شهیدی که از سابقون انقلاب بود و مقرب درگاه حق شد
ناصر شبها درس مي خواند و روزها در مدرسه دارالفنون تهران مشغول کار و فعاليت بود و هنگامي كه در دانشگاه فيليپين پذيرفته شد، متوجه حمله گروهكهاي ضد انقلاب شد و از تحصیل منصرف شد و تصمیم گرفت كه بعد از شركت در درگيريهاي ضدانقلابيون و آرامش انقلاب به ادامه تحصيل بپردازد.
پس از مدتي سربازي خود را آغاز كرد و از طريق سپاه به كردستان اعزام شد، در هنگام فراغت در تظاهرات انقلاب شركت داشت و به دانشگاه تهران مي رفت و و در جریان تحصن دانشجویان به همراه عده اي در تحصن استاد نجاتاللهی ، استاد دانشگاه پلی تکنیک تهران شركت نمودند و شاهد به شهادت رسيدن استاد نجات اللهي بودند.
پس از پیروزی انقلاب به كار فرهنگي روي آورد و همزمان با معلمي به عضويت «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران» هم در آمد، با تغيير اوضاع كردستان،به علت اعتصاب معلمان به جوانرود رفت اما پس از مدتي اوضاع را آن چنان نامناسب ديد كه به عضويت سپاه در آمد تا هم به كار مقابله با ضد انقلاب و هم به كار آگاه سازي مردم با تبلیغات بپردازد.
پس از مدتي به فرماندهي يكي از مناطق استراتژيك انتخاب مي شود و چندين بار با ضد انقلاب درگير مي شود .سرانجام در عمليات پاكسازي جاده روانسر ـ پاوه علي رغم اين كه وجودش در جوانرود ضروري بود با اصرار در عمليات شركت مي كند، هنگام شب ناصر متوجه مي شود كه يكي از برادران تير خورده و زنده است و علي رغم مخالفت ديگران براي نجات او مي شتابد و سعي مي كند او را سينه خيز به عقب بياورد، ولي به دليل برتري آتش مهاجمان مورد اصابت گلوله آنان واقع مي شود و در شبب دهم بهمن ماه سال 1358 به درجه شهادت مي رسد.
یادداشت شهید
شهيد سخنش را ميگويد، در يك سكوت دلانگيز، وقتي كه ديگران فريادش را كه سكوت كرد نشنيدند آنگاه فرياد سرخ برميدارد و شهادت ميدهد كه برخيزيد سپاه دشمن دین را براندازيد..
آنگاه كه جهان ديگر براي برخاستن و رفتن-هجرت- احتياجي به شهيد نداشته باشد، انسان خدا گونه ظهور كرده است و همه شهيد شاهد هستند يا زنده’ مرده...!