همرزم شهید "مجتبی نظری" در سنگر تیربار، پشت تیربار بود و نگهبانی می داد. در حین تیراندازی بود که پایه تیربار سر می خورد و می افتد در یک لحظه ده، دوازده تیر به دور و مجتبی اصابت میکند.
همسر شهید "حسین نجفی" چنین میگوید: تا نیمه های شب منتظر بودم که خبر دادند خیلی از رزمندهها را موقع برگشتن به مقر شان شهید کردند با خودم گفتم نکند حسین نیز شهید شده است؟.
مادر شهید "عباس نباتچیان" میگوید: ماه شعبان روز تولد حضرت ابوالفضل (ع) به دنیا آمد به خاطر همین نامش را عباس گذاشتیم قبل از شهادتش من در اتاق خوابیده بودم که در خواب دیدم سیدی نورانی به داخل اتاق آمد.
مادر شهید "یداله نصیری زرندی" بیان میکند: قبل از به دنیا آمدن یداله خواب دیدم مرده ام و مرا همان جایی دفن کردهاند که الان مزار یداله آنجاست من داخل قبر دراز کشیده ام اما می ترسیدم.
مادر شهید "رجبعلی بالایی" از فرزند خود چنین میگوید: پدرم در خواب دیده بود بعد از دختر فوت شده ام پسری به من عطا میکند که بلند قامت و قوی است اما سیدی وارد خانه شده و او را بغل میکند و با خود میبرد.
جبهه اردوگاه بزرگ خداپرستان بود. تفرجگاه سرخي كه سالكان عشق در آن به گلگشت عرفان و معرفت ميپرداختند و گلبانگ وصل سر ميدادند. در این میان فرماندهان نقشهای بسزایی در دفاع مقدس ایفا کردند و راه و سیره سیدالشهدا(ع) را در پیش گرفتند.
«وقتی برگشتم، دیدم گلوله ضدهوایی که علیه نفرات استفاده می کردند از جلو به سرش اصابت کرده، اما او همچنان سرپا ایستاده بود. لحظاتی بعد یکباره به زمین افتاد! » آنچه خواندید، خاطره ای به نقل از همرزم شهید "رضاعلی اعرابیان" است که نوید شاهد سمنان، شما را به مطالعه زندگینامه این شهید بزرگوار و متن کامل این خاطره دعوت می کند.
شهيد "شعبانعلى آقاميرزايى" برای گذراندن خدمت سربازی به شهرستان اهواز رفت. حدود یک سال از خدمتش نگذشته بود که به حکم تاریخی امام، سرفرود آورد و به همراهی سربازان از پادگان خارج شد. ادامه زندگينامه اين سرباز شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
شهيد "عباس تبريزى"از شهدای شهر آمل است که در سالهای انقلاب پس از تلاش چند روزه توانست با به دست آوردن اسلحه ژ3 به آرزویش برسد و خود را به جمع پرسنل نیروهای هوايی و دیگر نیروهای انقلابی برساند. داستان زندگى اين شهيد مبارز را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.