مناجات نامه خواندنی شهید «حسن برجسته فیروزآبادی» +دستنوشته
نوید شاهد کرج : شهید حسن برجسته فیروزآبادی اسفند ماه 1334 در شهریار ديده به جهان گشود ، بعد از پیروزی انقلاب و فراگيري آموزش نظامي به كرج آمد و در حصارك كرج مشغول به كسب و کار شد، در آنجا با استفاده از فرصتهائي كه پيش مي آمد به مطالعه و فعاليت در بسيج و شوراي اسلامي و شركت تعاوني محل حصارك و كتابخانه و انجمن اسلامي مي پرداخت و از آنجا كه با مسائل اسلامي و انقلابي بيشتر انس داشت همزمان با شروع جنگ تحميلي در ستاد پشتيباني جبهه و جنگ مشغول فعاليت شد و در ابتداي سال 60 باگذشت چندماه از جنگ تحميلي همراه وسائل پشتيباني اعزام كننده راهي اهواز شد و از آنجا با يك ماموريت يك ماهه به عنوان تبليغات و ارشاد از منطقه گلف اهواز به ستاد عمليات جنوب آبادان اعزام شد.
پس از بازگشت ازمنطقه وارد امور تربيتي شد و با
بازگشائي مدارس بعنوان حق التدريس در يكي از دبستانهاي روستاي محمدآباد براي اولين
بار مشغول تدريس شد تا اينكه چند ماه بيشتر نگذشته بود كه دوباره عزم سفر كرد و در
اواخر سال 60 از تهران عازم جبهه هاي غرب و سومار شد؛ در بهمن ماه 61 ازدواج نمود و حاصل اين ازدواج فرزندي
پسر بنام مهدي بود ، او اين شيريني را شيرين تر از رفتن به راه حق نمي دانست و در اسفند همان سال با اعلام
نياز سپاه و تشكيل تيپ حبيب ابن مظاهر كرج در طرح لبيك شركت كرد و در گردان 3 مشغول
فعاليت و انجام تكليف الهي شد.
پس از عمليات خيبر سه بار ديگر از پايگاه كرج به جبهه اعزام شد و در گردانهاي قمربني هاشم حضرت قاسم و واحدهائي از قبيل تبليغاتي و عقيدتي فعاليت داشت، سرانجام در آخرين اعزامش به جبهه هنوز بيش از سيزده روز نگذشته بود كه در سحرگاه بیست و دوم دي ماه 65 در عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه شهادت را با آغوش باز پذيرفت و طعم شيرين وصال را چشيد.
فرازی مناجات نامه شهید
الهی مرا با رندان دار که جهان برایشان زندان است، الهی نه مالک متاعی شدم نه مالک مقامی، مالک توئی و مملوک منم خوش به حال تو و من، الهی این همه آه برای یک نگاه و این همه آز یک راز...
الهی صبری که در راهت نیست چشمی که به دیدارت نیست و گوشی که به گفتارت نیست بهاء نیست، الهی راه تو مرا راح نبود آه بود، الهی شکرت که نفاغ شکستم و به تو پیوستم و از حب و بغض این وآن شکستم...
الهی از این کلام تا کنون بهتر نشنیدم عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید، توفیق به تو رسیدن ده، الهی هر روزم را عاشورا و هر ماهم را محرم و هر جا که هستم کربلا کن، الهی با کف نفس دین تو را در کف دست نگاه داشته ام دستم نسوخت ولی جانم بسوخت، الهی هنگامی که تو سرداری ودلداری این سرم واین دلم بیا بردار الهی دل سخن پذیر و سخن دل پذیر عطا کن الهی صد بار می گوئیم الهی تا تو یک بار بگوئی عبدی .
التماس دعا