آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۷۷۹۹
۱۴:۳۵

۱۴۰۴/۰۵/۲۰
برادر شهید خبرنگار احسان ذاکری در گفت وگوی اختصاصی با نوید شاهد:

قرآن در زندگی اش جاری بود

در گفت‌وگویی اختصاصی، عرفان ذاکری، برادر شهید خبرنگار احسان ذاکری، تصویری زنده و تأثیرگذار از احسان ارائه می‌دهد؛ مردی که از کودکی حافظ کل قرآن بود، با ایمان راسخ و اخلاقی منحصربه‌فرد، در مسیر خبرنگاری متعهدانه گام برداشت و زندگی‌اش سرشار از معرفت و خدمت به جامعه قرآنی و فرهنگی ایران بود.


د‌ر انتظار تایید خانواده شهید//////گفت وگوی اختصاصی نوید شاهد با عرفان ذاکری، برادر شهید خبرنگار احسان ذاکری:

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ احسان ذاکری، متولد ۶ مهرماه ۱۳۷۱، فردی بود که زندگی‌اش با قرآن گره خورده بود. او حافظ کل قرآن بود و با اخلاقی مهربان و متعهد، در عرصه خبرنگاری و فعالیت‌های فرهنگی مشغول بود. شهادت ناگهانی او جامعه قرآنی و خانواده‌اش را در شوک فرو برد. در این مصاحبه، عرفان ذاکری برادر احسان، از دوران کودکی، ویژگی‌های شخصیتی، فعالیت‌های فرهنگی و حرفه‌ای و همچنین روزهای سخت بعد از شهادت او می‌گوید.

لطفاً کمی از دوران کودکی احسان برای ما بگویید.
احسان پنج سال از من بزرگ‌تر بود و همیشه خیلی نجیب، آرام و سر به زیر بود. یادم می‌آید تابستان‌ها مادرم ما را به سالن ورزشی شهید رجایی در مجیدیه می‌برد. من فوتسال بازی می‌کردم و احسان ژیمناستیک کار می‌کرد. یک بار دستش در آنجا شکست و همین باعث شد من آنجا نروم.

 چطور شد که احسان به حفظ قرآن روی آورد؟
 از سوم دبستان به حفظ قرآن علاقه‌مند شد و زیر نظر استاد خاکپور و استاد چمنی آموزش قرآن را آغاز کرد. در ابتدا کلاس حدود ۲۰ نفر بود، اما رفته رفته تعداد کمتر شد و فقط هفت نفر باقی ماندند. احسان اما مصمم بود و ادامه داد تا در سال اول دبیرستان حافظ کل قرآن شد.

 چه ویژگی‌های شخصیتی‌ در احسان دیده می‌شد؟
 احسان بسیار مهربان، منطقی و پرتلاش بود. وقتی نمی‌توانست یک آیه را حفظ کند خیلی ناراحت می‌شد ولی هرگز تسلیم نمی‌شد و با پشتکار ادامه می‌داد. همه دوستانش می‌گفتند او در فعالیت‌های فرهنگی همیشه پیش‌قدم بود. اخلاقش آرام و لبخند همیشگی‌اش، یاد همه را از او زنده نگه می‌داشت.

 درباره فعالیت‌های قرآنی و فرهنگی احسان بیشتر توضیح دهید.
احسان یک پیج قرآن داشت که در آن قرائت و تفسیر قرآن ارائه می‌داد و این کار را همراه همسرش انجام می‌داد. او جلسات تثبیت قرآن را زیر نظر استاد شهریاری ادامه می‌داد. واقعاً جامعه قرآنی فرد مهمی را از دست داد.

 احسان چطور وارد عرصه خبرنگاری شد؟
 از سن ۱۸ سالگی، بعد از کنکور و آشنایی با استاد پیرهادی، وارد فضای خبرنگاری شد. ابتدا دوره‌های مرتبط را گذراند و سپس دو سال و نیم در حوزه فضای مجازی دفاع مقدس فعالیت کرد. بعد به خبرگزاری ایکنا رفت و نهایتاً به معاونت حقوقی سازمان بسیج مستضعفین پیوست.

خبرنگاری برای او چقدر اهمیت داشت؟
 احسان به کارش خیلی علاقه داشت و همیشه سعی می‌کرد کارش را به بهترین نحو انجام دهد. مسئولیت‌پذیری‌اش بسیار زیاد بود، حتی وقتی قرار بود به مسافرت برویم، اولین سوالش این بود که اینترنت داریم یا نه! او در راهپیمایی‌ها و فعالیت‌های مذهبی هم حضور فعال داشت.

 در زندگی شخصی احسان چه ویژگی‌هایی بیشتر به چشم می‌آمد؟
 خیلی مذهبی، خندان و مهربان بود. هیچ وقت اخم نمی‌کرد و با لبخند مسائل را حل می‌کرد. قرآن برایش مثل یک راهنمای همیشگی بود و در همه کارهایش جریان داشت.

 آخرین خاطره‌ای که از احسان دارید چیست؟
من کارمند بانک هستم و کم فرصت چک کردن پیام‌ها دارم. یک بار در واتساپ برایم یک مداحی فرستاد که خیلی خاص بود، شعرش درباره برادر و عشق به اهل بیت بود. آن لحظه خیلی برایم خاص بود.متن این مداحی این بود: برادر جان برادر جان سلیمان زمانی/چرا انگشت و انگشتر نداری/چرا برتن برادر سر نداری/بمیرم من مگر مادر نداری حسین جانم حسین جانم حسین جانم جانم حسین جانم جانم حسین جان

درباره روز شهادت احسان برایمان بگویید.
روز دوم تیر ۱۴۰۴، ساعت ۷ صبح بدون اطلاع قبلی آمد خانه و صبحانه خورد. ساعت ۱۰ صبح یکی از دوستانش تماس گرفت و خبر داد که سازمان بسیج مورد حمله قرار گرفته. تا ساعت ۱۰ شب تلفنش را جواب نداد. سپس از دوستش شنیدیم جلسه است و می‌آید، اما بعد از آن پیامکی آمد که چند ساختمان سازمان بسیج هدف حمله قرار گرفته‌اند. خیلی نگران شدیم و به همراه پدرم به آنجا رفتیم. وقتی به بیمارستان بعثت رسیدیم، پدرم در حالی که شوکه شده بود دائما بر سرش می زد و گریه می کرد و می گفت بدبخت شدیم!

 بعد از شهادت احسان چه تغییراتی در خانواده ایجاد شد؟
 خانه ما دیگر خانه نیست، پدر و مادرم کاملاً داغدارند و فضای خانه پر از غم و اندوه است. من، پدر، مادر و همسر احسان هر روز این درد را احساس می‌کنیم. این خلأ همیشه همراه ماست.مادرم هفته قبل خوابی دید که احسان در دوران دبیرستان انگار داشتند کارنامه می دادند و به مادرم یک سیب می دهند و می گویند ایشان شاگرد ممتاز شده است و هفته بعد در روز دوشنبه 2 تیر که روز آخر بود مادرم مقداری سیب گرفته بود و به احسان داد و او گذاشت پشت ماشینش و زمانی که ماشین را پیدا کردیم پشت ماشین سیبها هنوز باقی مانده بودند و از آن مهم تر این بود که نماد امازداده علی اکبر چیذر سیب است. در آخر پیکر برادر شهیدم در امامزاده علی اکبر چیذر آرام گرفت. این روزها پس از شهادت احسان پدر و مادرم، من و همسر احسان هر روز و هر لحظه چیذر هستیم خیلی روزهای سختی داریم و این خلا همیشگی است.

 چه توصیه‌ای از احسان همیشه در ذهن شما باقی مانده است؟
 همیشه می‌گفت سعی کن با قرآن مانوس باشی و آن را سرلوحه زندگی قرار دهی. این نصیحتش برای من بسیار ارزشمند است.

 به عنوان برادر شهید، چه پیامی برای مردم دارید؟
 مردم باید قدر عزیزان خود را بدانند و ارزش شهدایی مثل احسان را فراموش نکنند. او خبرنگاری بود که با قرآن زندگی می‌کرد و برای اعتقاداتش جان داد. جامعه ما به چنین انسان‌هایی نیاز دارد.

انتهای پیام/ آ


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه