«محمود دانش کهن» / شهیدی که عاشق خدا بود
محمود از اوان كودكي بسيار آرام بود، آري مانند دريا ظاهري آرام ولي باطني پر غوغا داشت. وي پس از اتمام دورة ابتدائي مرحلة دوم تحصيل خود را در تهران آغاز نمود. كلاس دوم راهنمائي را مي گذراند كه اولين جرقة اميد محرومان و مستضعفان گيتي اين شهر خون و قيام آغاز شد و در پي آن ساير شهرها و نقاط را دربر گرفت و كوس مرگ طاغوتيان و ستم پيشگان را نواخت.
محمود در آن موقع با سن كم خود به سهم خويش در راه پيروزي اين انقلاب به تلاش و كوشش پرداخت تا اينكه انقلاب در بهمن خونين به پيروزي رسيد. بعد از مدتي همراه با والدينش از تهران به كرج نقل مكان نمود و در مدرسة راهنمائي شهيد منتظري به تحصيل ادامه داد. از همان ابتدا فعاليت خود را در انجمن اسلامي مدرسه آغاز كرد.
شهيد
محمود دانش كهن در حين اينكه به تحصيل خود
ادامه مي داد، در واحد فرهنگي جهاد سازندگي نيز به طور افتخاري فعاليت مي نمود و
آن هنگام كه طريق الي الله راهيان خود را مي طلبيد او هم مانند ديگر لبيك گويان
نداي امام خويش را لبيك گفت و كوله بار درد و عشق خود را به دوش گرفته و راهي جبهه
هاي نبرد شد و براي بار اول پس از طي كردن دورة آموزش در ماه مبارك رمضان در
پادگان شهيد باهنر به كردستان مظلوم اين خطة محروم و زجر كشيدة كشورمان اعزام شد و
پيام رسان خون شهداء براي مردم آن مرز و بوم گشت. پس از بازگشت از كردستان مدتي را
در كنار خانوادة خويش گذراند، اما ندائي كه از
درون و آتشي كه همواره درون او را مي سوزاند وي را بر آن داشت تا خانه و
كاشانه خود را ترك گفته و بار ديگر با همرزمان خود به سوي نبرد با استكبار بشتابد.
و اين بار به استان سيستان و بلوچستان اعزام شد و مردم آن سامان را دريافت. پس از
سه ماه و نيم دوباره به كرج بازگشت و در پي تحصيل علم برآمد. بسيار آرزو داشت كه
در حوزة علميه به فراگيري علوم اسلامي بپردازد. اما با مشورت تني چند از دوستان بر
آن شد تا پس از پايان تحصيلات متوسطه به حوزه برود.
او اكنون دريافته بود كه لازمة تداوم و انقلاب اسلامي وجود نيروهاي متخصص و مكتبي است، براي همين با جديت و تلاش شبانه روزي به تحصيل خود ادامه داد، ولي از فعاليت و تلاش در راه انقلاب بازنماند و جهت رساندن پيام خون شهداء در واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي كرج به عنوان مسؤل واحد هنري به طور افتخاري فعاليت خود را آغاز نموده و در اين هنگام سال دوم علوم تجربي را مي گذراند.
او
از تباز زجر كشيده ها و زجر ديده هايي بود كه اسلام را با ذره ذرة وجود خويش عجين
نموده اند، او در جبهه رزمنده بود ، در مدرسه محصل و در خانه ياور و غمخوار مادر.
با مصرف زياد كاملاٌ مخالف بود مخصوصاٌ مصرف محصولاتي كه از خارج وارد مي شود، به
طوري كه يك روز در جبهه يكي از همرزمانش از وي تقاضا كرده بود كه با هم عكس بگيرند
و محمود در جوابش گفته بود خيلي به تو علاقه دارم و دوست دارم عكس يادگاري هم
داشته باشيم، اما از آنجا كه در محاصرة اقتصادي استكبار جهاني و اياديش هستيم و
از سوي ديگر درگير جنگي ناخواسته و با توجه به اينكه لوازم آن از خارج وارد مي شود
اگر مبادرت به گرفتن عكس ننمايم بهتر است ..
شهيد
دانش كهن به هنگام آغاز عمليات والفجر سه و اعلام نياز سپاه به نيرو و بار ديگر
جهت لبيك گفتن به نداي حسين زمان عازم جبهه مي گردد. در جبهه
به همراه دوست شهيدش حسين يعقوبي در يك چادر به سر مي بردند و هميشه عاشق خدمت
بودند. محمود بهترين زمان و مكان را براي خودسازي جبهه يافته بود و در تمام كلاس
هاي عقيدتي و نظامي شركت مي كرد.
وي علاقة زيادي به عمليات نظامي داشت و يك روز هنگامي كه گردان آنان را براي عمليات مرحلة دو والفجر سه به مناطق مهران برده بودند در صبح عمليات يكي از دوستانش را ناراحت مي بيند، محمود مي گويد : برادر چرا ناراحتي و او مي گويد شب خواب خانواده ام را ديده ام ، محمود دستي به پشت دوستش مي زند و مي گويد برادرم هنگامي كه پاي در جهاد گذاردي بايد از دنيا ببري، خانه و زندگي را فراموش كني و فقط به رضايت خدا بنگري.
بلي، براستي كه او از دنيا بريده بود و به دور از هر گونه تمايلات مادي و دنيوي ، عاشق لقاي حق گشته و هيچ چيز جز رضاي حق برايش اهميت نداشت. او عاشق و شيفتة عمليات و جانبازي در راه حق بوئد تا اينكه سرانجام مناجات هاي شبانة او در دل شب هاي تاريك به خصوص در جبهة پنجوين به اجابت مي رسد و در پانزدهم آبان 62 در عمليات پيروزمندانة والفجر 4 شهد گواراي شهادت را مي نوشد.
او مانند بسياري از شهيدان انقلاب اسلامي گمنام زيست و بي نام از دنيا گسست و به حق پيوست، پيش از آنكه با مال و مقام و پست و شهرت و محبت همسر و فرزند آشنا گردد به عشق جاويد و پايدار خدا پيوست و همچون سلمان و ابوذر تشنة اسلام و محب مولايش بود.
آري همچون بلال آزاد گشته از بند و شيفتة مرادش بود و با تمام وجود خويش و با افشاندن خون سرخش در افق انقلاب اسلامي كلمة احد را به شهادت نشاند. هر كس با او كمي آشنايي داشت وي را نوجواني پاك و مخلص و صادق و متين و باوقار مي يافت. در چشمان معصومش هميشه عفت و حيا نمايان بود و هيچگاه تندي و پرخاش نمي كرد.
فراز هایی از وصیت نامه شهید
امروز بهترین فرصت برای ما امت اسلام است که به سوی کربلاهای کشورمان بشتابیم و با نثار خون خود درخت تنومند اسلام و انقلاب را آبیاری کنیم خوب بیاد میآورم وقتی که به پای روضه امام حسین (ع) قبل از انقلاب مینشستیم پدران ما آرزوی این را میکردند که روز عاشورا در کربلای حسین بودند و سیدالشهدا(ع) را یاری میدادند اگر نبودیم روز عاشورا که به ندای امام و سرور شهیدان لبیک بگوییم به خدا قسم امروز بهترین فرصت است برای لبیک گفتن به ندای ابا عبدالله الحسین (ع) برادرانم به سوی جبهه ها بشتابید که پیروزی ما در گرو جنگ است.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری