دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۴۱
مادر شهید «اسماعیل برهانی» نقل می‌کند: «بعد از عملیات بیت‌المقدس دو در منطقه گوجار، خبر آوردند پسرت شهید شده، اما نیاوردنش. از آن روز بود که فهمیدم چشم انتظاری یعنی چه؟ سه ماه بعد پیکرش پیدا شد، اما نگذاشتند ببینمش. آتش حسرت جانم را سوزاند.»

آتش حسرت جانم را سوزاند، اما ندیدمش

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید اسماعیل برهانی پنجم تیر ۱۳۳۷ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش یوسفعلی و مادرش ننه‌خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند بنیاد مسکن بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفتم بهمن ۱۳۶۶ در ارتفاعات گوجار عراق بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای امامزاده اشرف زادگاهش به خاک سپردند.

 

وجدان کاری

در بنیاد مسکن انباردار بود. برای ورود و خروج کالا فاکتور می‌گرفت و کارش منظم و دقیق بود. یک بار مأموری سرزده برای بازرسی آمده بود. وقتی کار‌های اسماعیل را آن‌قدر مرتب و شسته رُفته دیده بود، دستی بر شانه‌اش زد و گفت: «واقعاً آدم لایق و امانتداری هستی!»

اسماعیل با لبخند گفت: «من فقط وظیفه‌ام رو انجام می‌دم.» مأمور بهش گفت: «احسنت به تو که با وجدان کاری به وظیفه‌ات عمل‌ می‌کنی!»

(به نقل از همکار شهید، سید محمدابراهیم احمدپناهی)

آتش حسرت جانم را سوزاند، اما ندیدمش

بهمن ۱۳۶۶ بود که اسماعیل برای آخرین بار از ما خداحافظی کرد و رفت. بعد از عملیات بیت‌المقدس دو در منطقه گوجار، خبر آوردند پسرت شهید شده، اما نیاوردنش.

از آن روز بود که فهمیدم چشم انتظاری یعنی چه؟

سه ماه بعد گفتند: «جنازه‌اش پیدا شد.»

گفتم: «خدایا! شکرت یه بار دیگه با او دیدار تازه می‌کنم. همین هم خوشحالم می‌کرد.»

نگاه بی‌تابم را روی تابوت دَواندم و می‌خواستم پیکرش را دَربر بگیرم که نگذاشتند.

گفتم: «مگه نگفتین اسماعیلم رو آوردین؟»

گفتند: «دل دیدنش رو نداری؟»

گفتم: «این همه چشم انتظاری کشیدم، حالا نمی‌ذارین ببینمش؟» گفتند: «سه ماه زیر برف و یخ موند. سوخته و سیاه شده.»

گفتند: «اگه ببینی باورت نمی‌شه که اسماعیل توئه.» و خیلی چیز‌های دیگر گفتند. آتش حسرت جانم را سوزاند، اما ندیدمش که دفنش کردند.

(به نقل از مادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده