خاطراتی از شهید «یعقوب بیگلری»

او راهش را انتخاب کرده و دیر یا زود خواهد رفت

وقتی از سپاه به برادر شهید بیگلری اطلاع دادند که برادرت با دستکاری شناسنامه‌اش می‌خواهد به جبهه برود، در جواب آنها گفت: «یعقوب برادر من است و نور چشمم. آنقدری هم عاقل هست که بداند کار درست کدام است. او راهش را انتخاب کرده و دیر یا زود خواهد رفت. چاره‌ای نیست بگذارید برود.»

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید یعقوب بیگلری سنوکش دوم آبان ۱۳۴۹، در روستای سنوکش تابعه شهرستان مراغه به دنیا آمد. پدرش رحمان فروشنده تره‌بار بود و مادرش نگار نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هجدهم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی تا مدت‌ها در منطق بر جای ماند و پس از تفحص در گلشن زهرای زادگاهش به خاک سپرده شد.

او راهش را انتخاب کرده و دیر یا زود خواهد رفت

خاطره‌ای از زبان برادر این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌گردد. 

برای اولین  بار یعقوب می‌خواست به جبهه  برود ولی به هر دری میزد نمی‌شد، چون سن‌اش کم بود و اجازه اعزام به او نمی‌دادند و من هم آ زمان در سپاه مشغول  بودم. روزی یکی از همکارانم  به من گفت: «آقای بیگلری برادرت می‌خواهد به جبهه برود و شناسنامه‌اش را درستکاری کرده وبا بزرگ کردن سن‌اش می‌خواهد برگه اعزام بگیرد ولی ما متوجه شدیم. بنده هم خواستم به شما اطلاع دهم.»

من هم در جواب او گفتم: «یعقوب برادر من است و نور چشمم. آنقدری هم عاقل هست که بداند کار درست کدام است. او راهش را انتخاب کرده و دیر یا زود خواهد رفت. چاره‌ای نیست بگذارید برود. کاری با او نداشته باشید.»

یعقوب رفت و من چند روز بعد از آن در جبهه مجروح شدم و به بیمارستان تهران منتقل شدم. مدتی در آنجا بستری بودم بعد از ترخیص به جبهه برگشتم، می‌خواستم یعقوب را پیدا کنم تا هر دو با هم  برگردیم. به آنجا که رسیدم، سراغ یعقوب را گرفتم، اما خودم را معرفی نکردم و نگفتم که برادرش هستم و به عنوان یکی ازهمشهری‌هایش حال یعقوب را جویا شدم. به این ترتیب بود که همرزم هایش  واقعیت رابه من گفتند که یعقوب در اثر اصابت تیر به شهادت رسیده است. من روی آن شخص را بوسیدم وگفتم که من برادر شهید بیگلری هستم ومطلبم را از شما گرفتم. تشکر کردم که واقعیت رابه من  گفتند و دل شکسته به تنهائی به دیارم برگشتم.

انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده