نوید شاهد - هاجر پورواجد، همسر گرانقدر شهید «حسین امینی امشی» در یادداشتی به مناسبت فرارسیدن 22 اسفند ماه، روز شهید برای نوید شاهد نوشت: «جوانان و پیران با جوانمردی دین و جهاد را میهمان عشق کردند از عشق جرعههای شهادت نوشیدند و آسمانی شدند. این گونه بود که چفیههایشان، نماد حماسه و سربند حسینی و زهراییشان، عجب تبرکی شد...»
در قسمتی از کتاب "آبادان 351 روز" که "هاجر پورواجد" داستانهای کوتاهی از شهر آبادان را در آن روایت میکند، میخوانیم: «یک سال و چند ماه، از پیروزی انقلاب نگذشته بود. حین بازسازی آبادان، متوجه حرکات مشکوکی شدم. ارتش عراق، رو به روی شهر نیرو پیاده کرده بودند و داشتند برای خودشان سنگر می ساختند، همه اینها را میدیدم اما تصور نمیکردم، مقدمه یک جنگ نابرابر باشد.»
در قسمتی از کتاب صندوقچه گل رُز که خواهر شهید "ابوالفضل راه چمنی" روایت می کند، می خوانید: «توی ترافیک سنگینی گیر کردیم. ماشین ها متوقف بودند، پسر نوجوانی یک دسته ی بزرگ گُل سرخ بغلش بود، گردنش را به حالت خواهش کج کرد و به ابوالفضل گفت: «آقا! یک شاخه گُل از من می خرید؟»
من و مرتضی چهارسال در دو اتاق کنار هم زندگی کردیم. به هم احترام می گذاشتیم و هرگز حرف و حدیثی بین ما پیش نیامد که موجب دلخوری شود. حدود یک سال، از ازدواجمان گذشته بود که خدا محمدحسین را به من داد. هر وقت از سرکار می آمد، صدایم می کرد، مصطفی حسین را بیار برام. می بردم می دادم بهش. باهاش بازی می کرد...