خاطرات شهید محمد حسین اشرف

خاطرات شهید محمد حسین اشرف
قسمت چهارم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»

دلگویه‌های مادر با قاب عکس

خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «قاب عکس محمدحسین را که روی پیشخوان بود برداشت و شروع کرد به صحبت با پسرش و گفت: «آفرین پسر! تو درباره مادرت چی فکر کردی؟ هان! چی فکری کردی؟ به نظر تو با چهار تا جواب سر بالا و هیچی نیست، آدم می‌تونه اضطراب دل مادرش رو آروم کنه؟ نه بچه! نه! فکر نکن نفهمیدم.»
قسمت سوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»

نماز شب خون‌ها به صف شدند

خواهر شهید «محمدحسین اشرف» می‌گوید: «شبی با سطلی پر از برف وارد سنگر شد. ظرف رو روی چراغ گذاشت. برف‌ها آرام‌آرام آب شد. به بچه‌ها گفت: نماز شب خون‌هاش به صف!»
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»

لباس‌های معطر، متحیرمان کرد

هم‌رزم شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «بعضی از روز‌ها صبح که از خواب بیدار می‌شدیم لباس‌هامون رو تمیز و شسته شده می‌دیدیم و همه به هم دیگه شک می‌کردیم. دفعه آخر لباس‌ها علاوه بر شسته شدن معطر هم شده بودن، آن بار از بوی عطر لباس همه فهمیدیم کار کی بوده.»
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»

جریمه عجیب شهید اشرف برای غیبت در نماز جماعت

خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «گفتم‌: ای بابا باز هم روزه‌ای؟ مگه تو چقدر روزه قضا داری؟ گفت: این روزه‌ها جریمه است نه بدهی. گفتم: داداش جان! یک جوری حرف بزن که ما هم بفهمیم. گفت: یک خرده فکر کنی می‌فهمی آدم کی جریمه می‌شه. ...»
طراحی و تولید: ایران سامانه