شهید «علیرضا حضرت زاده» در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: چرا باید در چنین لحظاتی که دشمن کافر ما رو به نابودی است، ما بهانه‌هایی برای نرفتن به جبهه بیاریم، مگر نه این که لبیک گفتن به ندای رهبر از واجبات دین است مگر نه اینکه عراق متجاوزگر است و باید نابود شود؟ مگر نه این که ما باید از کشور خودمان دفاع کنیم؟

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید «علیرضا حضرت‌زاده»، شانزدهم دی ماه 1349، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش مهرانگیز نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد 1367، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در بهشت مصطفی شهرستان زاهدان قرار دارد.

لبیک گفتن به ندای رهبر از واجبات دین است

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و درود فراوان به منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و سلام ما بر رزمندگان اسلام که همچون شیر می غرند و درود بی حد و مرز ما به معلولین، جانبازان، مجروحین و شهدای جمهوری اسلامی ایران و لعنت ما بر مردم کوفه و یزیدیان که امام را تنها گذاشته و او را به شهادت رساندند همچنین نفرین ما بر کسانی که از ترس جان در کنج خانه نشسته و کمر همت نمی بندند و به جبهه ها نمی روند.

برادران عزیز:

«آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنهایی که ماندند باید کار زینبی بکنند».

دوستان گرامی:

چرا باید در چنین لحظاتی که دشمن کافر ما رو به نابودی است ما بهانه هایی برای نرفتن به جبهه ها بیاریم مگر نه این که لبیک گفتن به ندای رهبر از واجبات دین است مگر نه اینکه عراق متجاوزگر است و باید نابود شود؟ مگر نه این که ما باید از کشور خودمان دفاع کنیم؟ پس چرا نشسته اید پس چرا همت نمی کنید چرا بهانه می آورید که پدر و مادر اجازه نمی دهند مگر نه این که حرف ولایت فقیه بالاتر از حرف پدر و مادر است؟ مگر خود شما نبودید که می گفتید «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند» پس چرا همه جا زدید. پس چرا به جبهه ها نمی روید؟ به قول امام حسین (ع): «اگر دین ندارید آزاد مرد باشید» اگر مسلمان نیستی حداقل از خاک خود دفاع کن.

 خوب شاید بعضی نتوانند که به جبهه ها بروند ولی باید به جبهه ها کمک کنند آیا شما خجالت نمی کشید آری خود شما که وقتی حرف کمک به جبهه می آید می گویید باز دولت به گدایی افتاد. یا بعضی ها خجالت نمی کشند که با داشتن پول ۵ ریال به جبهه ها کمک می کنند. مگر غیر از این است که آن رزمنده بیچاره که در جبهه ها می جنگد از من و تو دفاع می کند؟ مگر جز این است که از ناموس من و تو دفاع می کند؟ پس چرا این مسئله جبهه ها را به مسخره بر می دارید.

دوستان حال که از این موضوع خارج شدیم آیا درست است در چنین حالی دو دوست یکدیگر را مسخره کنند یا به یکدیگر دشنام دهند یا برای یکدیگر لقب های ناجور بگذارند. یا شرم آورتر از آن که عده ای پی رقص و برک دنس و راپید دنس هستند. ای از خدا بی خبران

قوت مغرب نه از چنگ و رباب

        نی ز رقص دختران بی حجاب

محکمی او را نه از لادینی است

       نی فروغش از خط لاتینی است

 قوت افرنگ از علم و فن است

       از همین آتش چراغش روشن است

علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ

       مغز می باید نه ملبوس فرنگ

 بنده افرنگ از ذوق نمود

      می برد از غربیان رقص و سرود

نقد جان خویش در بازد به لهو

      علم دشوار است، می سازد بـه لهـو

 از تن آسانی بگیرد سهل را

      فطرت او در پذیرد سهل را

سهل را جستی در این دیر کهن

     این دلیل آن که جان رفت از بدن

«اقبال لاهوری»

خوب دوستان عزیز و گرامی سر شما را درد نمی آورم ولی به شما سفارش می کنم که مرد باشید و خود برای خود استقلال رأی داشته باشید. در پایان از آقایان، شهرام یارمند، سیروس جعفریان، محمد خواجه، حسین شعبانی، علی آهنج، شهریار امیدوار و محسن ابراهیمی معذرت خواهی می کنم زیرا مقداری با آنان شوخی کرده ام. انشاءالله خدا توفیقی نصیب ما گرداند و ما شهید شویم و به امید اینکه شما در تشییع جنازه من شرکت کنید.

امیدوار جان این نوشته ها را برای معلمین گرامیم بخوان.

 دبیر محترم آقای طباطبایی

من سر کلاس شما خیلی آدم فضولی بودم و یا در بعضی مواقع باعث شلوغی کلاس می شدم که امیدوارم شما به لطف خود این بنده حقیر را عفو بفرمایید. در ضمن از زحمات شما برای ما دانش آموزان متشکرم.

 دبیر محترم آقای میرزاخانی

امید به آن دارم که این بنده حقیر کمتر از اکبیر را حلال کنی و ببخشـی چــرا که در بعضی مواقع در موقع درس دادن مزاحم کلاس می شدم و همچنان موجبات ناراحتی شما را نیز فراهم می کردم. همین طور از زحمات شما در سر کلاس متشکرم.

دبیر محترم آقای نجفی زاده

 شما بسیار دبیر خوب و پرسابقه ای هستید لذا در امر درس دادن خیلی مهارت دارید از این رو از شما تشکر می کنم و از شما خواهش می کنم که این بنده حقیر را ببخشید.

 دبیر محترم آقای روشن روان

 از شما هم طلب بخشش می کنم و از خداوند منان طول عمر شما را خواهانم و همین طور از این که به من درس می دادید متشکرم.

دبیر محترم آقای حیدری

اگر باعث ناراحتی شما شدم بسیار شرمنده و خجلم از این رو از شما معذرت می خواهم و از بابت درس دادن شما نیز متشکرم.

دبیر محترم آقای جمال زهی

 از درس دادن شما به این صورت شیوا، و راحت و قابل فهـم متشکریم و امیــد بـه آن داریم که ما را نیز حلال کنید.

دبیر محترم آقای شریفی

شما بسیار معلمی خوب و قاطع و خوش حسابی هستید من از شما و زحمات شما برای درس دادن بسیار متشکرم و امید به آن دارم که مرا حلال کنید.

 دبیر محترم آقای ریگی

من از شما معذرت می خواهم چون همیشه در دلم به شما ناسزا می گفتم از این رو از شما می خواهم که مرا حلال کنید و ببخشید.

 دبیر محترم آقای نجفی

اگر این خواهش مرا به عنوان یک امانت به حساب نیاورید از شما خواهش می کنم که این جبهه ای ها را نیز جزو قبولی ها بدانید. از زحمات شما نیز متشکرم و امید آن دارم که مرا حلال کنید.

دبیر محترم آقای هاشمی منفرد

 از زحمات شما در سر کلاس بی نهایت متشکرم و امید به آن دارم که مرا ببخشید و حلال کنید.

دبیر محترم آقای ذاکر

 از زحمات شما در کلاس بی نهایت متشکرم و امید به آن دارم که مرا ببخشید و حلال کنید.

دبیر محترم آقای شیرزایی

از زحمات شما نیز متشکرم لذا امیدوارم که مرا حلال کنید و ببخشید.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده