خدایا! این قطره خون ناقابلم را از من بپذیر!
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «عزیزالله سلیمانی» بیستو نهم تیر ماه 1342، در شهرستان طارم به دنیا آمد. وی را در بهشتزهرای زادگاهش به خاک سپردند. پدرش سیدحسن، کارگری میکرد و مادرش سیدهعذرا نام داشت.
تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب پســر و دختر شد. از سوی بسـیج در جبهه حضور یافت. ششم بهمن 1365، در شــلمچه با اصابت ترکش به شهادت رسد. مزار وی در امامزاده محمد(ع) شهرستان کرج قرار دارد.
در ادامه متن وصیتنامه شهید «عزیزالله سلیمانی» را بخوانید.
«وَلا تَحسـبَنَّ الَّذیـن قُتِلـوا فِـی سَـبِیل اللّـهِ اَموَاتـا بَـل اَحیَـاء عِنـدَ رَبّهِـم یُرزَقُـون» نپنداریـد کـه شـهیدان راه خـدا مردهانـد؛ بلکـه زنـده بـه حیـات ابـدی شـدند و در نـزد خـدا متنعـم روز خواهنـد بـود (بـا درود و سـلام بـه پیشـگاه امـام زمان (عـج) و بـا درود بـه رهبـر کبیـر انقـلاب اسـلامی ایـران، نائـب الامـام خمینـی کبیـر - روحـی فـدا - و بـا درود پـاک بـه طیبـۀ شـهدا از صـدر اسـلام تاکنـون؛ و بـا افتخـار بـر پـدران و مـادران و همسـرانی کـه تحمـل مصائـب زندگـی را میکننـد، ولـی فرزندانشـان و شوهرانشـان در راه خـدا مشـغول بـه جهـاد میباشـند تـا پرچـم پرافتخـار اسـلام و آرمانهـای اسـلام بـار دیگـر برافراشـته و زنـده نـگاه داشـته شـود.
بــار پــروردگارا! هــدف از آمــدن بــه جبهــه رســیدن بــه لقاء اللّــه و در بغل گرفتــن وجه اللّـه میباشـد؛ ازایـن رو، از تـو میخواهـم هرگونـه کـجروی و معصیتـی کـه تاکنـون داشتهام، بـر مـن ببخشــایی!
خداونــدا! بــه مــا درس تقــوا بیامــوز و مــا را متیــن و عبادتمان را از فســاد و رنــگ و ریــا و خودپســندی بــه دور دار و بگــذار کــه جــز به خاطــر تــو ننشــینم و برنخیزیــم!
معبـود مـن! میدانـم آمـدن بـه جبهـه سـعادت میخواهـد و جبهـه مرکـز رشـد و تکامل بخشـیدن بـه انسـان میشـود. قبـلاً همانطـوری کـه دسـت مـرا گرفتـی و شـامل ایـن سـعادت کـردی، مـرا از خـود دور مسـاز!
یــا ســتارالعیوب! حرکــت در راه تــو و به دســت گرفتن اهــرم اســلام و اهرمــی کــه خــون سیدالشـهدا (ع) برایـش ریختـه شـده سـعادتی اسـت. تـو را بـه حـق حسـین بن علی (ع) سـرور و سـالار شـهیدان، زمینـۀ رشـد و کمـال را برایـم فراهـم سـاز! مـن جـز قطـرۀ خـون ناقابلـم چیـز دیگـری کـه در رهـت بدهـم، نـدارم. ایـن قطـرۀ خـون ناقابلـم را از مـن بپذیـر!
از تمامــی دوســتان و اقــوام کــه به نحــوی بــا آنهــا برخــورد داشــتهام و آنهــا از مــن دلگیــرشدهاند یـا ازطـرف مـن درمـورد آنهـا گناهـی سـرزده، چـه غیبـت یـا تهمـت یـا افترایـی کـه بــر اثــر جهالــت و ناخواســته بــوده، عــذر میخواهــم و از آنهــا حلالیــت میطلبــم.
پـدر جـان، افتخــار و درود بــر شـما کــه رنجها و مشـقتهای زیــادی را متحمــل شـدی تـا فرزنـدی پـرورش دهـی کـه این گونـه بـه جهـاد فـی سبیلاللّه بپـردازد. گرچـه مـن بـا چنـد خـط و زبـان الکـن خویـش نمیتوانـم جبـران حقـی را کـه بـر گـردن مـن داریـد، بکنـم، لـذا از شـما پـوزش و حلالیـت میطلبـم. حلالیـت شـما والدیـن بعـد از رضـای خـدا، برگـۀ عبـور مـن از پـل صـراط میباشـد.
مــادر جــان، چــه زحمتهــا و دردهــا و ســختیها کــه برایــم نکشــیدی و متحمــل نشــدی و چقـدر مـن قدر ناشـناس بـودم. اگـر عبـادات مـن در راه خـدا قبـول شـده باشـد، حتـی بازهـم ارزش یـک شـب بیخوابـی شـما را نـدارد؛ و تـو را بـه جـان علیاکبـر امـام حسـین (ع) از مـن رضایـت داشـته باشـید و حلالـم کنیـد!
انتهای پیام/