«در شب عملیات والفجر ۸ بعد از عبور از خط دشمن و در حال پاکسازی سنگرهای پشت خط بودیم. حمید حویزی که از جلوداران بود را دیدم که در تاریکی شب بر روی زمین افتاده بود. پرسیدم شهید شده است؟ با ناله ای ضعیف به من فهماند که نه من زنده ام... » در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان همرزمش در نوید شاهد بخوانید.