یک قدم تا بهشت

یک قدم تا بهشت
برشی بر کتاب «یک قدم تا بهشت» به قلم «اسدالله نگاری»

خاطرات طنز در جبهه به روایت رزمندگان

در عملیات فاو، ما در گردان حبیب در حالت آماده باش و در حالت انتظار ایستاده بودیم که هر لحظه دستور حمله صادر شود و ما حمله را آغاز کنیم، گردان های عمل کننده قبل از گردان حبیب به خط دشمن زده بودند و در خط مقدم درگیری شدید بود. دشمن دائماً منطقه را که در حالت تاریکی مطلق بود با منور روشن می کرد، در همان لحظه دیدم که یکی از شهدا که نامش در خاطرم نیست و در چند متری من بود کتابی در دستش گرفته و مطالعه می کند
معرفی کتاب؛

« یک قدم تا بهشت » خاطرات شنیدنی از رزمندگان به قلم «اسدالله نگاری»

زمانی که خسته و بی رمق بودیم و حال و حوصله نداشتیم حاج بخشی (ذبیح الله بخشی پور) پیرمردی چابک و پرانرژی با محاسن بلند و سفید با چشمانی درشت و چهره ای نورانی و با یک اسلحه تک تیراندازی که همیشه همراهش بود در بین بسیجیان ظاهر می شد و با فریاد شعار می داد و بسیجیان با شور و هیجان جواب می دادند؛ مشاالله حزب الله، رهبر ما حزب الله، مردم ما حزب الله، تو جبهه ها حزب الله، کجا میرید کربلا، با کی میرید روح الله، منم ببرید جا نداریم. در آن لحظه با حالت تعجب و بسیار جدی و با آن چشمان نافذش به بچه ها نگاه می کرد و با عصبانیت به بچه ها حمله می کرد
طراحی و تولید: ایران سامانه