يکشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۱۸
عجب آنکه در اولين برخورد با قلب مملو از عشق و ايمان تو، آن گلوله سرخ و آتشین رنگ از رخسار بباخت و با نوشیدن جرعه ای از خون پاکت مدهوش در محيط دل گم شد ..
نوید شاهد کرج: سحرگاهان که نسيم و بوي دل انگيز گلهاي بهاري همراه با هواي دلنشين اذان مرا با ملايمت ازخواب بيدار مي کند و  پرده ظلمت را از روي ديدگانم برمي دارد چهره منور و گلگونه تو را بر آينه دل مي بینم ، به ياد تو لحظه اي در خلوتکده دل سکوت مي کنم با چند قطره اشک از ديده دل وضوي عشق مي سازم تا در محراب شهادت در کنار کعبه عشق به امامت از روح پاکت نماز عشق بگذارم.

دلنوشته شهید «سیدابوالفضل میرسلطانی» +دستخط

صداي اقامه گفتنت را مي شنوم، هواي اطراف از عطر نوازبخش وجودت معطر گرديده، مکبر که گويي صورتي از صور زيبا و پر نور تو در آينه ديوار محراب است صداي بلند مرا از اراده تو مطلع مي سازد . الله اکبر ......اقامه مي بندم...

اگر بگويم که صداي تکبیر در جزء جزء ديوارهاي اطراف تکرار ميشود و خشتهاي بي جان خانه نيز به تبعيت از تو به نماز ايستادند بعيد نيست. من در حالي که پشت سر تو، رو به کعبه مقصود مشغول ذکر مناجات با معبود یکباره چشمم به جامه اندوخته و چند تکه اي که پیکر پاک تو را پوشانيده است مي افتد. شگفتا ما در حال طوافيم و اين لباس طواف است اما نه آخر لباس طواف پارچه سفيد رنگي است، اين که تو بر تن داري همچون گلهاي رنگارنگ بهاري يا بهتر بگويم مزرعهاي از لالههاي سرخ است.

بيچاره من، تازه مي فهمم که طواف اين کعبه با کعبه سنگي حجاز یکی نيست، آنجا حاجيان در حالي که مشغول طواف و احرام کعبه اند مراقب احوال خويشند، اما اينجا زائر و عابد خبر ز خويشتن ندارند، اينجا عابد و معبود یکی است، عاشق و معشوق یکی است ، ديگر خبر از فراق جدايي نيست اينجا من و تويي نيست، اينجا همه مائيم همه مائيم همه ما.....

دستم را به رسم دعا دراز میکنم از تو طلب اجابت، دستهاي نيازمند و حريصم را بگير، انگشتانم از شدت مي لرزند، انوار صورتت منشور گون براطراف مي پيچند، چه قيامتي برپا شده، گويا حشر همين است اما کو ، کو آنان که در جوار ما بودند، در زمين خاکی، در زير خواب طوفاني آنان که مدام از خاك، نياز ميطلبيدند.

تو را به سخره گرفته بودند که چگونه بر مرکب خيال سوار شده و به مقصود به دور از فهم خاکیان مي تازي آنروز که هستي خود بر طبق اخلاص نهادي و خونچه اي با تنها بضاعت خويش با رنگ و بوي صداقت بياراستي، گلوله سرخ را، بر مٍی ناب و سرخ ترجيح دادي و حرارت آن را با خون خود خنثي کردی دشمن با خدعه و نيرنگ آهن بي جان مرده را به جادوي خصومت در کوره آتش خشم سرخ کرده و آن را به مقابله با اهداف مقدس اخلاص دروني تو روان ساخته.

زوزه گلوله در برخورد با اجزاي هواي مسیر خويش که سعي در فرونشاندن غضب گلوله خصم داشتند لیکن اثر جادوي نفرت بار آن پليد، چنان اختيار از گلوله ستانده بود که هيچ اعتنايي به التماس و خواهش اطراف نمي کرد...

عجب آنکه در اولين برخورد با قلب مملو از عشق و ايمان تو، آن گلوله سرخ و آتشین، رنگ از رخسار بباخت و با نوشیدن جرعه ای از خون پاکت مدهوش در محيط دل گم شد.

قامت سرو گونه تو که لحظاتي پيش بر استواري خود فخر مي فروخت و طبيعت پست که بر بلنداي آن رشک مي برد خاضعانه به خاك افتاد و روح پاك تو در بحر بیکران ابديت شناور گشت . صدايي از پیکر خونين برخاست، او اگر درياست پس من کیستم.

دشمن که توان فهم آن شعار ملکوتی را نداشت، فرياد تو را یک آه مرگ پنداشت و در سوگ تو شادي کرد، بيچاره ها چقدر کور دل بودند! که نفهميدند با آن همه تلاش تنها توانستند دريچه وجود تو را بگشايند..

راستي چه زيبا گفته اند: عدو شود سبب خير اگر خدا بخواهد، اینک هر آن از آفات عمر من که قصد گذر دارد، ارمغانی از ياد پر شکوه تو را بر من عرضه مي دارد، نفسهاي گرم تو را چنان از نزدیک احساس مي کنم که به ياد آخرين ديدار زماني که تو را بدرقه جبهه مي کردم ، لحظاتي سرهايمان را بر دوش همديگر نهاديم و برروي هم بوسه ها دادیم مي افتم و اشک شوق مي ريزم، يادت هميشه جاودان باشد برادر ...... والسلام  متن: ابوالفضل ميرسلطاني خرداد 68

دلنوشته شهید «سیدابوالفضل میرسلطانی» +دستخط   دلنوشته شهید «سیدابوالفضل میرسلطانی» +دستخط

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده