت شهیدشان هستند، در ادامه، گفتگوی اختصاصی نوید شاهد البرز با پدر این شهید بزرگوار را مرور می کنیم:
سید محمد هاشمی پدر شهید سید نعمت هاشمی هستم ، متولد روستای رامیان افغانستان ، اصلیت ما افغانیست. رامیان تقریبا هم مرز با کشور پاکستان اس و اهالی روستا شیعه نشین هستند، مردمی زحمت کش و دیندار که با کشاورزی و دامداری رزق و روزی حلال کسب می کنند. از لحاظ جغرافیایی رامیان در منطقه کوهستانی قرار گرفته و سردسیری است اهالی آنجا به سختی گذران زندگی میکنند، چون در افغانستان درآمدها بسیار ناچیز است کفاف خرج و برجمان را نمیداد به همین خاطر قصد سفر به ایران نمودم و بعد از چند سال کار و کسب درآمد به افغانستان برگشتم و در عنفان جوانی برای تشکیل زندگی قصد ازدواج نمودم و مادرم دختری از اقواممان را برایم برگزید. و همسرم را با لباس سفید سوار بر اسب راهی خانه پدرم کردم از همانجا زندگی ساده و بی آلایشمان را با توکل به خدا شروع کردیم.
نعمت، نعمت خدا بود
ثمره زندگیمان در این بیست و دو سال زندگی مشترک هشت فرزند است که لطف لامتناهی خداوند شامل حال ما گردید. نعمت فرزند دوم خانواده بود، زمانی که مادرش باردار بود وضعیت مناسبی نداشت و اطباء اصرار بر سقط جنین داشتند چون احتمال معلولیت نعمت را می دادند.
من و همسرم دل شکسته به طرف امامزاده یحیی ( فرزند زید شهید و زید فرزند امام زین العابدین (ع)، فرزند امام حسین(ع) است.) به مزار شریف رفتیم در همانجا با چشمان گریان نذر کردم اگر بچه سالم بدنیا بیاید او خادم مجالس امام حسین در حسینیه افغانستان شود. بحمدالله همسرم بعد از مدتی وضع حمل نمودند و دعایم مستجاب شد در واقع نعمت، نعمت خدا بود که به ما ارزانی داشت.
از همان کودکی بچه آرام و دل رحمی بود این خصلت زیبایش، آرامش را به دیگران هدیه میکرد. وابستگی زیادی به مادرش داشت و همیشه در دستان پرمهر و نوازشگر مادر به خواب میرفت.
از نگاه نعمت معصومیت سرازیر میشد اگر کار اشتباهی به اقتضای سنش انجام میداد برای تادیب او نمیتوانستم خشمی نشان بدهم نگاه غریبانه ای داشت. نعمت بسیار مهربان و خیرخواه بود تا جایی که به صورت مخفیانه از پول کارگری اندک خود به ضعیفان کمک می نمود.
بنا به نذری که کرده بودم نعمت خادم حسینیه افغانستان بود و عاشق خدمت و نوکری عزاداران حسینی بود. صدای زجه و ناله های نعمت در هنگام ذکر مصیبت اباعبدالله انگار هنوز درحسینیه افغانستان به گوش میرسد.
در روضه های آل عبا قد کشیده ام
این خانواده را ز ازل برگزیده ام
همچون کبوتری که به دنبال دانه است
هرجا که روضه ای شده بر پا پریده ام
از شفا تا دفاع
از همان موقعی که افغانستان با طالبان در جنگ بود و شاهد وحشی گری این نیروها بر کشورمان بود رگ غیرت نعمت به جوش
آمده بود و قصد اعزام به اردو ملی کرد و من مخالف حضور او شدم و وقتی از او علت را
جویا می شدم میگفت میخواهم از کشورم دفاع کنم، همه ما تحت خطریم و اینکه بتوانیم
از آنان انتقام بگیریم.
نعمت بعد از مدتی به قصد کار به ایران سفر نمود و از آنجا به ما زنگ زد که به همراه دوستانم برای مدتی، انشاالله قصد عزیمت به زیارت حرم حضرت زینب (س) در سوریه را دارند. من هم فقط از او التماس دعا مخصوص برای خود و خانواده را طلب کردم. نمی دانستم آن نذری که کرده بودم در عمق وجود نعمت درونی شده بود و خادمی اباعبدالله و خاندانش تا این حد که ناموس و غیرتش در خطر هستند خود را مسئول بداند.
تقریبا یک ماه بعد او از سفر بازگشت و از طریق تلفن جویای احوال ما شد بعد از احوال پرسی، اخبار و جریان جنگ و ورود داعش به سوریه و کشتار شیعیان و محاصره حرم حضرت زینب (س) را برای ما بازگو کرد که ما به عنوان مدافعان حرم در مقابل آنان ایستادگی میکنیم تا پیروز شویم. سخنش پر از صلابت و شوق مبارزه بود و برای او از درگاه خداوند متعال طلب خیر کردم و ذکر فا الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین را از راه دور برایش خواندم.
میدانستم که در جنگ حلوا خیرات نمی کنند و دیگر امیدی به بازگشت نعمت نداشتم. ولی هیچ گونه حرفی که نگرانی و استرس در خانواده ایجاد کند به زبان نمی آوردم.
بی قراری های مادرانه
چند وقتی می شد که از نعمت هیچ خبری نداشتیم مادرش بی قراری میکرد. وقتی شنیدم همرزمانش از سوریه برای مرخصی به افغانستان می آمدند در پی دیدار آنها برای جویا شدن خبر سلامتی نعمت، راهی خانه اشان شدم. آنها هم اظهار بی اطلاعی کردند و من به ناچار به ایران سفر نمودم و به ارگان اعزام شده مراجعه نمودم و بعد از تلاش ها و پیگیری هایی زیاد اعلام کردند نعمت مفقود شده است و هیچ اثری از او نیست.
نعمت پسر مظلوم و معصومم در سال 93 برای دفاع از حرم بی بی زینب به سوریه رفت و در روز دوم مهر ماه 93 روح پرفتوحش بر بلندای گنبد خانم زینب پاسبان و نگهبان آن حریم ملکوتی شد.
انتهای پیام/ر